واژگان مسیحی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
تغییر مسیر به واژگان مسیحی#اَبّا |
Achaemenes (بحث | مشارکتها) جز افزودن سریع رده «دین» (با استفاده از ردهساز) |
||
خط ۱:
{{تمیزکاری}}
{{لحن نامناسب}}
{{ویکیسازی}}
{{حق تکثیر مشکوک}}
===اَبّا===
..."اَبّا" واژهای است آرامی، با حالتی تأکیدی، به معنی "[[پدر]]". این کلمه وارد زبان عبری شد و در تلمود بابلی مکرراً بهکار رفت. در تلمود بابلی از این کلمه برای مخاطب قرار دادن پدر توسط فرزندش و نیز ربیها استفاده شده است. این کلمه حالتی گرم و صمیمی را انتقال میداد و نیز حاکی از احترام فرزند به پدرش بود؛ اما در محافل یهودی، هیچگاه برای مخاطب قرار دادن خدای متعال بهکار نمیرفت.
در عهدجدید، این کلمه سهبار بهکار رفته است، و در یونانی عیناً حرف نویسی شده است؛ در هر سه مورد، حالتی ندایی دارد برای خطاب خدا، و معادل یونانیاش نیز در کنارش آمده است ("اَبّا - پدر" - مرقس ۱۴:۳۶؛ رومیان ۸:۱۵؛ غلاطیان ۴:۶).
بهنظر میرسد که این اصطلاح دو کلمهای در کلیساهای یونانی زبان متداول بوده است و احتمالاً در آیینهای نیایشی بهکار میرفته است. (دعای ربانی در شکل آرامیاش احتمالاً با "اَبّا" آغاز میشده است).
این کلمه را قاعدتاً عیسی برای نخستینبار برای خدا بهکار برد و به شاگردانش نیز اجازه داد که چنین کنند. پولس در کاربرد آن نمادی از فرزندخواندگی مسیحیان در مقام پسران خدا و برخورداری از روحالقدس را میبیند.
نقل از مجله [http://www.kalameh.com/Pages/ArticleDetails.aspx?ArticleId=496 کلمه] شماره ۳۲ مورخ ۱۲/۰۱/۲۰۰۲
===صلیب===
در عهدعتیق مجازات مرگ سنگسار بود اما گاه اجساد بر درختی باقی میماندند تا برای متخلفین هشداری جدی باشد (یوشع ۱۰:۲۶ ، تثنیه ۲۱:۲۲-۲۳). یهودیان مرگ این اشخاص را به مثابۀ لعنت خدا بر زندگیشان میانگاشتند (غلاطیان ۳:۱۳) و جسد آنها میبایست پیش از غروب شب مدفون میشد (یوحنا ۱۹:۳۱). صلیب عیسی مطابق اشارات عهدجدید یادآور همان درختی است که در عهدعتیق سمبل لعنت و حقارت بود (اعمال ۵:۳۰، ۱۰:۳۹، اول پطرس ۲:۲۴).
تاریخ گواه آن است که فینیقیها و کارتاژها مجازات اعدام با صلیب را گاه اعمال میکردند اما این رومیان بودند که کاربرد گستردۀ آن را باب کردند. تنها بردگان و بدترین جنایتکاران به صلیب کشیده میشدند. مطابق سنت مسیحی، پطرس، رسول عیسی مسیح به شکل وارونه مصلوب شد که این واقعه با شواهد تاریخی دیگر همخوانی دارد.
رومیان به سه شکل دار (صلیب) به پا میکردند. یکی T شکل است که برخی بر این باورند که سمبل یکی از خدایان بنام تموز است. دیگری X شکل است که برخی از حواریون مسیح را بر آن مصلوب کردند. اما نوع متداول آن شکلی است که گزارشات اناجیل با آن مطابقت دارد (متی ۲۷:۳۷، مرقس ۱۵:۲۶، لوقا ۲۳:۳۸ و یوحنا ۱۹:۱۹-۲۲).
اقتباس از Anchor Bible Dictionary
نقل از مجله [http://www.kalameh.com/Pages/ArticleDetails.aspx?ArticleId=623 کلمه] شماره ۴۱ مورخ ۰۳/۰۱/۲۰۰۵
===عدالت یا پارسایی===
کلمهای که در ترجمۀ کتابمقدس قدیمی فارسی "عدالت"، در ترجمۀ انجیل شریف "نیکی مطلق" و در ترجمۀ هزارۀ نو "پارسایی" ترجمه شده است، برگردان واژۀ عبری sedeq “صِدِق" در عهدعتیق و واژۀ یونانی dikaiosynei "دیکایوسونِی" در عهدجدید است. صفت فاعلی همین کلمه در ترجمههای نامبرده به ترتیب "عادل"، "نیک مطلق" و "پارسا" ترجمه شده است. کلمۀ "صِدِق" احتمالاً از ریشۀ عربی بهمعنی "مستقیم بودن" است و در نتیجه، مفهوم انطباق با یک مقیاس یا معیار را القاء میکند. اما این کلمه و مشتقات آن در کاربرد کتابمقدسی معنای بسیار غنیتری دارد.
یکی از اجزاء تشکیلدهندۀ معنای "صِدِق"، مفهوم "رابطه" است. "صِدِق" یعنی انطباق با معیاری که بر رابطۀ بین دو طرف حاکم است، خواه رابطۀ بین انسان با انسان، خواه رابطۀ انسان با خدا. پس هرگاه در عهدعتیق کلمۀ صِدِق (عدالت-پارسایی) در مورد انسان بهکار رفته و به رابطۀ او با خدا اشاره دارد، مقصود زندگی مطابق معیاری است که بر رابطه و عهد خدا با قومش حاکم است.
هرگاه همین کلمه در مورد خدا بهکار رفته، مقصود این است که یهوه خدای کتابمقدس هرگز بوالهوسانه عمل نمیکند، بلکه همیشه به عهد خویش با قوم خود وفادار است و مطابق معیاری که خود برای رابطۀ فوق مقرر کرده است عمل میکند. یکی از تعهدات خدا در این عهد، حمایت از قوم بههنگام ضعف، خطر و یا حملۀ دشمنان بود. از همین رو کلمۀ "صِدِق" در بسیاری از موارد کاربردش در مورد خدا حاوی مفهوم دخالت و عمل نجاتبخش او نسبت به قوم نیز هست. و این حتی در مورد زمانی که رابطۀ قوم با خود خدا به سبب گناه و عهدشکنی تیره میشود، صادق است. "صَدیق" بودن یهوه بدین معناست که او در جهت اصلاح، شفا و تجدید رابطۀ قوم با خود اقدام میکند.
آشکار است که کلمۀ "عدالت" و "عادل" که در ترجمۀ قدیمی فارسی برای بیان این مفهوم بهکار رفته، معنای درست را القاء نمیکند. کلمۀ "عادل" هرچند در ریشه حاوی مفهوم "راست" و "درست" نیز هست، در فارسی امروزی بهمعنی "دادگر" و "با انصاف" بهکار میرود و صفت قاضی یا پادشاه است، نه افراد معمولی.
این با معنی کلمات فوق فاصلۀ زیادی دارد. هرچند مؤمنان قدیمالایمان که با کتابمقدس قدیمی بزرگ شده و در کلیساها تعلیم گرفتهاند، معنای خاص کتابمقدسی را از کلمات فوق درک میکنند، برای نسل نوین فارسیزبانان مسیحی که ترجمۀ قدیمی را دشوار مییابند و با زبان و فرهنگ قدیمیتر [[کلیسا]] آشنا نیستند، کلمات "عادل" و "عدالت" بههیچ وجه معنی صحیح را القاء نمیکند. کلمۀ "نیکی مطلق" هم که در انجیل شریف بهکار رفته، ساختگی است و میتواند کجفهمی بهبار آورد.
از همین رو در ترجمۀ هزارۀ نو کوشش بهعمل آمد واژههای مناسبی جایگزین شود. یک واژۀ ممکن، "صالح" بود که معادل بسیار خوبی برای "صدیق" (عادل/پارسا) است، ولی در آن صورت، معادلی برای "صِدِق" (عدالت/پارسایی) نمیداشتیم. معادل ممکن دیگر، "درستکاری" و "درستکار" بود. اما اینها بهدلیل تأکید بیش از حد بر عمل همیشه و همه جا مناسب نبودند.
پس از بررسی بسیار، از دو واژۀ "پارسایی" و "پارسا" که از نظر حوزۀ معنایی به واژههای مورد نظر ما بسیار نزدیکاند سود جستیم. فرهنگ معین "پارسا" را چنین معنا کرده است: «آنکه از گناهان پرهیزد و به طاعت و عبادت و قناعت عمر گذارد؛ پرهیزکار، پاکدامن، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس.»
نویسنده: دکتر مهرداد فاتحی
نقل از مجله [http://www.kalameh.com/Pages/ArticleDetails.aspx?ArticleId=817 کلمه] شماره ۴۲ مورخ ۰۶/۰۱/۲۰۰۵
===فرزندخواندگی در عهدِعتیق===
در عهد عتیق به ندرت به فرزندخواندگی اشاره شده است. زبان عبری برای این عمل از هیچ اصطلاح فنی برخوردار نیست، و این عمل در احکام شرعی عهد عتیق به چشم نمیخورد. دلیل این امر شاید وجود چندین راه حل دیگر برای مساله نازایی در ازدواج در میان اسرائیلیان باشد.
چند همسری و ازدواج با برادر شوهر نیاز به فرزندخواندگی را کاهش میداد و اصل حفظ ملک در داخل قبیله (لاو ۲۵:۲۳؛ اعدا ۲۷:۸-۱۱؛ ار ۳۲:۶) از پارهای از ترسهای والدین بیاولاد میکاست.
موضوع فرزندخواندگی در عهد عتیق بهواسطه متون یافته شده در بینالنهرین و سوریه بهگونهای چشمگیر روشن شده است. فرزندخواندگی در خاور نزدیک باستان عملی قانونی بود که شخص بهوسیله آن داخل روابط خانوادگی جدیدی میشد، با امتیازات و مسئولیتهای کامل و برابر با کسی که بهواسطه تولد از چنین رابطهای برخوردار بود. اگر این تعریف را به عهد عتیق اطلاق دهیم، موارد اندکی از فرزندخواندگی را تشخیص خواهیم داد که اکثریت آنها در پیدا ۱۲-۵۰ یافت میشود.
طبق رسوم قانونی متون میخی، برای آنکه ایلعازر وارث ابراهیم شود، (پیدا ۱۵:۳) و نیز برای اینکه پسران هاجر و بلهه و زلفه سهمی از ارث ابراهیم و یعقوب ببرند (پیدا ۱۶:۱-۴؛ ۳۰:۱-۱۳؛ ۲۱:۱-۱۰)، لازم بود رسم فرزندخواندگی انجام پذیرد. نامهای از لارسا موجود است از بابل باستان که بیان میدارد که یک مرد بدون پسر میتواند غلام خود را به فرزندی بپذیرد.
پذیرش پسران متعهها به فرزندی از گفتههای ساره و راحیل تائید میشود که گفتند «از او بنا شوم» (پیدا ۱۶:۲؛۳۰:۳) و نیز گفته راحیل که گفت «خدا ...پسری به من عطا فرموده است» (پیدا ۳۰:۶). گرچه هیچ شاهدی در مورد پذیرش یعقوب به فرزندی لابان موجود نیست (پیدا ۳۱:۳، ۳۰،۱۸؛ ۳۲:۳)، یعقوب خودش احتمالاً افرایم و منسی را به فرزندی پذیرفت. در جاهای دیگر عهد عتیق، موسی (خروج ۲:۱۰) و استر (استر ۷:۲،۱۵) به احتمال بسیار قوی به فرزندی پذیرفته شده بودند اما احتمالاً مطابق قوانین غیر اسرائیلی.
ظاهراً در مز ۲:۷ فرمول فرزندخواندگی به کار رفته است («تو پسر من هستی» پیدا ۴۸:۵، «دو پسرت ... از آن من هستند»). در عهد عتیق اشارهای به آداب و رسوم فرزندخواندگی نشده، گرچه رسم «ولادت یافتن بر زانوهای کسی» (پیدا ۳۰:۳؛ ۵۰:۲۳؛ ایوب ۳:۱۲) با تولد کودک و پذیرش او از سوی رئیس خانواده مرتبط است.
فرزندخواندگی جنبهای الهیاتی نیز داشته است. ملت اسرائیل پسر خدا تلقی میشد (اش ۱:۲؛ ار ۳:۱۹؛ هو ۱۱:۱)، خاصه نخستزاده خدا (خرو ۴:۲۲؛ ار ۳۱:۹)، و پادشاه از تبار داود نیز از امتیازی مشابه برخوردار بود، گرچه بر بشریت او و مسئولیتش به همان اندازه تاکید شده بود (۲ سمو ۷:۱۴؛ ۱توار ۲۸:۶؛ مز ۸۹:۱۹). همین گزینش الهی بود که در پس این گفته پولس قرار دارد که فرمود پسرخواندگی از آن قوم اسرائیل است (روم ۹:۴).
نقل از مجله [http://www.kalameh.com/Pages/ArticleDetails.aspx?ArticleId=439 کلمه] شماره ۳۳ مورخ ۰۳/۰۱/۲۰۰۳
===فرزندخواندگی در عهدِجدید===
فرزندخواندگی در عهدجدید ریشه در قوانین روم ندارد كه در آن هدف اصلی تداوم نسل والدینی بود كه شخصی را به فرزندی میپذیرفتند؛ ریشه فرزندخواندگی در عهدجدید در رسوم یهودی میباشد كه امتیازات خانوادگی را به فرزندخوانده انتقال میداد. این موضوع فقط در نوشتههای پولس دیده میشود و رابطهای است كه بهواسطۀ فعل خدا بر اساس فیض رایگان اعطا میشود و آنانی را كه زیر شریعت قرار دارند فدیه میدهد (غلاطیان ۴:۵).
هدف و نتیجۀ آن تغییر جایگاه و موقعیت فرد است از بندگی به پسرخواندگی (غلاطیان ۴:۱)؛ این امر را خدا از ازل طرح ریخته بود و عیسی مسیح آن را به اجرا درآورد (افسسیان ۱:۵). فریاد "ابا! پدر!" (رومیان ۸:۱۵ و غلاطیان ۴:۶؛ در چارچوب فرزندخواندگی) شاید فریاد سنتی هر غلامی بود كه به فرزندی پذیرفته میشد.
پسرخوانده خدا از تمام حقوق خانواده برخوردار است، از جمله حق حضور در مقابل پدر (رومیان ۸:۱۵) و سهیم شدن بههمراه مسیح در میراث الهی (رومیان ۸:۱۷). حضور روح خدا هم وسیله تحقق این پسرخواندگی است (رومیان ۸:۱۴) و هم نتیجه آن (غلاطیان ۴:۶). این فرزندخواندگی هرقدر هم از نظر جایگاه و موقعیت فرد كامل باشد، هنوز باید بههنگام رهایی خود خلقت از قید بندگی بهگونهای نهایی واقعیت بیابد (رومیان ۸:۲۱).
فرزندخواندگی بهعنوان رابطهای مبتنی بر فیض، بهگونهای تلویحی در نوشتههای یوحنا در خصوص "فرزند شدن" (یوحنا ۱:۱۲؛ یوحنا ۳:۱-۲)، و در اعطای مجدد حقوق كامل خانوادگی به پسر گمشده (لوقا ۱۵:۱۹) و در كاربرد مكرر عنوان پدر برای خدا از سوی عیسی (متی ۵:۱۶؛ ۶:۹؛ لوقا ۱۲:۳۲) مشاهده میشود.
نقل از مجله [http://www.kalameh.com/Pages/ArticleDetails.aspx?ArticleId=227 کلمه] شمارۀ ۳۴ مورخ ۰۶/۰۱/۲۰۰۳
===لوگوس===
برای درک واژۀ "لوگوس" باید پیشزمینههای یونانی و یهودی آن را بررسی کرد. در ادبیات یونان لوگوس حاوی تنوع قابل ملاحضهای از معانی است. هرالکیتویس، لوگوس را قدرت الهی برای بخشیدن انسجام، معنا و یکپارچگی به کائنات تعریف میکند. برای او لوگوس محور نظم کائنات است. فیلسوفان رواقی، لوگوس را "عقل کل" میدانستند که بهواسطۀ آن کائنات خلق و اداره میشدند. برای رواقیون، لوگوس، علتالعلل نظام آفرینش تلقی میشد. فیلون فیلسوف یهودی نیز لوگوس را نقشۀ خدا و قدرت او برای خلق و تداوم خلقت تعریف میکند.
شایان ذکرست که واژۀ لوگوس در ترجمۀ یونانی عهدعتیق موسوم به ترجمۀ هفتاد Dabar است. Dabar علت بنیادی همه چیز است که با "پیام و عمل" تجلی پیدا میکند (مزمور ۱۰۷:۲۰ و تثنیه ۳۲:۴۶-۴۷). برای درک بهتر این واژه ضروری است که به پیشزمینههای اعتقادی یهودیان پیرامون مفهوم حکمت اشاره کرد زیرا که یکی از مفاهیم بنیادی لوگوس حکمت میباشد.
بنابر اعتقاد یهودیان خدا از طریق حکمت خود جهان را خلق کرد، از اینرو حکمت، ریشه در ذات خدا دارد. این حکمت در تورات به عالیترین شکل ممکن جلوهگر میشد. در واقع کتب حکمتی عهدعتیق الهیات خلقت را ترسیم میکنند. اما در عهدجدید حکمت الهی در مسیح تجلی مییافت و عهدجدید فراتر از آن خود مسیح را بهعنوان حکمت خدا معرفی میکند (لوقا ۲:۴ و مرقس ۶:۲ و اول قرنتیان ۱:۳۰). بدینسان آنچه در عهدعتیق ریشه در ذات خدا داشت حال در مسیح تجسم پیدا میکند.
مسیح همچون حکمت، عامل خلقت است (یوحنا ۱:۳ و۱۰). مسیح پیام و کلام خدا (لوگوس) به بشرست (یوحنا ۱:۱). در او نقشه و هدف الهی برای بشر نمایان میشود. در مسیح تفکر خدا پدیدار میگردد. سؤالی که با آن روبروییم آن است که چرا یوحنا بهجای واژۀ حکمت از لوگوس استفاده کرد؟ به این سؤال میتوان از چند بُعد پاسخ داد.
اولاً، لوگوس مفهوم حکمت را نیز در خود داشت و بهعلت حیطۀ معانی وسیعتر انتخاب بهتری بود. ثانیاً، یهودیان تورات را سمبل حکمت میدانستند، حال آنکه تجلی غایی این حکمت در مسیح میبود، از اینرو واژۀ لوگوس گزیدۀ بهتری به لحاظ بشارت برای مسیحیان تلقی میشد. از سوی دیگر، اطلاق ضمیر مؤنث به حکمت در عهدعتیق بهخوبی نمیتوانست تجلی لوگوس در مسیح را نمایان سازد.
لوگوس بیانگر ازلیت و پیشموجودیت مسیح است. لوگوس نمایانگر یگانگی ذات مسیح با خداست. لوگوس مکاشفۀ تفکر و شخصیت خداست.
نقل از مجله [http://www.kalameh.com/Pages/ArticleDetails.aspx?ArticleId=121 کلمه] شماره ۳۷ مورخ ۰۳/۰۱/۲۰۰۴
===یوبیل===
ریشهیابی واژه یوبیل دشوار است. ظاهراً این کلمه در اصل از ریشۀ عبریِ "یوبِل" بهمعنی قوچ مشتق شده است، زیرا از شاخ قوچ در سال یوبیل بهعنوان شیپور برای فراخوانی قوم اسرائیل استفاده میشد. سال یوبیل پس از هفت دورۀ هفت ساله (سالهای شبات)، در سال پنجاهم اعلام میشد. این سال بهطور جامع در کتاب لاویان باب ۲۵ توضیح داده شده است.
فلسفه اعلان سال یوبیل بر دو رُکنِ اقتصادی و الهیاتی استوار است. دلیلِ اقتصادی آن، حفظ نهاد خانواده و زمین بود. پس از آنکه قوم اسرائیل سرزمین کنعان را تصرف کردند، این سرزمین بر اساس تعداد طایفههای این قوم بینشان تقسیم شد. زمین اساسیترین سرمایهای بود که میتوانست به هر طایفه یا خاندان تعلق داشته باشد. اگر اهالیِ طایفهای دچار قحطی میشدند، میبایست از طریق همین سرمایه، یعنی از طریق زمینی که در اختیار داشتند به یکدیگر کمک میکردند. افراد یک طایفه در صورت نیاز حتماً میبایست قطعه زمینِ خود را به فردی از همان طایفه که خویشاوندشان بود میفروختند، با این آگاهی که - بر اساس قانون یوبیل- در نهایت خواهند توانست پس از گذشت ۵۰ سال، خودشان یا فرزندانشان دوباره آن زمین را از خریدار پس بگیرند (لاویان ۲۵:۲۳). بدین ترتیب قانون یوبیل باعث حفظ وحدت و یکپارچگی در بین قوم میشد. در این سالِ پرفیض، قرضها بخشوده میشد، بردگان آزاد میگشتند، و زمین -همانطور که توضیح دادیم- به مالکان اصلی آن بازگردانده میشد.
اقتباس از Anchor Bible Dictionary
نقل از مجلۀ کلمه، شمارۀ ۵۱ مورخ ۰۶/۰۱/۲۰۰۷
== منبع ==
* [http://www.kalameh.com مجلۀ کلمه]
* Anchor Bible Dictionary
[[رده:مسیحیت]]
[[رده:دین]]
|