رفتارگرایی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Momenakbarz (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶:
# تمامِ رفتارهایِ ما را می‌توان کاملاً توضیح داد و تشریح نمود، بدونِ آن‌که به حالت‌هایِ ذهنی (تفکرها) و حالت‌هایِ درونیِ ما، هیچ اشاره‌ای صورت بگیرد. به عبارتی، منشاءِ رفتارهایِ ما بیرونی (محیط) است نه درونی (تفکرهایِ ما).
# واژه‌هایِ مربوط به حالت‌هایِ ذهنی، که در جمله‌هایِ روان‌شناسی وجود دارد یا باید آ) حذف شود و با واژه‌هایِ رفتاری جایگزین شود؛ یا ب) به مفهوم‌هایِ رفتاری، ترجمه شود.
این سه گزاره، سه ادعایِ به لحاظِ جداگانه‌اند که هر کدام، یکی از شاخه‌هایِ رفتارگرایی را شکل می‌دهند. ادعایِ اول مربوط به رفتارگرایانِ روش‌شناختی است. گزارهٔ دوم مربوط به رفتارگرایانِ روان‌شناختی است و گزارهٔ سوم دیدگاهِ رفتارگرایانِ منطقی (یا تحلیلی) را نشان می‌دهد.
 
== حالت‌های ذهنی ==
{{اصلی|حالت‌های ذهنی}}
از آن‌جایی که رفتارگرایی، نظریه‌ای دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی است، برایِ شناختِ آن، نخست لازم است که تفاوتِ این حالت‌هایِ ذهنی، با حالت‌هایِ غیرذهنیِ دیگر مشخص شود. منظور از حالت‌های ذهنی برداشتی از یک مفهوم یا رفتار در ذهن می‌باشدبوده که معیار فهم فرد از انآن رفتار می‌باشداست.
 
=== گونه‌های مختلف حالت‌های ذهنی ===
خط ۲۳:
== شاخه‌های مختلف رفتارگرایی ==
رفتارگراییِ روش‌شناختی، دیدگاهی ''تجویزی'' است، که در این‌باره حرف می‌زند که مطالعهٔ ''علمیِ'' روان‌شناسی چگونه باید صورت بگیرد. این شاخه، ادعا می‌کند که روان‌شناسی، تنها باید خود را با رفتارهایِ (بیرونیِ) ارگانیسم، درگیر کند. روان‌شناسی نباید به بررسی حالت‌هایِ ذهنی مشغول کند یا تلاش کند که برایِ توضیحِ رفتارها، به یک سیستمِ پردازشِ اطلاعاتِ درونی در فرد متوسل شود. رفتارگرایانِ روش‌شناختی می‌گویند که ارجاع دادن به حالت‌هایِ ذهنی (مثلاً به تمایل‌ها و باورهایِ درونی یک انسان)، هیچ چیزی به دانشی که ما می‌توانیم درباره‌یِ منبع‌هایِ رفتارهایِ انسان بدانیم، نمی‌افزاید. حالت‌هایِ ذهنی، کاملاً شخصی هستند و در نتیجه، نمی‌توان آن‌ها را مطالعهٔ علمی کرد چرا که در علم، ما با چیزهایی سر-و-کار داریم که برایِ همه قابل مشاهده و قابلِ آزمایش باشند.{{سخ}}
رفتارگراییِ روان‌شناختی، ''برنامه‌ای پژوهشی'' در روان‌شناسی است که هدفِ آن این است که رفتارهایِ انسان‌ها و حیوان‌ها را بر مبنایِ محرک، تقویت، تاریخچهٔ یادگیری و پاسخ، توصیف کند. به عنوانِ مثال آزمایشی را در نظر بگیرید که در آن، یک موش را برایِ مدتی گرسنه نگاه داشته‌ایم. اگر وقتی که چراغی در داخلِ قفس روشن می‌شود، موش در همان لحظه اهرمی را اتفاقی فشار دهد، به او غذا می‌دهیم. پس از چند بار تکرارِ این مرحله‌ها، موش اندک اندک، یاد می‌گیرد که هر گاه چراغ روشن شد، به سمتِ اهرم برود. در این آزمایش، روشن شدنِ چراغ محرک، فشار دادنِ اهرم پاسخِ موش و مرحله‌هایِ تکرار شدنِ آزمایش تاریخچهٔ یادگیری است. در این تفسیر، رفتارگرایان، معمولاً از فکر کردنِ موش صحبتی نمی‌کنند؛ همان‌طور که با افزایشِ دما، مایعِ درونِ دماسنج به سمتِ بالا حرکت می‌کند -بدونِ اینکه مایع، به بالا رفتن یا نرفتم،نرفتن، فکر کرده باشد. - و همان‌طور که ضربه زدنِ چکش به زانو، باعثِ حرکتِ ناخودآگاهِ پا می‌شود، موش نیز شرطی شده و بدونِ فکر کردن، به محرک، پاسخ می‌دهد.{{سخ}}
رفتارگراییِ منطقی یا تحلیلی، ''نظریه‌ای'' در فلسفه‌است دربارهٔ معنایِ مفهوم‌هایِ ذهنی. بر طبقِ این نظریه، هر حالتِ ذهنی، در اصل یک گرایشِ رفتاری است و برایِ مشخص کردنِ آن، باید ببینیم که فرد، با داشتنِ آن حالتِ ذهنی، چه رفتاری را خواهد داشت. به عبارتِ دقیق‌تر، زمانی که می‌گوییم فردی، به گزاره‌ای باور دارد، به این معنا نیست که حالتِ درونی و ذهنی‌ای وجود دارد که فرد در آن حالت قرار گرفته‌است، بلکه داریم مشخص می‌کنیم که او در ویژگی‌ها و شرایط‌هایِشرایط‌ محیطی، تمایل دارد که چگونه عمل کند.
 
== تاریخچه و ریشه‌ها ==
خط ۳۰:
 
=== رفتارگرایی منطقی ===
از جمله طرفدارانِ رفتارگراییِ منطقی در فلسفه توسطِ [[گیلبرت رایل|ژیلبرت رایل]] و [[لودویگ ویتگنشتاین]]، آغاز شد. ریشه‌هایِ این شاخه، به جنبشِ فلسفیِ [[پوزیتیویسم منطقی|پوزیتیویسمِ منطقی]] باز می‌گردد. پوزیتیویسمِ منطقی، جنبشی بود که ادعا می‌کرد، معنایِ یک گزاره به وسیلهٔ شرایطِ صدقِ آن گزاره تعیین می‌شود. مثلاً معنایِ گزارهٔ «آسمان آبی است.»، می‌تواند تمامِ آن موقعیت‌هایی در جهانِ خارج باشد که در آن موقعیت‌ها، گزاره برقرار است و آسمان واقعاً آبی است. به این ترتیب، به کار بردنِ تزِ پوزیتیویسمِ منطقی، برایِ گزاره‌هایِ روان‌شناختی، به این نتیجه منتهی می‌شود که هر گزاره دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی، برایِ آن‌که معنا داشته باشد، باید شرایطِ صدقی داشته باشد و شرایطِ صدقی که به آن گزاره‌ها معنا می‌دهد، رفتارهایی است که ما با داشتنِ آن حالت‌هایِ ذهنی، تمایل داریم که از خود نشان دهیم.{{سخ}}
به این دلیل، فیلسوفانِ ذهن، به سمتِ رفتارگراییِ منطقی کشیده شدند که این نظریه، می‌توانست از نظریهٔ [[دوگانه‌انگاری|دوگانه‌انگاریِ در جوهر]] جلوگیری کند. دوگانه‌انگاریِ در جوهر، برایِ اینکه توضیح دهد که حالت‌هایِ ذهنیِ ما چیستند و چگونه به وجود می‌آیند، به یک روحِ غیرفیزیکی متوسل می‌شود، روحی که محدودیت‌هایِ فضایی و زمانی ندارد و مسئولیتِ فکرهای ما را برعهده دارد. اما رفتارگراییِ منطقی، در توضیحِ حالت‌هایِ ذهنی، برایِ آن‌که به این روح متوسل نشود، حالت‌هایِ ذهنیِ ما را به وسیلهٔ رفتارهایِ بیرونی توضیح می‌دهد. به این معنا که این حالت‌هایِ ذهنی، هیچ چیزِچیز نیستند بلکهجز تمایلِ فرد برایِ انجامِ رفتاری خاص -و این تمایل را می‌توان به وسیلهٔ ترشحِ هورمون‌ها، غریزه و... توضیح داد. -
 
=== رفتارگرایی روان‌شناختی ===