پیر-ژوزف پرودون: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Yamaha5Bot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح ابهامزدایی لاتین با استفاده از AWB |
|||
خط ۲۷:
هنگامی که مارکس جوان ریشههای انقلابی نظریات سوسیالیستی در فرانسه تقویت میکرد، پرودون از نخستین کسانی بود که به همکاری دعوت نمود: «تا آنجاکه به ما [یعنی خودش و انگلس] مربوط میشود، کسی را بهتر از شما برای_شرکت در_مباحثات نمیتوانیم بیابیم. همانطورکه آگاه هستید انگلیسیها و آلمانیها همواره بیش از هموطنانتان برای شما احترام قائل بودهاند. خوشحال میشوم هرچه زودتر پاسخ شما را بشنویم. با ارادت فراوان، کارل مارکس»، اما چند خط بعد در «[[پسنوشت]]» نامه افزوده بود: «من باید آقای گرون اهل پاریس را به شما معرفی کنم: این مرد چیزی به جز یک شیاد ادبی نیست، حقه بازی که میکوشد عقاید مدرن را بنام خود سرقت بکند. او سعی دارد با عبارت پردازی جهل خود را پنهان کند، ولی با این اراجیف تنها خود را مضحکه میکند.. در کتابش «سوسیالیستهای فرانسه» حتی خود را «استاد پرودون» معرفی میکند.. از این انگل برحذر باشد».<ref>)تمام متن نامه نگاریها برگرفته از: ''کارل مارکس''، فرانسیس وین، شیوا رویگران، نشر ققنوس، ص:۱۰۲_۱۰۳، است.</ref>
این نصیحت برای پرودون یکسره توهینی شمرده شد نسبت به یک انقلابی که بخاطر عقایدش در تبعید است، او دعوت مارکس را رد کرد و اینطور پاسخ نوشت: «به نظر من، آقای گرون بدون هیچ ثروتی با زن و دو فرزند که باید مخارجشان را تأمین کند در تبعید است، برای همین از راه نوشتن نان میخورد. به نظر شما از چه راهی باید کسب درآمد کند بجز نشر عقاید مترقی؟ من برای این کار هیچ دلیلی به جز فقر و ضرورت مطلق اقتصادی نمیبینم» در ادامه مینویسد: «اگر میل دارید باهم در کشف قوانین جامعه بشری بکوشیم، ولی به خاطر خدا پس از آنکه تمام خشک اندیشیهای پیشین را کنار گذاشتیم، خودمان هیچ خشکاندیشی جدیدی تحت عنوان عقاید مترقی به مردم ارائه نکنیم. من از صمیم قلب ایدهٔ شما را برای بازگویی صریح تمامی عقاید تحسین میکند؛ پس بیایید به گفتگویی صادقانه و فروتنانه
این نامهنگاری سرآغاز اختلافات گسترده بعدی شمرده میشود که شالوده «فقر فلسفه» را پی ریخت، از جمله مواردی که مارکس به نقد آنها میپردازد، خاستگاه تضاد طبقاتی (و موجودیت آن)، مناسبات تولید و رابطه آن با دولت، آینده پرولتاریا و محرک انقلابی آن است. پرودون به قابلیت انعطاف بسیار بالای مردمسالاری پی برده و معتقد بود جنبشهای کارگری باید در قانون برای بدست آوردن حقوق بیشتر، تا آنجاکه به قدرت لازم برای «انقلاب مستقیم» که باعث از میان بردن «تضادهای اقتصادی موجود» میانجامد تلاش بکنند. چنین نگرشی نزد مارکس (که انقلاب کارگری و فروپاشی نظام سرمایه را بسیار نزدیک میدید) قابل تحمل نبود، پردون در فلسفه فقر آشکارا حق اعتصاب سراسری را به عنوان اهرم فشار، از آنجاکه به افزایش قیمتها (به طور طبیعی) میانجامد صراحتاً رد کرده بود، اتحادیه گری را نیز به «فعالیت بیهوده برای کارگران، زیانبار برای جامعه» تشبیه کرده بود<ref>فرانسیس وین: سند ششم.</ref>
|