محمود افشارطوس: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: متن دارای ویکیمتن نامتناظر ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی |
||
خط ۳۵:
وی در جریان [[غائله آذربایجان]] از فرماندهان ارتش بود و به دلیل نشان دادن لیاقت، فرماندار نظامی راههای همدان شد و مدتی هم بازرس ویژهٔ لشکر یک شد. پس از خاتمه غائله آذربایجان، به دلیل انتقاداتی که نسبت به عملکرد [[ارتش]] داشت، در انزوا قرار گرفت و به دانشگاه جنگ فرستاده شد. وی به مرور از سمتهای مهم کنارگذاشته شد و ترفیعهای او نیز به تأخیر افتاد؛ به طوری که ترفیع او به درجه [[سرتیپ|سرتیپی]] بیش از سه سال و تا زمان نخستوزیری [[محمد مصدق]] به عقب افتاد.<ref>ناظری، وب سایت تاریخ ما</ref>
وی پس از اخذ درجه سرتیپی در سال [[۱۳۳۱ (خورشیدی)]] به ریاست [[شهربانی]] [[تهران]] رسید. وی در همان سال، به اتفاق دوست نزدیکش '''محمود کیانوری''' و '''احمد کیانوری''' و جمعی از افسران طرفدار نهضت ملی، گروهی به نام '''افسران ملی''' را تشکیل دادند. در این زمان، وی نقش زیادی در جلوگیری از
== حمایت از مصدق و جلوگیری از کودتای اسفند ۱۳۳۱ ==
خط ۴۵:
== ربودن و قتل ==
[[مظفر بقائی]] و حسین خطیبی، بعضی افسران بازنشسته و اخراجی از ارتش مانند مزینی و منزه، بایندر، زاهدی (از بستگان سرلشکر زاهدی) , بلوچ قرائی و…را به دور خود جمع کرده و با وعده وزارت و پستهای مهم آنها را قانع کردند تا در توطئه
شب ۳۱ فروردین پس از اتمام کار و مطابق قرار تلفنی افشارطوس با خطیبی، افشارطوس ساعت ۹ شب در کوچه صفی علیشاه پیاده شد و راننده او در کلانتری منتظر دستور رئیس شهربانی ماند ولی رئیس شهربانی دیگر بازنگشت.{{سخ}}
افشار قاسملو یکی از متهمان دستگیرشده در این باره در بازجوییهای خود اعتراف کرده بود که قبلاً شنیدهاست که خطیبی با تلفن به افشارطوس گفته بود که آقای بقایی منتظر شماست.{{سخ}}
از سوی دیگر بعد از مدتی همسر افشارطوس که از تأخیر او نگران شده بود مطلب را پیگیری کرده و در نهایت مراتب به نخستوزیر اطلاع داده شد و بلافاصله به دستور نخستوزیر اقدام شد.{{سخ}}
بیش از هزار مأمور کل منطقه را محاصره کرده و همه خانهها را بازرسی کردند و مجربترین مأموران به کار گرفته شدند و جهت کنترل
از سوی دولت مبلغ ۵۰ هزار تومان مژدگانی برای یافتن رئیس شهربانی اعلام شد و به دستور دکتر مصدق، وزیر کشور پرونده را شخصاً زیر نظر گرفت. سرهنگ نادری از اعضای سازمان افسران ملی، در سمت ریاست اداره کارآگاهی، پرونده را بهطور ویژه دنبال کرد و همچنین دکتر صدیقی با افسران رکن دو ارتش و سرهنگ سررشته که افسری لایق و درستکار بود نیز دیدار کرد و نظر سرهنگ سررشته را جهت پیگیری پرونده پرسید که سرهنگ سررشته در قبال اختیارات ویژه فراقانونی جهت بازرسی هر محل و بازداشت هر فرد پیگیری پرونده را پذیرفت و شروع به کار کرد. مأموران پس از تحقیق از راننده افشارطوس ابتدا به حوالی محل پیاده شدن افشارطوس رفته بودند و در آنجا از صاحب دکان بقالی که در آن محل بود، تحقیق کرده بودند که شاگرد بقال به آنها گفته بود که شب دوشنبه، افسر بلند قدی از آنها سراغ خانه حسین را پرسیدهاست و مأموران نتیجه گرفتند که منزل حسین نامی در همان نزدیکیها است و پس از بررسی به منزل حسین خطیبی رسیدند و به آنجا وارد شدند و با توجه به اینکه رئیس شهربانی به راننده خود گفته بود که تلفن میزنم این فرضیه که بایستی به دنبال منزل فردی به نام حسین که تلفن هم دارد بگردند و لذا منزل خطیبی بیشتر مورد سوء ظن واقع شده و همچنین در منزل هم تنها چند زن مشاهده کردند. پس به منزل وارد شدند و غذای فراوان در یخچال و بازبودن پنجرهها با توجه به سرد بودن هوا نظر آنها را جلب کرد و پس از بستن پنجرهها، بوی کلروفرم که برای بیهوشی بکار میرفت نظر مأموران را به شدت جلب کرد؛ و به دستور سرهنگ سررشته منزل تحت کنترل گرفته شده تا هر کس به آنجا آمد دستگیر شود و کسی هم حق نداشت تا به تلفن دست بزند.<ref>خاطرات من: سرهنگ حسینقلی سررشته</ref>
خط ۵۷:
سایر متهمان نیز به مرور دستگیر شدند و بهطور مختصر جریان توطئه به این صورت افشا شد.
اعتراف متهمان نشان میداد افشارطوس به حسین خطیبی اعتماد داشته و انتظار خدمت بسیار مهمی از او داشتهاست که تنها توسط او قابل انجام بوده و آن ایجاد تفاهم میان بقایی و دولت بودهاست. به این منظور افشارطوس پس از چند شب تأخیر، ساعت ۹ عصر روز دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۳۲، مستقیماً از اداره به محلی که آنها تعیین کردهاند آمدهاست تا گامی جهت نزدیک تر شدن با بقائی بردارد. لازم است ذکر شود که مطرح شدن نام بقائی در آن واقعه، موجب حیرت شدید همه شده بود و میلیون به شدت متعجب شده بودند.
در آنجا افشارطوس مدتی با خطیبی مشغول مذاکره بودهاست و سپس با علامت خطیبی، آنها افشارطوس را با اتر بیهوش کرده و به او آمپول بیهوشی قوی تزریق کردهاند و با ماشین پونتیاک سرهنگ بازنشسته هاشمزاده و به رانندگی علیرضا قره گزلو، افشارطوس را با دستان بسته به ده عبدالله امیر علایی منتقل و از آنجا با کمک عباسعلی نخلی (کدخدا) به غار تلو در تپههای لشکرک در شمال تهران منتقل کردهاند. (البته در جراید آن زمان از جمله روزنامهٔ اطلاعات ۸/۲/۳۲ و ۱۰/۲/۳۲خبرهایی مندرج است مبنی بر اینکه جنایتکاران ابتدا به افشارطوس پیشنهاد میکنند تا به نحوی
روز چهارشنبه دوم اردیبهشت ۱۳۳۲، پس از مشاهده پیگیری شدید مأموران، همگی در منزل بقایی جمع میشوند. قبل از آمدن بقایی، خطیبی به نوشتههای جیب افشارطوس اشاره میکند که قصد داشتهاست تا همه شماها را ترور کند و از این قبیل سخنان اما آنها را ارائه نمیدهد و به حضار اعلام میکند؛ که نظر آقای بقایی این است که اگر محبوس شما فرار کند و او را با تیر نزنید خیلی بیمورد است و غیر مستقیم تفهیم میکند که باید افشارطوس از میان برداشته شود و در جواب تعجب شدید و پرسش حضار که میپرسیدند مگر سقوط دولت و نخستوزیری بقایی قطعی نیست، میگوید متأسفانه فعلاً نه.
پس از حضور بقایی، او همه صحبتها را تأیید کرده و به حاضرین اعلام میکند که افشارطوس میتواند عامل یک کودتای شدید نظامی
مزینی پس از خاتمه کلاه او را برداشته و به شهر مراجعه کرده و دستگیر میشود. گفتنی است در تمام ۴۸ ساعتی که شهید افشارطوس در غار اسیر جنایتکاران بوده، دست و پا و چشم او بسته بوده به جز چند عدد تخم مرغ چیز دیگری نخورده بود.
روز ششم اردیبهشت جسد طناب پیچ شدهٔ شهید افشارطوس در حالی که قرآن کوچکی که قنادی یاس به مشتریان هدیه میداد، در جیب کت افسری او قرار داشت، کشف شد. روزنامهها عکسهای وحشتناکی از جسد طناب پیچ شده شهید افشارطوس که صورت او تماماً” سیاه شده بود و به وضع بسیار فجیعی کشته شده بود، چاپ کردند.
خط ۸۷:
# [[مظفر بقایی|مظفر بقائی کرمانی]] (دستگیر نشده)
# مهندس علیرضا قره گزلو (متواری)
که کسانی چون بقائی و خطیبی و سرتیپهای بازنشسته عوامل اصلی و سایرین مجری نظرات
در نهایت بجز بقائی، سایر متهمان اصلی پرونده بازداشت شدند و پس از ۲۵ مرداد بقایی هم بازداشت شد اما به فاصله بسیار کمی ۲۸ مرداد رخ داد و در آن هنگام همگان به درستی متوجه شدند فقدان افسری به سان افشار طوس تا چه حد در امر موفقیت کودتای ۲۸ مرداد مؤثر بودهاست و [[مظفر بقایی|بقایی]] که با این جنایت فجیع نقش بسیار برجستهای در پیروزی کودتا داشت، او بعدها که به دادگاه رژیم شاه فراخوانده شده بود ادعا کرد که به تصدیق همه سه بار تاج و تخت شاه ایران را از سقوط قطعی نجات دادهاست. (۳۰ تیر۱۳۳۱، نهم اسفند۱۳۳۱ و ۲۸ مرداد۱۳۳۲)<ref>اسرار قتل رزم آرا - محمد ترکمان - رسا</ref><ref>خاطرات شفاهی - دانشگاه هاروارد - در گفتگو با حبیب لاجوردی</ref>
|