پسوخه و کوپیدو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات ردهٔ همسنگ (۳۰) +مرتب (۱۴.۹ core): + رده:کوپیدو
خط ۳۱:
با این وجود، و در حالی که خواهران پسیخه مشکلی در یافتن شوهر برای خود نداشتند، خود پسیخه غمگین و افسرده در خانه پدرش ماند، بدون این که خواستگاری داشته باشد.
 
پادشاه، یعنی پدر پسیخه از بابت بی شوهر ماندن دخترش نگران بود و کم‌کم از یافتن شوهری برای او ناامید می‌شد. به همین خاطر پادشاه با [[هاتف]] [[معبد]] مشورت کرد، اما هاتف معبد به وی پاسخی شوم وناخوشایند داد!. هاتف گفت باید دختر را همانند یک عروس بیارایند و زینت کنند و او را همراه با گروهی به کوهستان ببرند و در آنجا او را بر فراز صخره‌ای، تنها رها کنند تا [[هیولا|هیولایی]]یی بیاید و او را با خود ببرد. این هیولا قرار بود شوهر پسیخه باشد.
 
از این توصیهٔ هاتف معبد، پدر و مادر پسیخه درمانده شدند ولی مجبور به اطاعت از این حکم بودند، چراکه پیدا بود که گفتهٔ هاتف معبد، چیزی به جز خواست خدایان نیست.
خط ۳۷:
اما اصل ماجرا و آنچه که در واقع اتفاق افتاده بود، چیز دیگری بود:
 
[[آفرودیت]] از اینکه مردم، پسیخه را به جای او پرستش می‌کنند، دچار حسادت شده بود و می‌خواست از او انتقام بگیرد. به همین دلیل، آفرودیت پسرش [[اروس]] (که خدای عشق بود) را احضار کرد و به او فرمان داد تا [[عشق|عشقی]]ی نامعقول و جنون آمیز نسبت به موجودی پست و حقیر و فرومایه را در دل پسوخه بیندازد تا او به پست‌ترین و بدبخت‌ترین و زشت‌ترین میرندگان تبدیل شود.
 
اما از عجایب اینکه اروس وقتی پسیخه را از نزدیک دید، خودش یک دل نه صد دل، عاشق او شد!، پس نقشه‌ای کشید تا دل پسیخه را بدست بیاورد.
خط ۶۹:
بدین ترتیب، زفیروس (باد غرب)، دو خواهر پسیخه را به آن قصر شگفت‌انگیز آورد، امّا خواهران پسیخه بلافاصله پس از ورود به قصر، نسبت به خوشبختی و سعادت خواهرشان، دچار تلخ‌ترین و سخت‌ترین رشک و حسادت‌ها شدند و شروع به دخالت در زندگی پسیخه نمودند و از جمله به خصوص از اینکه پسیخه نتوانسته بود شوهرش را ببیند، ابراز تعجب کردند. در چنین وضعی، اروس، باز هم اخطارهای خود را تکرار کرد و در ضمن به پسیخه تأکید کرد که او نباید برای دیدن چهرهٔ شوهرش (که در واقع خود اروس بود)، تلاش کند و باید به خوشبختی کنونی اش قانع باشد و تسلیم کنجکاوی خویش نشود. اروس همچنین به پسوخه هشدار داد که تنها در این صورت است که خوشبختی او پایدار می‌ماند و در صورتی که وی به اخطارهای شوهرش توجه نکند، به زودی سخت‌ترین رنج‌ها و مصائب، بر وی نازل خواهد شد.
 
با این وجود، خواهران پسیخه نزد او آمدند و پرسش‌های بی پایانی را با او مطرح کردند و نهایتاً وانمود کردند که در مورد وضع پسیخه نگرانی‌هایی دارند که دیگر نمی‌توانند آن نگرانی‌ها را از او پنهان کنند. خواهران پسیخه همچنین به وی گفتند که شوهر مرموز و اسرارآمیز پسیخه (که وی تا بدان روز موفق به دیدن چهره اش نشده بود)، کسی نیست به جز یک [[اژدها|اژدهای]]ی مخوف و هراس‌انگیز، که با محبوس نمودن پسیخه در این قصر زیبا و فراهم ساختن انواع خوراک و... برای او، قصد دارد او را چاق و فربه بنماید تا بتواند بعدها او را قربانی نموده و طعمهٔ خویش سازد!، خواهران پسیخه همچنین تأکید کردند که تا دیر نشده، او باید کاری بکند.
 
پس از مدتی مقدمه بافی و زمینه چینی، سرانجام خواهران پسیخه روزی به وی توصیهٔ وحشتناکی نمودند. آنها به وی گفتند که همان شب، قبل از آمدن شوهرش به آن اتاق تاریک، چراغی را در آن اتاق پنهان کند و در ضمن، خنجر تیزی را آماده نگه دارد تا هنگامیکه شوهرش به خواب عمیقی فرورفت، چراغ را بیرون آورده و در پرتو نور آن، شوهرش را که هیولایی بیش نیست، به ضرب خنجر، به قتل برساند.
خط ۱۱۴:
 
== رمزها و نمادها در این افسانه ==
پسوخه و کوپیدو یک افسانهٔ [[اسطوره]] ای رمزی و نمادین و سرشار از نمادگرایی [[فلسفی]] است.<ref name="ReferenceA" />
 
لغت «پسیخه» (Psyche) در اصل به معنای [[روح]] است<ref>تاریخ تمدن، ویل دورانت، ترجمه: گروه مترجمین، چاپ هفتم، ۱۳۸۰، جلد سوم، پانوشت‌های صفحه:۸۵۲</ref> و کلماتی مثل «پسیکولوژی» (Psychology) به معنای [[روانشناسی]] از همین کلمه مشتق شده‌اند.
خط ۱۲۰:
در واقع آپولیوس در این افسانه، به شرح سرگذشت و ماجرای «روح انسانی» (پسیخه) پرداخته‌است. روحی که به نظر او، انعکاس و جلوه‌ای از زیبایی مطلق است، امّا با شهوات حقیر و تمایلات نفس فرومایه و خصوصاً بوسیله کنجکاوی، به زمین زنجیر شده‌است.
 
روح تا قبل از پشت سر گذاشتن مقدمات و آزمونهای لازم و ضروری، نمی‌تواند مشاهدهٔ جمال الهی را تحمل کند و روح باید در سیر صعودی خود، از عشق کمک بگیرد و عشق است که در نهایت امکان دسترسی به عالم الهی، یعنی مُثُل را به روح می‌دهد.<ref name="ReferenceC" />
 
در مجموع، داستان عشق پسوخه و کوپیدو، تمثیلی است از نفس انسانی که چون با تحمل رنج و اندوه پاک شود، قرین سعادت خواهد شد.<ref name="ReferenceB" />
 
== ارتباط این افسانه با علم الاساطیر هلنی ==
[[پرونده:Statua di Amore e Psiche.jpg|بندانگشتی|مجسمه پسوخه و کوپیدو از جنس مرمر، مربوط به سدهٔ دوم میلادی]]
با اینکه اسطوره پسوخه در افسانه پسوخه و کوپیدو ممکن است ساختگی و فاقد اصالت باشد و مثلاً خود آپولیوس آن را ساخته و پرداخته باشد، اما حلقه‌های ارتباطی آن با علم الاساطیر [[هلن|هلنی]]،ی، متعددتر از آن است که به کلی از آن جدا دانسته شود.
 
علاوه بر این، نفس وجود و روایت این افسانه در آثار آپولیوس، نشان می‌دهد که علم الاساطیر هنوز در دنیای فلاسفه و داستان نویسان قرن دوم میلادی، نیرویی زنده و خلّاق بوده و متفکرین رومی، حتی در مستعمرات [[آفریقا|آفریقایی]]یی روم همچون [[ماداورا]] (زادگاه آپولنیوس) حتی تا این زمان دلبستهٔ اساطیر یونانی و هلنی بوده‌اند. هرچند که میزان واقعی پنداری این اساطیر، بدون شک نسبت به دوران اوج هلنیسم کاهش داشته‌است.
 
بدین ترتیب، با اینکه شاید آپولیوس، به موجودیت واقعی مخلوقاتی که اغلب با طنز و کنایه تصویر کرده بود، باور نداشت، اما با این وجود، از نظر او، اسطوره‌های هلنی هنوز می‌توانستند برای آشکار سازی و نمایاندن مخفی‌ترین حقایق و رموز به کار گرفته شوند و این تنها راه بیان آن حقایق و رموز بود که با محدودهٔ ناچیز و تنگ روح انسانی، (علیرغم تفاوتهای آن با جنبهٔ الوهیت اساطیر هلنی) سازگار به نظر می‌رسید.
خط ۱۴۸:
 
[[رده:ادبیات کلاسیک لاتین]]
[[رده:اسطوره‌شناسی یونانی]]
[[رده:اسطوره‌شناسی روم]]
[[رده:اسطوره‌شناسی یونانی]]
[[رده:کوپیدو]]