سلطان‌العلماء آملی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱:
{{بهبود منبع}}
 
'''سید علاءالدین حسین بن رفیع‌الدین محمد بن شجاع‌الدین محمود الحسینی مرعشی آملی'''(۱۰۰۱ اصفهان - ۱۰۶۴ مازندران) مشهور به '''سلطان‌العلماءسلطان العلماءآملی''' و همچنین '''خلیفه‌سلطانخلیفه سلطان'''، یکیوزیر از بزرگاناعظم [[مرعشیان|خاندانشاه مرعشیعباس بزرگ]] و از نوادگان، [[میرشاه قوام‌الدینصفی|شاه مرعشیصفی یکم]] است، که در سال ۱۰۰۰هجری درو [[اصفهانشاه عباس دوم]] متولد شدبود. ویاو وزیریکی اعظماز ایران در روزگاربزرگان [[شاهمرعشیان|خاندان عباس یکممرعشی]]، [[شاهو صفی]]از ونوادگان [[شاهمیر عباسقوام‌الدین دوممرعشی]] بود و از فقیهانعالمان شناخته شده مذهب [[شیعه]] است.
 
== تبار و خانواده ==
بخشی از تحصیلات خود را نزد پدرش '''میرزا رفیع الدین''' که از علما ودانشمندان آن عصر بود آموخت، همچنین سال‌ها در محضر '''حاج ملا محمود اصفهانی''' و به ویژه [[میرداماد]] و [[بهایی]] به تحصیل علوم معقول و منقول پرداخت، وی در خدمت شیخ بهایی هم درس [[ملا خلیل قزوینی]] بود.
او در سال ۱۰۰۱ هجری در [[اصفهان]] متولد شد. پدر او میرزا رفیع الدین محمد از عالمان و دانشمندان مشهور بود و در کاخ سلطنتی خدمت می کرد. وی از جانب پدر با واسطه ۲۹ تن به [[علی بن حسین]] می رساند و از جانب مادرش از سادات شهرستان بود. نصب پدر او از سادات مازندران و خود پدرش از سادات مشهور اصفهان بود که احتمالا در زمان امیر نظام الدین جد پدرش به اصفهان آمده بودند. وی با [[خیرالنساء بیگم]] مادر [[شاه عباس]] نسبت خانوادگی داشته است.
 
علااءلدین حسین بخشی از تحصیلات خود را در نزد پدرش '''میرزا رفیع الدین''' محمد که از علما ودانشمندان آن عصر بود آموخت، همچنین سال‌ها در محضر '''حاج ملا محمود اصفهانی''' و به ویژه [[میرداماد]] و [[بهایی]] به تحصیل علوم معقول و منقول پرداخت، وی در خدمت شیخ بهایی هم درس [[ملا خلیل قزوینی]] بود.
وی پس از سال‌ها بهره‌مندی از مکتب بزرگان اصفهان به درجۀ اجتهاد رسید و در زمرۀ علمای طراز اول آن عصر اصفهان بود. پدرش در سلطنت [[شاه عباس اول]] مدت دو سال مقام صدارت داشته و به دلیل انتساب با [[صفویان|خاندان صفوی]] فرزندش خلیفه سلطان با یکی از دختران شاه عباس‌یکم به نام [[آغا بیگم]] ازدواج کرد.<ref>{{یادکرد|کتاب=ایران عصر صفوی|نویسنده=راجر سیوری}}</ref>
 
== وزیر اعظم ==
سلطان العما در سال ۱۰۳۳هجری به وزارت رسید، از این رو وی با پدرش در یک خانه جلوس می‌کردند و به امور مملکت رسیدگی می‌نمودند. وی تا سال ۱۰۲۴ در این سمت باقی‌بود.
وی پس از سال‌ها بهره‌مندی از مکتب بزرگان اصفهان به درجۀ اجتهاد رسید و در زمرۀ علمای طراز اول آن عصر اصفهان بود. پدرش در سلطنت [[شاه عباس اول]] مدت دو سال مقام صدارت داشته و به دلیل انتساب با [[صفویان|خاندان صفوی]] فرزندش خلیفه سلطان با یکی از دختران شاه عباس‌یکمعباس به نام [[خان آغا بیگم]] ازدواج کرد.<ref>{{یادکرد|کتاب=ایران عصر صفوی|نویسنده=راجر سیوری}}</ref>
 
زمانیسلطان کهالعما در سال ۱۰۳۳هجری به وزارت رسید، از این رو وی با پدرش در یک خانه جلوس می‌کردند و به امور کشور رسیدگی می‌نمودند. در سال ۱۰۳۹ هجری [[شاه عباس]] از دنیا رفت و [[شاه صفی]] به پادشاهی رسید و سلطان العلما مدت سه سال وزیر اعظم شاه صفی بود تا اینکه در سال ۱۰۴۹ شاه صفی دستور داد تا شاهزادگانتمامی صفویدخترزادگان شاه عباس و منسوبین درباردولت را کور کنند، عده‌ایخودش ازو فرزندانچهار وی نیزپسرش نابینا شدند. خودشو نیزاو به [[قم]] [[تبعید]] شد.
 
شاه صفی پس از مدتی وی را به اصفهان فراخواند. وی پس از مدتی اقامت در اصفهان به سفر حج رفت که در همین مدت شاه صفی درگذشت و  [[شاه عباس دوم]] به سلطنت رسید و پس از  قتل میرزا تقی اعتماد الدوله در سال ۱۰۵۵شمسی۱۰۵۵ شمسی سلطان العلماء را به  [[نخست وزیر|نخست وزیری]]  منصوب کرد.
 
سلطان العلما اواخر دوران وزارت خود را در [[بهشهر]](اشرف) گذراند. وی در مدت کوتاهی که شاه عباس دوم پس از فتح [[قندهار]] به [[بهشهر|اشرف]] سفر کرده‌بود، بیمار شد و فوت نمود، تاریخ وفاتش برابر ۱۰۶۴هجری شمرده‌اند. پیکرش را نیز در [[نجف]] به خاک سپردند.<ref>{{یادکرد|کتاب=ظهور و سقوط مرعشیان|نویسنده=دکتر مصطفی مجد|انتشارات=رسانش|شهر=ساری|سال=۱۳۹۰|شابک=978-600-5111-15-9}}</ref>
 
== اشعار ==
[[صائب تبریزی]] قصیدۀ بلندی در رثای وی سرود که مطلع آن «'''آه از دستور عالم وای از سلطان علم'''» که به حروف ابجد عدد برابر سال ۱۰۶۴، روز در گذشت وی می‌باشد.<ref>{{مدرکیادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.al-shia.org/html/far/5ola/andishmandan/298.htm |عنوان=سلطان‌العلماء حسینی مرعشی (ره) | ناشر =الشیعه |تاریخ = |تاریخ بازبینی=مرداد ۱۳۹۱}}</ref>
 
== تبار ==
اجداد او از علماء و حکام مازندران بوده‌اند.
 
== تحصیلات ==
وی از پدر خود و [[شیخ بهایی]] علم آموخته‌است. وی داماد [[شاه عباس یکم]] بود و به مدت پنج سال وزارت او را به عهده داشت. [[علامه مجلسی]] صاحب [[بحار الأنوار]] از شاگردان او بوده‌است و «حاشیه بر تهذیب و استبصار» و «دیوان سلطان‌العلماء» از جملهٔ آثار اوست.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.al-shia.org/html/far/5ola/andishmandan/298.htm |عنوان=سلطان‌العلماء حسینی مرعشی (ره) | ناشر =الشیعه |تاریخ = |تاریخ بازبینی=مرداد ۱۳۹۱}}</ref>
 
== زندگی ==
علاءالدین سید حسین بن رفیع‌الدین یکی از سادات و فقهای شهیر عصر [[شاه عباس اول]] بود. وی از جانب پدر با ۲۹ واسطه نسب خود را به [[علی بن حسین]] می رساند. از جانب مادر از سادات شهرستان بود. اسلاف پدری خلیفه سلطان پیوسته از سادات مازندران بودند امّا پدرش رفیع الدین جزو سادات معروف اصفهان بود. این که نسل چندم از اسلاف وی در اصفهان متوطن گشته و به سادات این شهر معروف گشتند دقیقاً معلوم نیست امّا اسکندر بیک می نویسد: «[میرزا رفیع الدین محمد که پدر خلیفه سلطان است] اباً عن جد در دارالملک صفاهان [صاحب] املاک و رقبات بوده اند.» و در جای دیگر می نویسد: «امیر نظام الدین نامی از اجداد ایشان از حوادث ایام به صفاهان آمده بود. سید حسین معروف به خلیفه سلطان در سال ۱۰۰۱ ه‍.ق. و در [[شهر اصفهان]] متولد شد. بسیاری از اسلاف وی از بزرگان مذهبی و سیاسی ِاَزمنه متفاوت بودند; اسلاف متأخر وی پیوسته به سادات خلیفه مشهور بودند. جدّ او از علمای متبحّر زمان خود بود و پدرش رفیع الدین "الحق به وفور فضل و کمال موصوف و ذات ملک صفاتش به سلامت نفس و حقانیت و خیراندیشی معروف" بود. وی سیدی فاضل، سلیم‌النفس، ملکْ خصال و از علوم معقول و منقول بهره ور وآگاه بود. او بعد از فوت قاضی سلطان که منصب صدارت داشت به سال ۱۰۲۶ ه‍.ق. از طرف عباس اول به منصب مزبور منصوب شد.»
او در دو دوره وزیر اعظم شاه عباس اول و شاه صفی و در دورۀ هشت سالۀ بعدی وزیر اعظم شاه عباس دوم بود.
او در ۱۰۶۴ ه‍.ق. در [[بهشهر|اشرف]] (بهشهر) از دنیا رفت و پیکرش را در نجف به خاک سپردند.
 
[[اشرف مازندرانی]] شاعر معاصر او و شاگرد [[صائب تبریزی]]، دربارۀ او قصیدۀ مفصلی در ۱۳۱ بیت دارد که در آن به نسب مازندرانی خود افتخار می‌کند (ص ۶۰ تا ۶۸):