هژمونی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خنثی‌سازی ویرایش 24060400 توسط 5.117.61.58 (بحث)
برچسب: خنثی‌سازی
خط ۱:
{{بهبود منبع}}
{{شیوه‌های حکومت}}
'''فرادستی'''، '''سلطه‌گ ریسلطه‌گری'''، '''سلطه'''، یا '''هژمونی''' {{به فرانسوی|hégémonie}} مفهومی است برای توصیف و توضیحِ نفوذ و تسلط یک گروهِ اجتماعی بر گروهی دیگر، چنان‌که گروهِ مسلط ('''فرادست''') درجه‌ای از رضایت گروهِ تحتِ سلطه ('''فرودست''') را به‌دست می‌آورد و با «تسلط داشتن به دلیلِ زورِ صِرف» فرق دارد.<ref>ویکی انگلیسی، برگرفته از Joseph, Jonathan (2002), Hegemony: a realist analysis, New York: Routledge, ISBN</ref>
فرا دستی اصطلاحی است که در نوشته‌های برخی از مارکسیست‌های سدهٔ بیستم (به ویژه [[آنتونیو گرامشی]]) به کار می‌رود. مراد از آن چیرگی مادی و معنوی یک طبقه بر طبقات دیگر است، چنان‌که در اصطلاح «سلطه‌جویی بورژوایی» به کار رفته‌است. تأکید این اصطلاح بر آن است که طبقهٔ مسلط نه تنها از نظر سیاسی و اقتصادی جامعه را زیر نظارت دارد، بلکه شیوهٔ خاص نگر خویش به جهان و انسان و [[روابط اجتماعی]] را نیز چنان همه‌گیر می‌کند که به صورت «عقل سلیم» در می‌آید و آنانی که زیر تسلط هستند این نگرش را همچون پاره‌ای از «نظم طبیعی» جهان می‌پذیرند. آنچه از این بینش نتیجه می‌شود آن است که انقلاب نه تنها قدرت سیاسی و اقتصادی را از طبقه‌ای به طبقه‌ای دیگر می‌سپارد، بلکه از راه صورت‌های تازه‌ای از تجربه و آگاهی، می‌باید، «سلطه‌جویی» دیگری بیفزاید. این نظریه با دید آشنای مارکسیستی فرق دارد که کار اصلی را تغییر آیهٔ اقتصادی جامعه می‌داند و بر آن است که تغییر روبنا بازتابی از تغییر «زیربنا» است، بلکه از این دید، مبارزه برای «سلطه‌جویی» (یعنی رهبری معنوی) نخستین کار مهم است و حتی فاکتوری مهم برای هر تغییر بنیادی می‌باشد.<ref name="a">آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، چاپ شانزدهم، تهران، انتشارات مروارید، ۱۳۸۷، صفحهٔ ۸۷</ref>
 
خط ۱۲:
از نظر «گرامشی» دولت ابزار اصلی نیروی جبر است ولی تحصیل رضایت از راه سلطهٔ ایدئولوژیک به‌وسیلهٔ سایر نهادها محقق می‌شود.
 
بنابراین هر چه قدرت جامعهٔ نیمدنی بیش‌تر باشد احتمال حصول سلطه با وسائل ایدئولوژیکی بیش‌تر است؛ و از طرفی نیز نامحتمل است که سلطه هرگز بتواند کامل باشد. به عنوان مثال در جامعهٔ سرمایه‌داری معاصر، طبقهٔ کارگر آگاهی دوگانه‌ای دارد که قسمتی از آن را ایدئولوژی طبقهٔ سرمایه‌دار تعیین می‌کند ولی قسمت دیگر آن انقلابی است و به‌وسیلهٔ تجاربی تعیین می‌شود که کارگران از جامعهٔ سرمایه‌داری دارند؛ و برای سرنگون کردن جامعهٔ سرمایه‌داری، کارگران باید نخست ایدئولوژی خود را که از آگاهی انقلابی‌شان سرچشمه می‌گیرد به حداکثر رسانند.
 
به طور کلی این واژه به مفهوم تسلّط و برتری است که عبارت است از چیره‌دستی و مهارت بیش‌تر در امور دیپلماسی و [[روابط دیپلماتیک]] بین دولت‌ها و برخی از پژوهشگران در مورد تفوّق نظامی‌گری نیز این واژه را به کار برده‌اند که ظاهراً در اسناد و آرشیو خبری رسانه‌های جمعی اروپا و آمریکا در این زمینه سابقهٔ فراوان وجود دارد.