شیخ فضل‌الله نوری: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏اندیشه‌شناسی: در این نوشته بخش‌های زیادی به نظر کپی پیست مستقیم از صفحات دیگر باشد، بخش حذف نیز کپی از اینجاست http://www.imam-khomeini.com/web1/persian/showi
←‏اندیشه‌شناسی: صرفا نقل قولی از آوینی که در آن اشاره به شیخ کرده آمده بود ولی ارتباطی به «اندیشه شناسی» نداشت.
خط ۲۲۳:
 
دکتر [[قاسم غنی]] در نامه به عبدالحسین دهقان (بیست‌وسوم بهمن ۱۳۳۰. ش) می‌نویسد: «مرحوم شیخ‌فضل‌الله نوری از دانشمندترین و بزرگترین علمای شرع بعد از مرحوم حاج [[میرزای شیرازی]] محسوب است. مرحوم [[علامه قزوینی]] نزد او فقه درس خوانده بود. از وسعت مشرب و آزادی و آزادمنشی و رندی و صفات بزرگ و همه چیز او حکایتها می‌کرد که متواتراً از همه شنیده‌ام… همان حس برتری شیخ‌فضل‌الله آنها را حسود ساخته بود، او را به کشتن داد. شیخ هم با مناعتی که داشت، نخواست به کسی متوسل شود. [[محمدعلی‌شاه]] با درباریان او، خود را به او می‌چسباندند و او را از خود می‌شمردند که به آن وسیله حیثیتی احراز کنند. باری، باید از مرحوم تقوی، حاج‌مخبرالسلطنه، حاج‌فاضل خراسانی، آقازاده خراسانی مرحوم، واردین به مشروطه و طبقات مختلف معاصر با او پرسید و حقیقت را به‌دست‌آورد… .»<ref name=ToolAutoGenRef11>نامه‌های دکتر قاسم غنی، به کوشش [[سیروس غنی]] و دکتر [[سید حسن امین]]، تهران، وحید، 1368، صص27ــ26</ref>
 
[[مرتضی آوینی]] می‌نویسد:قانون یا باید خود را «حافظ شریعت» بداند و یا خود، شریعتی دیگر خواهد شد. پس، رویکرد تاریخی ما به قانون در مشروطیت روی آوردن به شریعتی دیگر بود، بی‌آنکه خود بدانیم. شیخ فضل‌الله نوری به همین «نسبت» توجه یافته بود، چرا که «شرع» نیز در مقام احکام به مجموعه‌ای از شرط‌ها و حدود – یعنی قانون – مبدل می‌شود.<ref>فردایی دیگر، مرتضی آوینی، آخرین رنج دوران، ص۹۲، نشر واحه، چاپ دوم تابستان ۱۳۹۰</ref><ref>[http://sahebnews.ir/6384/به-مناسبت-۱۳-رجب-سالروز-شهادت-شیخ-فضل-الل.htm شیخ شهید در سه نما]</ref>
 
شیخ فضل‌الله نوری به صراحت از امتناع آزادی در متون دینی سخن می‌گوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سوئی منکر وجود آزادی در مهم‌ترین متن دینی می‌گردد و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.» نوری در قطعه فوق از آزادی سخن می‌گوید و آن را نفی می‌کند و برابر با کفر می‌نشاند. گو اینکه می‌توان نتیجه گرفت که وی با آزادی‌های مضاف (بیان، قلم و…) سازگاری دارد و آنان را می‌پذیرد. اما با دقت در سخنان او نمی‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت اساساً وی نه تنها با آزادی‌های مضاف مخالف است، بلکه حتی پیشنهاد می‌کند واژه آزادی از بحث‌های موجود حذف شود: «اگر از من می‌شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»<ref>[http://www.parsine.com/fa/news/60254 جدال بین علمای دورهٔ مشروطه بر سر «آزادی بیان و قلم»]</ref>