تصوف: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
با فرض حسن نیت ویرایش 2.181.109.250 (بحث) خنثی‌سازی شد. (تل)
خط ۱۹:
* اشتقاق از کلمه [[اصحاب صفه]]: [[محمد علی مؤذن خراسانی]] مؤلف کتاب [[تحفه عباسی]] ضمن برشمردن پنج وجه برای اشتقاق کلمه صوفی بیان می‌دارد {{نقل قول| صوفی اصلش صفی بوده منسوب به اصحاب صفه که جمعی بوده‌اند از فقرا وزهاد و صحابه که پیوسته در مسجد رسول اکرم …}} که سه تن از آنان سلمان و ابوذر و مقداد بوده‌است و …
{{نقل قول| اصحاب صفه فرقه اول درویشانند و این طایفه علیه در ترک دنیا و زهد و سلوک و مسلک ایشان دارند و خود را بدیشان منسوب ساخته و صفی گفته‌اند}}
* اشتقاق از صفا (صفا به معنای روشنی و پاکیزگی مخالف معنای کدورت) به شکل صفایی و یا صفاوی با قلب و حذف و تبدیل چنان‌که بعضی دارویش به مصافحه درویشی مخصوص خود صفا (یا صفا کردن) می‌گویند.
* اشتقاق از صف (صف به معنی نظم و ترتیب) با این نگاه که صف و صدر نشینی و در صف اول مقربان بودن چنانچه سهروردی گفته‌است:
«لانهم فی الصف الاول بین یدی‌الله عزوجل بارتفاع هممهم و اقبالهم …»
خط ۳۴:
* [[عبد الرفیع حقیقت]] پژوهشگر و شاعر ایرانی تأسیس تصوف را از طریق جعفر صادق پیشوای ششم شیعیان می‌داند<ref>کتاب بایزید بسطامی (عارف بزرگ قرن دوم و سوم هجری)، تألیف: عبد الرفیع حقیقت (رفیع)، صفحهٔ ۸۲</ref>
* [[احمد کسروی]] خاستگاه «صوفی گری» را فلسفه یونان و بنیادگذار آن را [[فلوطین|پلوتینوس]] می‌دانسته<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=صوفی گری|نام خانوادگی=کسروی|نام=احمد|ناشر=|سال=1322|شابک=|مکان=|صفحات=11}}</ref> و باور می‌داشته که صوفیان معنی راستین سخنان پلوتینوس را دگرگون کرده و پندارهایی بر آن افزوده‌اند.<ref name=":1">{{یادکرد کتاب|عنوان=صوفی گری|نام خانوادگی=کسروی|نام=احمد|ناشر=|سال=1322|شابک=|مکان=|صفحات=12}}</ref>
<blockquote>سپس در صده‌های نخست اسلام که دانشهای یونانیان و همچنان فلسفه یونانی بمیان مسلمانان آمد، این نیز همراه ‫آنها رو بشرق آورد و در اینجا در میان مسلمانان رواجش بسیار بیشتر شده تکان بزرگی در سراسر کشورهای اسلامی ‫پدیدآورد. چون هنگامی می‌بود که خردها رو به پستی می‌داشت، کسان بسیاری گفته‌های فیلسوف رومی را پذیرفته آنرا ‫دنبال کردند. این به بسیاری خوش می‌افتاد که می‌شنیدند آدمی با خدا یکیست. خوش می‌افتاد که خود را خدا شناسند و ‫زبان بلاف «انا الله» بگشایند. این بود شوری در میان سبکمغزان پدیدمی‌آورد. ‫<ref name=":1" /></blockquote><blockquote>در زمان کمی دسته‌ها پدید آمد و خانقاه‌ها برپا گردید. پلوتینوس چنان‌که از سخنش پیداست، تنها از آدمیان گفتگو می‌داشت و تنها روان آدمی را می‌گفت که از خدا جدا شده؛ ولی در اینجا میدان بزرگتری برای «وحدت وجود» (یا یکی بودن هستی) باز کرده دامنه آنرا به چهارپایان و دَدان و بلکه به همه چیز رسانیدند: «لیس فی الدار غیره یار».</blockquote><blockquote>از آنسو پارسایی یا روگردانی از خوشیهای جهان که پلوتینوس گفته بود در اینجا آنرا به بی‌کار زیستن و زن نگرفتن و به گوشه ای خزیده تن‌آسانی کردن و یا از شهری به شهری رفتن و وِل گردیدن عوض گردانیدند، که همین انگیزه دیگری به تندی پیشرفت صوفیگری گردید.<ref name=":1" /></blockquote>
 
=== تصوف در کلام بزرگان عرفاً و صوفیه ===
خط ۱۳۰:
 
== مستحسنات متصوفه ==
مستحسنات صوفیه و یا آداب ظاهری طریقت، امور و رسوم و اعمالی است که صوفیان پسندیده و آنها را وضع کرده‌اند. مانند: خرقه پوشی، خانقاه، چلّه نشینی، سماع و ….<ref>{{پک|سید ضیاءالدین سجادی|۱۳۷۲|ک=مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف|ص=246}}</ref>
 
=== خرقه پوشی ===
خط ۱۷۱:
}}</ref>
به همین خاطر تفکیک این دو واژه از هم بسیار سخت خواهد بود.
صوفیان معتقدند که هر صوفی، باید بتواند از عهده اثبات '''سلسله''' برآید. یعنی '''سلسله''' خود را بدون انقطاع به ائمه برساند، چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت و یا حداقل نیابت خاص است. شیخ [[هبة اله جذبی اصفهانی]]، از مشایخ تصوف در [[رساله باب ولایت و راه هدایت]] گفته‌است:<ref>هبةالله جذبی اصفهانی. رساله باب ولایت و راه هدایت. انتشارات حقیقت شهر، تهران:۱۳۸۱ صفحهٔ ۲۹۱</ref>
{{نقل قول |مُجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه '''سلسله''' باشند که به امام منتهی گردد.}}
همچنین میرزاحسن اصفهانی، ملقب به [[صفی علیشاه]] در این باره می‌گوید:<ref>مقدمه دیوان صفی صفحهٔ ۱۶</ref>
خط ۲۰۲:
پیروان این مکتب معتقدند که راه به سوی کمال انسانی و دستیابی بر حقائق معارف منحصر در این است که آدمی به طریقت روی آورد، و طریقت (در مقابل شریعت) عبارت است از نوعی ریاضت کشیدن در تحمل شریعت که اگر کسی از این راه سیر کند، به حقیقت دست می‌یابد، و بزرگان این مکتب چه شیعیان و چه سنیان سند طریقت را منسوب کرده‌اند به علی بن ابی طالب.
 
و چون این طائفه ادعای کرامتها می‌کردند، و دربارهٔ اموری سخن می‌گفتند که با ظواهر دین ضدیت داشت، و عقل هم آنها را نمی‌پذیرفت، لذا برای توجیه ادعاهای خود می‌گفتند اینها همه صحیح و درست است، چیزی که هست فهم اهل ظاهر (که منظورشان افراد متدین به احکام دین است) عاجز از درک آنها است و شنیدن آن بر گوش فقها و مردم عوام از مسلمانان سنگین است و به همین جهت است که آن مطالب را انکار می‌کنند و در برابر صوفیه جبهه گیری نموده از آنان بیزاری جسته و تکفیرشان می‌کنند، و بسا شده که صوفیان به همین جرم گرفتار حبس و شلاق و یا قتل و چوبه دار و یا طرد تبعید شده‌اند و همه اینها به خاطر بی پروایی آنان در اظهار مطالبی است که آنرا اسرار شریعت می‌نامند، و اگر دعوی آنان درست باشد یعنی آنچه آنان می‌گویند مغز دین و لب حقیقت بوده و ظواهر دینی به منزله پوسته روئی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن پوسته روی آن کار صحیحی بود خوب بود آورنده شرع، خودش این کار را می‌کرد و مانند این صوفیان به همه مردم اعلام می‌نمودند تا همه مردم به پوسته اکتفا ننموده و از مغز محروم نشوند، و اگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزی به جز ضلالت نمی‌تواند باشد.
 
این طائفه در اول پیدایش مکتبشان در مقام استدلال و اثبات طریقه خود بر نیامدند، و تنها به ادعاهای لفظی اکتفا می‌کردند ولی بعد از قرن سوم هجری بتدریج با تألیف کتابها و رساله هائی مرام خود را در دلها جا دادند، و آنقدر هوادار برای خود درست کردند که توانستند آرای خود را دربارهٔ حقیقت و طریقت علناً مطرح سازند و از ناحیه آنان انشاآتی در نظم و نثر در اقطار زمین منتشر گردید.