ابن مقفع: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
ابرابزار
خط ۱۲:
|سال‌های فعالیت=
|محل زندگی=پارس، اهواز، بصره
|مذهب= ابتدا [[زرتشتی]]، سپس [[بی‌دین]]<ref name="mirfetros">{{citation|last=Mirfetros|first=Ali|title=Hallaj|chapter=Zendiqs and Materialistic Thinkers|edition=10th|publisher=Alborz Press|pages=102–126|year=1978}}.</ref>
|مذهب=زرتشتی، اسلام
|نهاد=
|همسر=
خط ۴۲:
== عقاید ==
تفکر مترقی و عقاید الحادی او از مطالعه باب [[برزویه طبیب]] که به نظر می‌رسد خود، آنرا به [[کلیله و دمنه]] افزوده‌است بخوبی آشکار می‌شود:
«... بهیچ تاویل درد خویش درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان (اهل دین) بر هوا بود...بود…»<ref>کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، ص۴۸.</ref>
مقفع در جریان نهضت فرهنگی زمان عباسیان نقشی بسیار مهم و اساسی داشت. او برای آماده ساختن زمینه‌های بحث و تحقیق در امور فلسفی، ابتدا کتابهای [[مرقیون]] و [[ابن دیصان]] و [[مانی]] را به عربی ترجمه کرد.<ref>تاریخ اجتماعی ایران، راوندی، ج ۳، ص ۲۷۱.</ref>
 
خط ۷۳:
 
== مرگ ==
گرچه ابن مقفع نزد مصاحبان مورد علاقه خود شوخ‌طبع بود قابلیت این را داشت که نزد کسانی که به آنها اهمیت نمی‌داد مغرور و موهن باشد و در واقع او متمایل بود به استهزا و تحقیر کسانی که او را خشنود نمی‌ساختند بپردازد. یکی از قربانیان تمسخر و توهین او سفیان ابن معاویه بود که پس از توهین ابن مقفع به [[منصور (خلیفه)|منصور]]، فرصتی برای انتقام به دست آورد. هنگامی که عبدالله ابن علی بر [[منصور (خلیفه)|منصور]] شورید و مغلوب گشت، به او اجازه داده شد نزد سلیمان بماند. وقتی که خلیفه به موقعیت قوی تری دست پیدا کرد اما تصمیم بر این گرفت تا این گفته پیشین خود را نقض کند. وقتی سلیمان که دلواپس عبدالله بود، برایش امان خواست، متن امان نامه را ابن مقفع برای [[منصور (خلیفه)|منصور]] نوشت تا [[منصور (خلیفه)|منصور]] آن را امضا کند. این نامه به نظر [[منصور (خلیفه)|منصور]] گستاخانه آمد و او را به خشم آورد. در نتیجه به سفیان اجازه داد تا به عنوان انتقام ابن مقفع را بکشد (گفته می‌شود با شکنجه). احتمالاً [[منصور (خلیفه)|منصور]]، در ابن مقفع همان بلند پروازی‌های سیاسی را می‌دید که در نزد بنو علی مشاهده می‌کرد. بی‌دینی مورد ادعا در مورد ابن مقفع یا هیچ نقشی در سقوط او نداشت یا نقشی ناچیز داشت. مانویت هنوز به اندازه دوران حکومت [[ابوعبدالله محمد مهدی]]، خلیفه عباسی فتنه آمیز محسوب نمی‌شد؛ و نیاز به منشیان دربار از نیاز به قرائت دینی واحد بیشتر احساس می‌شد.<ref name="ابن مقفع در دانشنامه ایرانیکا" />
 
[[ابن اسفندیار]] در کتاب خود، [[تاریخ طبرستان (ابن اسفندیار)|تاریخ طبرستان]] در باب کشته شدن ابن مقفع چنین آورده: {{نقل قول| «و می‌گویند آخر کار او خلیفه را معلوم کردند که او روزی بآتشکده مجوس برمیگذشت، روی بدو کرد و این بیت گفت: