میشل فوکو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خنثیسازی ویرایش 23986412 توسط A.mirnejad (بحث) لطفا مطالب را به همراه منابع معتیر درج نمایید برچسب: خنثیسازی |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB |
||
خط ۵۴:
وی، فرزند «آن مالاپار» و جراح متمول «پل فوکو» بود که در ۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ در ناحیه سنت موار، [[پواتیه]]، [[فرانسه]] به دنیا آمد. بعدها اسم خود را به '''میشل فوکو''' تغییر داد. او صاحب کرسی «تاریخ نظامهای فکری» در [[کالج دو فرانس]] بود و در [[دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو]] و [[دانشگاه کالیفرنیا، برکلی]] تدریس کرد.
به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی دربارهٔ [[جامعه]]، [[سیاست]] و [[تاریخ]] از سرشناسترین متفکران قرن بیستم محسوب میشود. همچنین فوکو جزو رهبران نظری [[پساساختارگرایی]] محسوب میشود، هر چند از
== دیدگاهها ==
* شهرت فوکو در آن است که او نخستین کسی است که از فرضیهٔ روشنگری دربارهٔ عینی بودن شناخت خلع ید کردهاست. فوکو عنوان کرد که زبان، حقیقت جهان را بیان نمیکند بلکه بازتابی از تجربهٔ شخصی فرد است.<ref name="test">(Denison (1998:550)</ref>
* او در مطالعات انسانشناختی خود مطرح میکند که میان استفاده از زبان و قدرت، نوعی همبستگی وجود دارد، به گونهای که زبان برای قدرتمندان و صاحبان امتیاز جنبهٔ ابزاری دارد و در حفظ و حمایت از پایگاه اجتماعی-سیاسی
* نزد فوکو، وظیفهٔ [[هرمنوتیک]] خلع از قدرت نهفته در ورای متنی است که میخوانیم. در نتیجه، او نسبت به مضبوطات و اسناد تاریخی از آن دست که عرضه میشوند، چنین نظر دارد که همه ذهنی و تحریف شدهاند و در واقع جهان بینی نویسنده و خواننده را بازتاب میکنند. رخدادهای تاریخی ای که ما ضبط میکنیم، آنهایی است که در واقع با میل ما به قدرت تناسب دارند.<ref name="یلب">موج چهارم – رامین جهانبگلو- ترجمهٔ منصور گودرزی- نشر نی- چاپ چهارم ۱۳۸۴- ص ۵۱</ref>
* برخی فوکو را یک «نوساختارگرا» میدانند اما اغلب او را اندیشمندی «پساساختارگرا» تلقی میکنند.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= جلائی پور |نام= حمیدرضا |کتاب= نطریههای متاخر جامعهشناسی | ناشر= نشر نی |سال= ۱۳۸۷ |مکان= تهران |شابک=}}</ref>
== مسئلهٔ قدرت ==
فوکو فرزند
در نظریات مارکسیستهایی همچون [[لویی آلتوسر]]، قدرت چیزی در تملک طبقات بالاست که به واسطه آن طبقات پایین را سرکوب میکنند. اما فوکو با تغییر دادن این دیدگاه، قدرت را جاری در تمام جامعه و در تمام امور روزمره و روابط افراد میداند.
خط ۶۹:
غالباً تصور میکنند که قدرت چیزی نیست جز توانایی عاملانی قدرتمند، در اعمال اراده خویش بر مردمی بی قدرت، و واداشتن آنها به کاری که خود نمیخواهند. فوکو به نقد این نگرش میپردازد، و میگوید قدرت بیشتر چیزی شبیه به «راهبرد» است، شکل انجام کارهاست، نه چیزی که میتوان به چنگش آورد. نظامی از روابط است که در سرتاسر جامعه، خانواده و اداره و مدرسه و روابط زن و مرد، گستردهاست و روابط افراد را تعریف میکند، نه این که صرفاً در نهادهای خاصی مانند دولت و پلیس جای گرفته باشد و تنها نقش سرکوبگر داشته باشد.
با این تحلیل، بر خلاف مارکسیستها که میگفتند باید با انقلاب قدرت را از طبقه بالا گرفت و
در نتیجه فوکو میگفت: شکلهای مختلف مبارزات اقتدارستیزانه (مخالفت با سلطه مردان بر زنان، مخالفت با سلطه زمامداران بر مردم، و…) تنها حمله به این یا آن نهاد قدرت، یا گروه، یا طبقه است. اما هنگامی که طبقه غالب سقوط کرد و شورشگران قدرت یافتند، باز همان شیوههای طبقه سقوط کرده را ادامه خواهند داد.
خط ۷۸:
فوکو میگوید: این شکل جدید اعمال قدرت (اعمال قدرت و سرکوبگری درونی توسط خود افراد) علت اصلی آن است که نظامهای سلطنتی (که عامل قدرت و سرکوبگری بیرونی و در هیئت پادشاه متبلور بود) کمکم برچیده شدند.<ref>میلز، سارا، میشل فوکو، داریوش نوری، نشر مرکز</ref>
فوکو میگوید که هر رابطهٔ اجتماعی، یک رابطهٔ قدرت است. اما، او یادآور میشود که هر رابطهٔ قدرت، الزاماً به سلطه ختم نمیشود. از نظر او، قدرت در اجتماع مدرن، نظامی از روابط مبتنی بر [[دانش]] (شبکهٔ دانش-قدرت) است که فرد را در درون خود جا میدهد. به این معنا که فرد،
== فوکو و انقلاب ایران ==
خط ۹۸:
* ۱۹۵۱: خود را به افسردگی زد تا از خدمت نظام وظیفه معاف شود.
* ۱۹۵۲: به دانشگاه [[لیل]] رفت تا به مقام دستیاری برسد.
* ۱۹۵۳:''روانشناسی از ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰''
* ۱۹۵۴: کتاب ''بیماری روانی و روانپزشکی'' را به عنوان تلاشی برای رد
* ۱۹۵۵: از وی دعوت شد تا به دانشکده مطالعات رومی در دانشگاه [[اوپسالا]] بپیوندد. درسی در مورد درک عشق در ادبیات فرانسه از [[مارکی دوساد]] تا [[ژان ژنه]] ارائه داد.
* ۱۹۵۸: به همراه مأموری از وزارت آموزش برای بازدید از کراکو همسفر شد. روزی آن خانم غفلتاً وارد اتاق فوکو و او را مشغول عیش و عشرت غافلگیر کرد. در این دوران [[همجنسگرایی]] وی تقریباً علنی شده بود و در میان معاشرانش مردان زننما هم پیدا میشدند.
خط ۱۱۱:
* ۱۹۷۰: پس از مرگ ژان ایپولیت به استادی تاریخ نظامهای اندیشه در [[کالج دو فرانس]] رسید.
* ۱۹۷۱: در یک برنامه تلویزیونی در [[آمستردام]] با [[نوام چامسکی]] بر سر مسئله قدرت و عدالت مدرن به بحث پرداخت. در همین سال وی در بنیانگذاری «گروه اطلاعات دربارهٔ زندانها» (GIP) که گروهی اجتماعی برای رسیدگی به وضع زندانیان بود، شرکت کرد.
* ۱۹۷۲: در درگیریهای دانشجویان به همراه [[فرانسوا موریاک]] دستگیر شد. در طی سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳
* ۱۹۷۵–۱۹۷۷: به همراه [[ایو مونتان]] و چند تن دیگر برای نجات جان شورشیانی که در معرض خطر اعدام به دست رژیم [[فرانکو]] بودند به [[مادرید]] رفت اما از گفتگوی او با مطبوعات جلوگیری شد. در همین سال نخستین جلد از کتاب ''خودآگاهی فرد به عنوان سوژه جنسیت'' تحت عنوان ''[[تاریخ جنسیت]]:یک مقدمه'' را منتشر کرد. به دانشگاه [[برکلی]] دعوت شد.
* ۱۹۷۷: [[ژان بودریار]] مقالهای به عنوان [[فوکو را فراموش کن]] نوشت.
* ۱۹۷۸: فوکو در [[توکیو]] دربارهٔ قدرت و فلسفه به سخنرانی پرداخت.
* ۱۹۷۹: فوکو در ایالات متحده جایگاهی اسطورهای یافته بود. او به عنوان استاد مدعو در دانشگاه برکلی در سالهای آخر دربارهٔ حقیقت و سوبژکتویته سخنرانی میکرد. مجله [[تایم]] به بحث دربارهٔ فوکو پرداخت.
* ۱۹۸۳:در برکلی به سخنرانی دربارهٔ چیستی روشنگری پرداخت. [[یورگن هابرماس]] در سخنرانی خود دربارهٔ «گفتمان مدرنیته» فوکو را مورد حمله قرار داد. جلد دوم ''تاریخ جنسیت'' با عنوان فرعی ''کاربرد لذت'' منتشر شد. در دوم ژوئن ۱۹۸۳ فوکو در خانه حالش به هم خورده و به کلینیک سن میشل و در ۹ ژوئن از آنجا به سالپتیریر برده شد. در ۲۴ ژوئن تب فوکو شدت گرفت و در ساعت ۱:۱۵
== جستارهای وابسته ==
خط ۱۳۶:
* فوکو، میشل، باید از جامعه دفاع کرد: درسگفتارهای کولژ دوفرانس ۱۹۷۵–۱۹۷۶، ترجمهٔ رضا نجف زاده، انتشارات رخ داد نو، ۱۳۹۱.
* فوکو، میشل. ''ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟''. ترجمهٔ حسین معصومی همدانی. چاپ چهارم. تهران: [[نشر هرمس|انتشارات هرمس]]، ۱۳
* تیموتی الیری. «فوکو و ادبیات داستانی: کتاب تجربه»
== پیوند به بیرون ==
|