پرومته: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Behnamkheiri1 (بحث | مشارکت‌ها)
←‏اسطوره شناسی: اشتباهات اصلاح شد
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از برنامهٔ همراه
خط ۱۱:
| جنسیت= مذکر
| پدر= [[یاپتوس]]
| مادر= [[کلیمنه]]
| همسر=
| فرزندان=
| وابستگان= برادر [[اپیمتئوس]] و [[اطلس (شخصیت افسانه‌ای)|اطلس]]
| تولد=
| مرگ= نامیرا
| ویژگی‌ها= دزدیدن آتش و آوردن آن برای انسان.
| در تروا=
}}
 
خط ۳۳:
زئوس که از پیش‌گویی‌های او مطمئن بود، دائم در پی این بود که از او بپرسد چه کسی، ولی او هرگز پاسخ نمی‌داد، تا اینکه این موضوع به وقوع پیوست.
 
سرانجام [[هرکول]] عقاب را کشت و پرومتئوس را آزاد کرد. پرومته در عوض، راه بدست آوردن [[هسپریدس|سیب‌های زرین هسپریدس]] را به او آموخت.<ref name="همان" /> او همچنین شخصیت اصلی رمان [[آتش دزد]] نیز هست.
 
== اسطوره شناسی ==
=== هسیود ===
اسطوره یاسطورهٔ پرومتئوس برای اولین بار در قرن ۸ پیش از میلاد مسیح در شعر حماسی یونانی [[هزیود]] یا نام نسب نامه ینامهٔ خدایان بوجود آمد. او پسر [[یاپتوس]] از کلیمنه بود. او همچنین برادر اطلس، منوئتیوس و نیز اپیمتوس بود. در "نسب نامه ینامهٔ خدایان" پرومتئوس با عنوان رقیبی پست در برابر علم بی پایان و قدرت مطلق زئوس معرفی می شودمی‌شود.{{سخ}}از دید هسیود، پرومته صرفاً خیرخواه و یاری دهندهدهندهٔ ی انسان هاانسان‌ها بود. هسیود نقل می کندمی‌کند که روزی در طی مراسم قربانی در مکونه، پرومتئوس گاو را پوست کند و تکه تکهتکه‌تکه کرد؛ او گوشت و اعضاء داخل شکم حیوان قربانی را در نیمی از پوستش گذاشت و آنها را در زیر شکم حیوان پنهان کرد؛ در نیمه ینیمهٔ دیگر پوست، استخوان هایاستخوان‌های گاو را که در زیر لایه ایلایه‌ای از چربی مخفی کرده بود گذاشت. آنگاه به زئوس گفت که یکی از آن دو نیمه را انتخاب کند و قرار شد نیمه ینیمهٔ دیگر، سهم نوع بشر از قربانی باشد. زئوس به خاطر حرص و شکم بارگی، نیمه ینیمهٔ حاوی چربی را برگزید، ولی وقتی با دقت از نزدیک نگاه کرد، دریافت که فریب خورده است زیرا زیر چربی هاچربی‌ها فقط استخوان بود. زئوس بسیار خشمگین شد و در آن رنجش و آزردگی خاطر از پرومته و انسان ها،انسان‌ها، آتش را از آنان دریغ کرد تا مجازاتشان باشد. پرومتئوس بار دیگر به نفع نوع بشر وارد عمل شد؛ او به [[کوه المپوس]] رفت و چند اخگر آتشین از «چرخ خورشید» ربود و درون یک رازیانهٔ غول پیکر (گیاهی با ساقهٔ مغزدار که گاه همچون یک جور آتش زنه مورد استفاده قرار میگرفتمی‌گرفت) به زمین آورد. در این هنگام دیگر خشم و غضب زئوس، حد و مرزی نمی شناختنمی‌شناخت. او پرومته را دستگیر و به ستونی از سنگ در کوه هایکوه‌های قفقاز زنجیر کرد؛ عقابی غول آسا که فرزند اخدینا و [[تایفون]] بود، هر روز به طور مداوم جگر پرومته را پارهپاره‌پاره پاره می کرد،می‌کرد، اما از آنجا که پرومتئوس در گروه جاودانگان یا بیمرگان بود، هر بار دوباره جگرش ترمیم می شدمی‌شد.{{سخ}}مجازات سخت ترسخت‌تر و شدید تری برای انسان هاانسان‌ها تعیین شد؛ مجازاتی که ترمیم ناپذیر و جبران نشدنی بود.{{سخ}}زئوس نقشه اینقشه‌ای کشید تا میرندگان را به مجازات برساند. از این رو از [[هفائستوس]] و [[آتنا]] خواست تا موجودی خیره کننده و زیبا بیافرینند. نتیجه ینتیجهٔ این همکاری هفاستوس و آتنا پیدایش زن بود. او را [[پاندورا]] نامیدند.{{سخ}}پاندورا زیبا و مهربان بود اما در قلب او گستاخی و حیله گری را نیز کار گذاشته بودند. پس از انجام این کار زئوس او را به [[اپیمتئوس]] (برادر پرومته) نشان داد و پرسید آیا دلش می خواهدمی‌خواهد با او ازدواج کند. حال قبل از آنکه زئوس این پیشنهاد "ظاهراً" صادقانه را مطرح کند، پرومتئوس به برادرش هشدار داده بود که زئوس بسیار مکار است و به هیچ وجه نباید از او هدیه ایهدیه‌ای بپذیرد.{{سخ}}اما اپیمتئوس شدیداً تحت تاثیرتأثیر پاندورا قرار گرفت و خواست به سرعت با او ازدواج کند. به این ترتیب، پاندورا به زمین آمد. پیش از آن انسان ها( (به طور دقیق تر مرد هامردها چون هنوز زنی آفریده نشده بود) زندگی سعادت مندانه و بی دغدغه ایدغدغه‌ای بدور از هرگونه نگرانی و بیماری، طی می کردندمی‌کردند. خدایی نیکوکار و دوراندیش همه یهمهٔ بلایا و بیماری هابیماری‌ها را درون کوزه ایکوزه‌ای جمع کرده و درش را بسته بود. به محض اینکه پاندورا وارد زمین شد، شروع کرد به سرک کشیدن و فضولی و طولی نکشید که با کوزه برخورد. حس کنجکاوی اش تحریک شد و نتوانست در برابر وسوسه یوسوسهٔ بازکردن آن مقاومت کند. به محض بازکردن آن همههمهٔ ی بیماری هابیماری‌ها و مشکلات از آن بیرون آمدند. در میان آن همه بدی، تنها یک چیز وجود داشت که باعث میشدمی‌شد انسان هاانسان‌ها به زندگی ادامه دهند : ""امید"". تنها امید در میان انسان هاانسان‌ها باقی‌ماند و سهم غم انگیزغم‌انگیز آنها شد. پاداش مسخره و ریشخند آمیزی برای رنج هارنج‌ها و بدبختی هایشان.
 
== نگارخانه ==