این رمان به عنوان یکی از اثربخشترین رمانها شناخته شدهاستشده است. زیگموند [[فروید]] آن را جذابترین رمان نوشته شده خواند. به علت دارا بودن موضوعات [[عقده ادیپ]] که در حوزهٔ تخصص فروید بود، این رمان مورد علاقهٔ وی قرار گرفت. در سال ۱۹۲۸ وی مقالهای به نام داستایوفسکی و پدرسالاری چاپ کرد که شخصیت خود داستایوفسکی را مورد تحلیل قرار میداد. از نظر وی صرع داستایوفسکی طبیعی نبود بلکه یک نمایش و واکنش فیزیکی بود به گناه و تقصیری که او در مرگ پدر خود احساس میکرد. به نظر او، داستایوفسکی مرگ پدر خود را آرزو میکرد و به عنوان شاهد به این واقعیت اشاره میکرد که صرع وی زمانی شروع شد که او ۱۸ سال داشت و در سالی اتفاق افتاد که پدر او درگذشت. موضوع [[پدر سالاری]] و احساس گناهگناه، به خصوص در در زمینهٔ یک گناه اخلاقی که در رمان در شخصیت ایوان کارامازوف بارز میشود به عنوان شاهدی بر مدعای فروید در نظر گرفته میشود. اما نظریهٔ فروید از درجهٔ اعتبار ساقط شدهاست،شده است، به این علت که فرزندان داستایوفسکی بیماری صرع او را به ارث بردند و علت صرع او را بیشتر به ژنتیک منتسب دانستند.
دیگر نویسندهای که به اثر بخش بودن رمان ''برادران کارامازوف'' در آثار خود اذعان داشتهاست،داشته، [[فرانتس کافکا]] ستاست. وی حتی خود و داستایوفسکی را خویشاوندان خونی خواند. موضوع پدر و پسر و روابط آنها، بن مایهٔ بسیاری از کارهای کافکاستکافکا است که مسلماً رمان داستایوفسکی در نقش دادن آنها بیبیاثر اثرنبوده نبودهاستاست.