ازدواج اجباری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Aminashofteh (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب‌ها: احتمال فحاشی ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز ویرایش Aminashofteh (بحث) به آخرین تغییری که Ehsartem انجام داده بود واگردانده شد
خط ۱۱:
ازدواج اجباری باعث افسردگی و ترس در قربانیان این پدید می‌شود و این افراد دچار مشکلات روحی و جسمی مختلفی می‌شوند و می‌توانند به خودشان صدمه وارد کنند. همچنین برخی افرادی که قصد فرار از ازدواج‌های اجباری را داشته‌اند یا قربانی جرایم ناموسی شده‌اند یا خودکشی نموده‌اند.<ref name="bbc.co.uk"/>
 
== انواع نکاح اجباری بالای زنان افغان ==
====شعر ازدواج کودکان====
# در بد داده می‌شود.[[بددادن]]
 
# [[بدلی]] داده می‌شود.
تاج عروسی طعمه ی تزیینی قلاب
# در اثنای [[قمار]] تبادل می‌گردد.
 
# بخاطر [[پول]] فروخته می‌شود.
نه ساله گی کودکی افتاده در سُرخاب
# به قسم امتعه با [[جنس]]، مواشی، و غیره تبادله می‌شود.
 
گریه گدازه می چکد از عکس من در قاب
 
شلاق شهوت می دَود دنبال من در خواب
 
 
اِرثیه را خوردند و نصف دیه ی زن را
 
دردی که دارد می درد قرنیه ی من را
 
پوشیدن از چشم خدا زیبایی تن را
 
می شستم از پشت عروسک پوشک عَن را
 
 
نوزاد حالِ کودکی اَم می شود ماضی
 
دزدانه در شب با عروسک می کنم بازی
 
جرمی نکرده زیر خشم چشم یک قاضی
 
یلدا رسید و زن شده این طفل ناراضی
 
 
اما جهازم توشه ای از عشق کم دارد
 
از گریه چشم زخمی اَم گلبول نم دارد
 
گفتند حاجی پول و ویلا و کرَم دارد
 
اما کسی هرگز نگفت این بچه غم دارد
 
 
مردی که گازم می گرفت از لاله ی گوشم
 
او گرگ بود و من ولی یک بچه خرگوشم
 
با جیغ گُربه گریه کردم گوشه ای موشم
 
شاش عروسک پخش شد در تنگِ آغوشم
 
 
سُر خورد لبخند از لبانم لیز شد ماهی
 
جیغی که توی حلق من از ترس شد آهی
 
مرد خطا کاری که می بردم به هر راهی
 
در حوض، خونی شد چراغ صورت ماهی
 
 
مرد بلند قصه ام با اسب می آید؟
 
یک دیومرد شهوتی داماد من باید؟
 
توی سرم صرعی که سقطم می کند شاید
 
دارد عروسک یک عروسک خرس می زاید
 
 
امشب فشارم با لگدهای تو پایین است
 
در مهره های کتف من کوهی که سنگین است
 
تا هیزم هر استخوانم طعمه ی مین است
 
بر روی دوش آدمی فلسفه ی زین است
 
 
هم سال هایم توی آغوش و دل مادر
 
من با شکم دردی که دارد می زند بر سر
 
زائو نیامد درد دارد می زند بر در
 
بیرون شد از اعماق جانم کُره ی این خر
 
 
او توی آغوشم که شاید یک عروسک بود
 
این بچه بی تردید باید یک عروسک بود
 
 
شامی که دادم باز هم بد تفت می سوزد
 
دیگ غذا از دست من سر رفت می سوزد
 
ملک خدا تا آسمان هفت می سوزد
 
مویم به جای رنگ مو در نفت می سوزد
 
 
در سنگ ساری که شهاب سنگ می بارد
 
در خاک من بذر بدی از ننگ می کارد
 
چشم زمین شهوت به اندام زنان دارد
 
چاهی که می خواهد مرا بدجور می خارد
 
من گوشه گیر و او درون سکس رو دارد
 
رفتار شیطان مسلکی زیر پتو دارد
 
هدیه برایم صیغه از جنس هوو دارد
 
بر روی پیشانی خود مهر لبو دارد
 
 
دل غسل میت می گرفت از چشم های تر
 
دنیای بعد از مرگ من یک حوریِ بهتر
 
از کول هم بالا زدند این گله ی عنتر
 
توی بهشت هم فاحشه خواندند این دختر
 
 
زد در گلویم آتشی که تا رَحِم می رفت تا که زدم فندک به موی خیس توی نفت
 
شاعر سیاسی اجتماعی سوشیانت دریکوندی
 
== پانویس ==