تاریخ گیلان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۲۸:
 
== مردمشناسی تاریخی ==
بنا بر نوشته [[ابن اثیر]] به دلیل گرمای هوا در [[قرون وسطی]] مردم گیلان فقط شلوارهای کوتاه می‌پوشیدند یا تقریباً لخت بودند. جنگل‌های انبوه مواد لازم برای ساخت خانه‌های چوبی دارای ایوانهاایوان‌ها که خاص گیلان است را فراهم می‌کرد. در قرون وسطی کشاورزی که فعالیتی پرسود بود عمدتاً بر عهده زنان نهاده شده بودو عمدتاً مشتمل بر برنجکاری و نوغانکاری بود که توسط [[جنوا|جنواییها]] مرسوم شده بود. در [[قرن چهاردهم]] محصولات آن از طریق تانا در سواحل شمالی [[دریای سیاه]] به ناحیه [[مدیترانه]] صادر می‌شد. در آن دوران ماهیگیری هم نقش مهمی در تأمین غذای سکنان داشت؛ به نظر می‌رسد بیشتر سفرها در دریا به جای گیلان همچون در دوره مدرن، از آبسکون انجام می‌شد.<ref name="EoI" />
 
== جغرافیای تاریخی ==
خط ۶۹:
 
=== دوره ساسانی ===
نوشته‌های دوران آغازین ساسانی و منابع عربی در قرون وسطی از تلاش اولین افراد خاندان ساسانی، اردشیر اول و شاپور اول برای تسخیر تمام ایران حکایت می‌کنند. تا زمان شاپور اول تمامی حاکمان محلی برکنار شده بودند و فرزندان شاپور جایگزین آن‌ها شده بودند. از جمله [[بهرام]] که بر گیلان حکم می‌راند.<ref name="histcam1">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=Yarshater |نام=E. |پیوند نویسنده=احسان یارشاطر |صفحه=۷۰۱|کتاب=The Cambridge History of Iran:Seleucid Parthian |پیوند=http://books.google.com/books?id=y7IHmyKcPtYC&lpg=PP1&pg=PA766#v=onepage&q&f=false |جلد=Volume 3 (1) |ناشر=Cambridge University Press, |سال=۱۹۸۳| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgc1tdV | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref> حدود فتوحات اردشیر را نمی‌توان با دقت تعیین کرد. اکثر مناطق پارتی، شامل حکومتهایحکومت‌های تابع از ساسانیان اطاعت کردند. بنا به گفته طبری، پادشاهان کوشان و توران در شرق به اردشیر گرویدند، اما در غرب، و جزایر [[خلیج فارس]] و بحرین، لشکرکشی انجام شد و این مناطق فتح شدند. اینکه گیلان و مناطق ساحلی خزر به اردشیر پیوسته باشند غیر محتمل است چونکه عنوان گیلانشاه برای اولین بار در دوران شاپور اول ظاهر شد.<ref name="histcam2">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=Yarshater |نام=E. |پیوند نویسنده=احسان یارشاطر |کتاب=The Cambridge History of Iran:Seleucid Parthian |پیوند=http://books.google.com/books?id=Ko_RafMSGLkC&pg=PA121&lpg=PA121&dq=gilan+++shapur&source=bl&ots=gHAnDXRJhj&sig=WbxgjcMZZTXCB4Et5evS9veyEus&hl=en&sa=X&ei=AIF7UP-VDJLW9QTd_IHACw&ved=0CC0Q6AEwAA#v=onepage&q&f=false |صفحه=۱۲۱ |جلد=Volume 3 (1) |ناشر=Cambridge University Press, |سال=۱۹۸۳| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgcG0lc | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref> مناطق حاشیه خزر [[مادیه]] یک منطقه جغرافیایی و قومیتی متمایز ایران را شکل می‌دادند و به [[استقلال سیاسی]] گرایش داشتند. [[نامه تنسر]] نشان می‌دهد شاه [[گشناسب]]، در ابتدای [[دوره ساسانی]] شاه گیلان، دیلم و رویان، طبرستان و دماوند بوده‌است. منطقه، یک پادشاهی تابع و بعدها استان [[پتشخوارگر|کوه‌های پتشخوارگر]] ([[فرشواذگر]]) را شکل می‌داد. شهر اصلیش، رشت (سایرو پولیس)، باید بر سر راه‌های پارتی به ارس و [[آتورپاتکان]] بوده باشد. مسیحیت از طریق این راه می‌توانسته از قرن دوم به بعد به گیلها رسیده باشد گرچه تازه از قرن ششم به بعد [[اسقف نشین]] شده‌است. [[جاده ماه]] در جنوب از طریق شادشاپور (قزوین)، قابل دسترسی بود.<ref name="histcam5">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=Yarshater |نام=E. |پیوند نویسنده=احسان یارشاطر |کتاب=The Cambridge History of Iran:Seleucid Parthian |پیوند=http://books.google.com/books?id=y7IHmyKcPtYC&lpg=PA765&ots=3UuGKaWfgG&dq=letter%20of%20tansar%20+%20gilan&pg=PA765#v=onepage&q&f=false |جلد=Volume 3 (2) |ناشر=Cambridge University Press, |صفحه=۷۶۵ |سال=۱۹۸۳| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgcUIHU | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
 
به نظر می‌رسد که [[گیل]]ها (گیله مردان)، حدود قرن اول یا دوم قبل از میلاد، وارد ساحل جنوبی دریای خزر و غرب رود آماردوس (بعدها [[سفیدرود]]) شدند. در هجوم عرب‌ها، گیلان به اشغال آنان در نیامد. پلینی آن‌ها را با کادوسیها که از قبل آنجا می‌زیستند یکی می‌کند. محتملتر است که آن‌ها مردم دیگری بوده‌اند، احتمالاً از منطقه داغستان آمده‌اند و جایگزین کادوسیان شده‌اند. متعاقباً از رود آماردوس هم گذشتند و به همراه دیلمیان جایگزین آماردی‌ها شدند. از آن‌ها هم مانند دیلمیان به عنوان مزدوران [[شاهان ساسانی]] نام برده شده ولی به نظر نمی‌رسد تحت فرمان مؤثر آنان درآمده باشند.<ref name="EIr Pre">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Madelung|نام=Wilferd |پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgciYF5 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
خط ۸۷:
بعد از او فرزند ارشدش، [[دابویه]] جانشین پدرش که پانزده سال حکومت کرده بود، شد و فرزند کهتر به‌نام [[پادوسبان اول|پادوسبان]] بر [[رویان]] حکومت یافت. فرزندان دابویه پادشاهان سلسلهٔ دابویگان یا ([[گاوبارگان]]) هستند. دابویه پایتختش را در گیلان نگه داشت. به نظر نمی‌رسد حکومت او فراتر از ان بوده باشد. تا پایان قرن هفتم، [[آل جاماسپ]] بر بیشتر طبرستان مسلط شدند و اتحادیه پارسی-پارتی به نحوی دوباره در گیلان و طبرستان تشکیل شد و تا [[خلافت عباسی]] باقی‌ماند.<ref name="purshariati">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= Pourshariati|نام= Parvaneh |کتاب=Decline and fall of the Sasanian empire:the Sasanian-Parthian confederacy and the Arab conquest of Iran | ناشر= I.B. Tauris|سال=۲۰۰۸}}</ref><ref name="۱۰۵س">{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=سنگسری|نام=چراغعلی اعظمی |پیوند نویسنده=چراغعلی اعظمی سنگسری|عنوان=گاوبارگان پادوسبانی|سال=۱۳۵۴ |ناشر=شرکت افست |نشانی=http://www.tabarestan.info/gmg/gmg26g/gavbargan.pdf||صفحه=۱۱–۱۳|شابک=|ref=harv| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJh0YZzk | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
[[پرونده:Alavids-map.png|بندانگشتی|300px|راست|حکومتهای علوی گیلان و مازندران]]
تغییر دین به اسلام پس از ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال از ورود آن به ایران آغاز شد. در غرب گیلان، [[ابوجعفر قاسم بن محمد تومی تمیمی]] عالم [[حنبلی]] از [[آمل]]، اسلام [[سنی]] را ترویج کرد. بعداً به او ابوجعفر گفته و مقبره‌اش در رشت مورد احترام قرار گرفت. پس از گرویدن گیلان به [[اثنی عشری|شیعه اثنی عشری]]، او سید دانسته شد. در شرق گیلان، [[ناصرالحق اطروش|حسن بن علی اطروش ناصرالحق]] علوی که در هوسم موعظه می‌کرد مردم را به شیعه [[زیدی]] فراخواند. مقبره او در [[آمل]] توسط زوار گیل شرقی زیارت می‌شد. تفرقه بین غرب حنبلی گیلان و شرق زیدی ناصری گیلان قرنهاقرن‌ها ادامه یافت و همچون شکافی سیاسی و فرهنگی عمل کرد. از قرن یازدهم میلادی علمای سنی و حنبلی زیادی از غرب گیلان با نسب گیلانی برخاستند. گیل‌های شرقی به دیلمیان زیدی مرتبط شدند و در بسط دیلمی قرن دهم (به بیان مینورسکی) مشارکت کردند.<ref name="EIr Pre">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Madelung|نام=Wilferd |پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgciYF5 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
گیلها همچون دیلمیان یک سلسله شاهی در نظر می‌گرفتند که معمولاً متعلق به [[خاندان سلطنتی]] به نام [[شاهانشاهاوند]] بود و ساکن منطقه داخل در شمال غرب لاهیجان بود. از جمله شاهانشان [[لیلی بن نعمان|لیلی بن شاهدوست]] بود که در یک نبرد برای فتح [[توس]] کشته شد. خاندان سلطنتی دیگر گیلی [[زیاریان]] بودند که از ۹۳۲ تا ربع آخر قرن یازدهم بر گرگان و طبرستان حکومت می‌کردند.<ref name="EIr Pre">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Madelung|نام=Wilferd |پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgciYF5 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
خط ۹۳:
همچنین دودمان [[بوییان]] در سده چهارم از [[لاهیجان]] برخاستند که نواحی مرکزی و غربی ایران و [[فارس (سرزمین)|فارس]] را از تصرف خلفا آزاد کردند. آنان در دوران فرمانروایی خود به بغداد لشکر کشیدند و [[خلیفه عباسی]] را شکست دادند.<ref name="EIr Pre">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Madelung|نام=Wilferd |پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgciYF5 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
[[پرونده:Buyids within the Middle East, ca. 970.png|300px|بندانگشتی|گیلان در نقشه‌ای مربوط به ۹۷۰ میلادی]]
گیلان و دیلمان حتی پس از آوردن اسلام و بسط دیلمی، از نظر سیاسی شبه مستقل و جدا ماندند. [[زیاریان]]، [[بوییان]] و بعدها [[سلجوقیان]] تلاش کردند از خارج تأثیرگذار باشند و در پاره‌ای از زمان‌ها می‌توانستند خراج مطالبه کنند، ولی نتوانستند حکمرانی یا مالیات منظم تحمیل کنند؛ و گیلان به‌طور اسمی زیر فرمان آنان بود. نتیجتاً گیلان، حداقل در زمانهاییزمان‌هایی خراج پرداخت می‌کرد. در پیوند با این تحول اسلام سنی مطلوبیت یافت و گاهی خاندانهایی که در این سرزمین تا آخر [[قرن شانزدهم]] شریک بودند بدان کمک کردند. [[زرتشتی گری]] و مسیحیت هم ناپدید شدند.<ref name="EoI" /> زیدیان شرق گیلان از حکمرانان علوی مستقر در هوسم در قرون دهم و یازدهم میلادی هواداری می‌کردند. به هر حال، بیشتر کشور همچنان در کنترل سران محلی خانوادگی بود. در قرن دوازدهم لاهیجان جای هوسم را به عنوان مرکز فرمانروایان زیدی علوی گرفت. لاهیجان، که خاندان دیلمی آل بویه که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند، از آن نشات می‌گیرد، در قرن دهم همچنان دیلمی پنداشته می‌شد. هم‌اکنون این شهر اصلی شرق گیلان است.<ref name="EIr Pre">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Madelung|نام=Wilferd |پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgciYF5 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
در [[حدود العالم]] که کتابی فارسی دربارهٔ جغرافیا در سال ۹۸۲ میلادی ست، به گیلان اشاره شده‌است. در دوره [[ملکشاه]]، سومین سلطان سلجوقی، یک فرقه مخفی [[نزاری|اسماعیلی]] که هسته مقاومت شیعی در برابر سلجوقیان بود در گیلان ایجاد شد و نهایتاً با عنوان [[حشاشین]] معروف شد.<ref name="brit" />
خط ۱۱۱:
مناطق عمده گیلان در این دوره حاکمان خودشان را داشتند که اغلب در حال جنگ با همدیگر بودند اما با هم همکاری می‌کردند تا از نزدیکی به قدرت‌های خارجی دوری کنند. کوه‌های بلند با گذرگاه‌های باریک پرپیچ و خم، جنگل‌های غیرقابل تسخیر، باران‌های فراوان، و اقلیم نامناسب، موجب می‌شد فاتحان قدرتمند، قناعت کردن به یک نشانه اتحاد (مثلاً بازدید از بارگاه)، و پرداخت منظم خراج، را کاری عاقلانه بپندارند؛ بنابراین گیلان تا زمانی که موفق می‌شد یک حکومت خودمختار بماند، منطقه‌ای شد مطلوب پناهندگان سیاسی، از جمله [[شاه اسماعیل صفوی]] که در جوانی و پیش از رسیدن به قدرت به مدت ۶ سال در گیلان پناهنده شد. در اواخر سده ۱۵ و اوایل سده ۱۶ میلادی، گیلان تحت سلطه اعضای دو خاندان محلی بود. بیه پس (به مرکزیت [[فومن]]؛ و بعداً [[رشت]])، یک منطقه سنی، که توسط [[امیره دوباج]] شفیعی از خاندان دوباج/عشقوند اداره می‌شد، که اصل و نسبش را به [[پادشاهان ساسانی]] و پیش از آن می‌رساند، و در همان زمان، ادعای تبار از اسحاق نبی می‌کرد. بیه پیش (به مرکزیت لاهیجان)، عموماً شیعه، و تحت فرمان [[کارکیا میرزا علی]]، سیدی از خاندان شیعه زیدی [[کیاییان|امیرکیایی]]، خانواده‌ای از نسبتاً نوپادشاهان، بود، گرچه هیچ‌یک از اعضای آن هم در داشتن ادعای اصل و نسب [[ساسانی]] شک نداشت. فرمانروایان بیه‌پیش و بیه‌پس، جدا از روابط خانوادگی و اتحاد گهگاهشان، اغلب در حال جنگ بودند. بیه پیش در زمان [[کارکیا میرزا علی|میرزا علی]]، که قدرت برترش اغلب عملاً توسط فرمانروای بیه پس و غرب مازندران تصدیق می‌شد، به اوج خود رسید. [[میرزا علی]] به امیره اسحاق، که خواهرش را به ازدواج او درآورده بود، علاقه ویژه‌ای ابراز می‌کرد. به هرحال، اولین تخم دشمنی بین دو فرمانروای بیه پیش و بیه پس در سال ۸۹۹ شمسی کاشته شد، وقتی امیره اسحاق، که در ظاهر روابط دوستانه‌ای با الوند بیگ، شاهزاده آق قویونلو داشت، سعی کرد شاه آینده، اسماعیل را در راهش از گیلان به [[اردبیل]] بدزدد.<ref name="EIrsaf" />
 
پس از جابجایی تخت نشینان [[آق قویونلو]] و تضعیف دربار تبریز، آتش فروختهٔ میرزا علی دگر باره شعله‌ور شد و به فکر افتاد به منطقهٔ طارم هجوم برده آن را از دست [[ترکمانان اق‌قویونلو|ترکمن‌ها]] بازپس گیرد که این دشمنی [[رستم شاه|رستم شاه آق قوینلو]] را برانگیخت و این دو همواره علیه هم فعالیت سیاسی و نظامی انجام می‌دادند. کیاییان در راستای مخالفت با قدرت سیاسی آق قویونلو، از نهضت صفویه حمایت کردند.<ref name="انتشارات مدرسه">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=عادل|نام=پرویز |پیوند نویسنده=|عنوان=سیاست آل کیا در قبال آق قوینلوها (درآمدی بر تشکیل حکومت صفوی) |ژورنال=رشد آموزش تاریخ |صفحات=|شماره= ۲۹|مکان=تهران |ناشر=انتشارات مدرسه |تاریخ= زمستان ۱۳۸۶ |پیوند=http://www.noormags.ir/View/fa/articlepage/198686|پی‌نوشت=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgkyxk9 | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref> [[شاه اسماعیل صفوی]] جوان، بنیانگذاربنیان‌گذار سلسله [[صفویان|صفوی]]، به گیلان پناه آورد و شش سال (و به گفته لاهیجی هشت سال) در آن ماند، تا این که فروپاشی امپراطوری [[آق قویونلو]]، که به او فرصتی را که دنبالش بود تا [[تخت پادشاهی]] ایران را در سال ۹۰۵ شمسی تصاحب کند داد. اسماعیل از ماندن نزد [[امیره اسحاق]]، فرمانروای رشت، که توسط مشاوران برای او تعیین شدن اجتناب کرد، احتمالاً به خاطر این که نمی‌توانست به یک سنی اعتماد کند. به هر حال، او به آسانی، دعوت حاکم عالی مقام وقت گیلان، [[کارکیا میرزا علی]] شیعه از لاهیجان را، که با آق قویونلو بارها جنگیده بود و با محفل صفوی مرتبط بود، پذیرفت. اهمیت تاریخی خاندان آل کیا در این برهه، این است که کارکیا میرزا علی در مقابله با رستم شاه آق قوینلو، از اسماعیل میرزای صفوی حمایت و او را در گیلان مخفی کرد. سیاست کارکیاییان در این واقعه، دو جانبه بود. او از یک طرف، از جمله مریدان پدر و جد اسماعیل بود و از طرف دیگر نمی‌خواست خشم [[آق قویونلوها]] را برانگیزد و گرفتار تاخت و تاز آنان شود. [[رستم بیگ]] شاهزاده آق قویونلو بارها روش‌های صلح‌آمیز را همانند روش‌های نظامی، برای تسلیم کردن اسماعیل آزمود، ولی میرزا علی هرگز تسلیم نشد. زمانی که سپاهیان رستم شاه در جستجوی اسماعیل میرزای صفوی وارد گیلان شدند دستور داد که قفس بزرگی فراهم کنند و اسماعیل را درون آن قرار دهند و از درخت آویزان کنند. کارکیا سپس سوگند یادکرد که «... پای چنین کسی روی خاک قلمرو او نیست…».<ref name="انتشارات مدرسه" />
 
در سال ۹۰۷، میرزا علی از امیره اسحاق خواست که عباس، فرمانده ارتشش را، که میرزا علی به او به خاطر ریاکاریش در جریان محاصره [[ساری]]، داشتن عقاید افراطی سنی، و ترتیب دادن معاهده صلح بین امیره اسحاق و [[الوند بیگ |الوند بیگ آق قویونلو]] مشکوک بود، برکنار کند. به هر حال، به نظر می‌رسد دلیل اصلی، توانایی اثبات شده عباس و برادرانش به عنوان رهبران نظامی ممتازی بود که میرزا علی نمی‌توانست بر آنان چیره شود. امیره اسحاق، از اجابت کردن سر باز زد و در [[نبرد سفیدرود]]، نیروهای بیه پیش تار و مار شدند و بر اساس مفاد یک معاهده صلح در همان سال، [[کوچصفهان]]، به امیره اسحاق حاکم بیه پس در فومن واگذار شد. از ۹۰۷، کوچصفهان، که بر سرش جنگ‌های بسیاری انجام گرفت که همه گیلان را ویران کرد، مایه دودستگی بین این دو شد. [[جیهان]] و [[رحمت آباد]] هم بعد از یک شکست دیگر در سال ۹۰۸ از دست رفتند، شکستی که در آن به خصوص لاهیجان به شدت آسیب دید. عباس سر فرمانده بیه پیش را برای [[مراد خان]] آق قویونلو فرستاد، و زنان و کودکان بیه پیش را به بیه پس اخراج کرد، جایی که آن‌ها تا پایان معاهده صلح نگه داشته شدند، تا این که او آن‌ها را به بهای بازار برده‌ها، به شوهران و پدرانشان فروخت. امیره اسحاق در همان سال درگذشت، و پسر و جانشینش [[امیره علاء الدین]]، که علی الظاهر از قضیه دردناک کوچصفهان، که امرای بیه پیش آن را دارایی با ارزش خود می‌دانستند، آگاه بود و سعی می‌کرد تا آن را به میرزا علی برگرداند، ولی او قبل از این که مقدمات بتواند آماده شود کشته شد. میرزا علی، بیه پیش را به اوج قدرتش رهبری کرد، و چندین ستیزه بر سر [[قزوین]] علیه آق قویونلو را برد، و قلمرویش را به [[تهران]] و [[شهریار]] گستراند، و در زمانهاییزمان‌هایی تا جاهایی به دوری [[ساوه]] در جنوب، رخنه کرد. او معتقد بود یک نمایش نیرو همراه با اصول حکومت مؤثر است. به رحم چندانی علیه دشمن اعتقاد نداشت. اردوکشی‌های بی‌پایان که اغلب همراه با چپاول، آتش زدن، ویران کردن و… بود، کل منطقه را ویران کرد و همه منابع بیه پیش را تا جایی تهی کرد که [[لشت نشا]] دیگر قادر به تحمل مخارج حاکم نبود و همه بیه پیش قادر به فرستادن دو هزار تومان خراج تقاضا شده توسط شاه اسماعیل به عنوان [[مشتلق]] پیروزیش بر ازبک‌ها در [[خراسان]] نبود. میرزا علی طی یک کودتای بدون خون‌ریزی در [[رانکوه]] توسط برادرش [[کارکیا سلطان حسن اول]]، حاکم [[لشت نشا]]، که به یک توافق مخفیانه با [[حسام الدین]]، فرمانروای فومن کرده بود، برکنار شد. حسام الدین به هر حال، حاضر نشد به تعهدش عمل کند و در عوض خواست که میرزا علی به عنوان گروگان به سوی او فرستاده شود. وقتی خواسته او رد شد، او رانکوه را تاراج کرد. سلطان حسن همچنین نتوانست حمایت برادرانش، به خصوص [[سلطان هاسم]] که نامزدیش توسط میرزا علی برای جانشینی او دلیل اصلی کودتا بود را، به دست آورد. ناامید از ایستادگی خصمانه و مخالفت‌آمیز حسام الدین، و با احساس ناامنی از حکومت خود، سلطان حسن، دو بار فرزند خود، [[کارکیا سلطان احمد|سلطان احمد]] را برای شفاعت به بارگاه فرستاد. شاه اسماعیل اول یک امیر با ارتش را برای نشاندن بحثهابحث‌ها فرستاد، ولی حضور ارتش صفوی مشکلات بیشتری ایجاد کرد. وقتی فرستاده دوم شاه اسماعیل به حسام الدین هم دست خالی برگشت، پادشاه به [[امیر نجم رشتی|شیخ نجم الدین مسعود رشتی]]، فرمانده جدید خود، دستور داد تا بین این دو حکمیت کند. نماینده شیخ نجم الدین و نماینده حسن با هم به فومن رسیدند و هر دو به فرمان حسام الدین دستگیر شدند.<ref name="EIrsaf" />
[[پرونده:RudkhanCastle.JPG|بندانگشتی|200px|راست|[[قلعه رودخان]] در سال ۹۱۸ تا ۹۲۱ هجری قمری برای سلطان حسام‌الدین امیره دوباج بن امیر علاءالدین [[اسحاقوندیان|اسحاقی]] تجدید بنا شده‌است]]
شاه اسماعیل، خشمگین از تمرد حسام الدین که به نظر می‌رسید خراج منظم را هم نپرداخته بود، تصمیم گرفت او را مجازات کند. یک ارتش صفوی از گیلان عبور کرد و شروع به تاراج این دیار کرد. [[گسکر]] و کوچصفهان فتح شدند، و ارتش وانمود کرد به سوی رشت حرکت می‌کند. شاه شخصاً به نیروها در کوچصفهان پیوست. حسام الدین، که به خوبی از بی رحمی شاه اسماعیل در مجازات دشمنان شکست خورده آگاه بود، که تلاش کرد تا شاه را راضی کند، از شیخ نجم الدین که در عین حال از حسام الدین هدایای باارزشی گرفته بود و همدیگر توان تحمل باران‌های پیوسته را نداشت، خواست تا اردوکشی را خاتمه دهد. او ناگهان منطقه را ترک کرد، ارتش را باقی گذاشت و به شیخ نجم الدین اجازه داد مسئله را بین این دو را طبق صلاحدید خودش فرونشاند. در همین زمان، میرزا علی که از وفاداری سلطان حسن مطمئن نبود، طی پیمانی مخفیانه با برادران و مسئولان سابق دربارش، سلطان حسن را کشت، ولی روز بعد خودش توسط اشراف وفادار به سلطان حسن کشته شد. پسر حسن، [[کارکیا سلطان احمد اول]]، که آن زمان در اردوگاه بود، فقط برای استفاده از توانایی‌های خود به عنوان یک رئیس بی نفوذ به لاهیجان برگشت. قدرت حقیقی توسط وزیر سدید اداره می‌شد، کسی که این شاهزاده جوان را به طرزی روشمند با حذف هوادارانش و برگماشتن خویشان و شرکای خود بر مناصب کلیدی، ایزوله کرده بود. او برای پیمودن راه خود برای قدرت خودش به عنوان فرمانروای مطلق، فرستاده‌ای به سوی حسام الدین فرستاد و به او قول صلح را داد تا همکاری با او برای حذف سلطان احمد به نفع خودش را تضمین کند. علاوه بر این، او همچنین رابطه‌ای دوستانه با محرم اسرار قدرتمند شاه، شیخ نجم الدین برقرار کرد، و از طریق او یک فرمان سلطنتی به دست آورد که به او اجازه می‌داد به دلخواه خود هر که را خواست بکشد. سدید به شیخ نجم الدین وقتی برای حکمیت آمد، از پیمان خود با حسام الدین اطلاع داد. شیخ نجم الدین، که اهل بیه پس بود و بنا بر گفته لاهیجی، به خاطر جان خودش می‌ترسید، تسلیم همه خواسته‌های حسام الدین شد، و حتی قول لشت نشا، زادبوم سنتی سلطان احمد را به او داد. احمد خان چاره‌ای جز پذیرفتن نداشت زیرا پیمان صلح تصریح می‌کرد که سدید تنها نماینده دربار در صورت هر نوع عدم توافق بین او و سدید بود. سلطان احمد در نهایت موفق شد در سال ۹۱۲ سدید را وقتی او در حال خواب بود بکشد. مرگ سدید خصومت نجم الدین، که تصمیم گرفته بود سلطان احمد را با تقاضای خراج، فرستادن او به بارگاه و تلاش برای مخالف ساختن شاه اسماعیل با او، مجازات کند، را برانگیخت. موارد متعددی فرمان‌های سلطنتی به دست دو طرف رسید که یکی یا دیگری را به حکومت لشت نشا تعیین می‌کرد، و در همین زمان، لشت نشا توسط حسام الدین ویران شد. مرگ شیخ نجم الدین در سال ۹۱۵ حسام الدین را از متحد قدرتمندش محروم کرد. سال بعد، سلطان احمد با هدایایی گرانقیمت برای شاه اسماعیل، به بارگاه رفت که در نتیجه او را به عنوان فرماندار کل ناحیه خزر از آستارا تا استرآباد منصوب کرد.<ref name="EIrsaf" />
خط ۱۲۵:
 
=== فتح گیلان توسط شاه عباس ===
شاه بعدی [[شاه عباس یکم|عباس یکم]] که مصمم به تشکیل یک دولت مرکزی قوی برای همه ایران بود منتظر فرصت مناسب برای مقهور کردن خان احمد مستقل اندیش بود که با خواهر شاه ازدواج کرده بود. وقتی خان احمد از تسلیم کردن امرای خائن قزلباش که در گیلان به او پناه آورده بودند سرباز زد و در عوض ۱۵۰ تومان پول نقد فرستاد که خشم شاه عباس را برانگیخت فرصت مناسب فراهم آمد. مشغولیت قبلی شاه عباس با [[عثمانی]] و [[ازبکان]] در آن زمان موقتاً او را از برکنار کردن خان احمد بازداشت. عثمانیها که آذربایجان و بخش بزرگی از ساحل غربی دریای خزر را در کنترل داشتند، ناوگان بزرگی در آنجا سازمان داده بودند که بهشان امکان برقراری یک خط ارتباطی مستقیم با خان احمد و حاکم ازبک بخارا را که به اشغال خراسان تشویقش می‌کردند، می‌داد. خان احمد هنگام رد پیشنهاد شاه عباس برای یک اتحاد جدید مبتنی بر ازدواج نمی‌توانسته بی‌خبر از حضور عثمانی در آن نزدیکی بوده باشد. پس از این که سلطان عثمانی که با جنگی با [[هابسبورگ]]ها مواجه بود پیمان صلحی با شاه عباس منعقد کرد (خان احمد از شاه بابت این پیمان در نامه‌ای که به او فرستاد انتقاد کرد) این وضعیت پایدار نماند ولی آذربایجان همچنان در دست عثمانیان بود و ازبکان به خراسان یورش می‌بردند. در ۹۹۹ شاه عباس پیشنهاد جدیدی برای اتحاد مبتنی بر ازدواج با خواستگاری از دختر جوان او برای پسرش [[شاه صفی|صفی میرزا]] ارائه کرد که خان احمد ردش کرد. در سال بعد، وقتی شاه عباس فهمید خان احمد وزیرش را برای سازماندهی یک حمله مشترک هم‌زمان علیه خود به دربار عثمانی فرستاده تصمیم گرفت کار بنده سابقش را یک بار و برای همیشه یکسره کند. خان احمد نومیدانه، از [[تزار]] [[روسیه]] تقاضای حفاظت کرد، ولی پاسخ تزار نتوانست به موقع برسد و [[فرهاد خان قهرمانلو]] فرمانده سپاه آذربایجان دستور یافت گیلان را فتح کند. فرهاد خان از راه گسکر و آستارا وارد گیلان شد و به پشتیبانی قوای گسکر و بیه پس در ۵ شوال ۱۰۰۰/ ۱۵ ژوئیه ۱۵۹۲ قوای خان احمد را تار و مار کرد. سپاه صفوی در نمایش عادی بی رحمیش زیاده روی کرد. بنا به روایت شاهد عینی [[اروج بیگ بیات]] حدود ۱۰۰۰۰ نفر که نصف آن‌ها زنان و کودکان بودند در یک شهر قتل‌عام شدند و همسر حاکم شهر زنده زنده سوزانده شد. شاه عباس سعی کرد با اعطای عفو و حکومت بیه پیش به خان احمد، او را در ایران نگه دارد ولی او که آشکارا رفتار شاه عباس را با امیران خائن که به او روی آورده بودند به یاد می‌آورد با محمد امین به [[شیروان (قفقاز)|شیروان]] و از آنجا به امید استفاده از دربار عثمانی برای بازپس‌گیری قلمروش به [[استانبول]] گریخت. او آنجا در تبعید در ۱۰۰۵ درگذشت. چند روز بعد، شاه عباس وارد لاهیجان شد و کاخ خان احمد را کاملاً تخریب کرد، عفو عمومی اعلام کرد و [[مهدی قلی خان شاملو|مهدیقلی خان شاملو]] و علی بیگ سلطان را به عنوان فرمانداران بیه پیش و بیه پس منصوب کرد. [[خواجه مسیح]] وزیر سابق خان احمد که به دربار گریخته بود و بنا به گفته فومنی، آمر اصلی اشغال گیلان بود، با عنوان ریش سفید بیه پیش پاداش داده شد. او آداب و رسوم بی‌سابقه (امور-امبداعه:یعنی محروم کردن دختران از حق ارثشان) و همچنین مالیات‌های مرسوم و ناعادلانه مثل مالیات بر ازدواج و مرگ را که به‌طور سنتی از سوی حکام محلی جمع‌آوری می‌شد را منع کرد. (این مالیاتهامالیات‌ها باید پس از برکناری میرزا علی که آن‌ها را پس از به قدرت رسیدن لغو کرده بود دوباره برقرار شده بوده باشند). یک سال بعد، شاه عباس، مهدیقلی خان را پس از شنیدن شکایت از حکومت‌داری او برکنار کرد و دستور داد هر مالیات غیرعادلانه اعمال شده توسط خان احمد یا کسان پس از او لغو شود. نهایتاً در ۱۰۰۸ گیلان در [[اراضی خاصه]] که توسط وزیران اداره می‌شدند گنجانیده شد.<ref name="EIrsaf" />
 
=== قیام‌های مردم گیلان ===
{{اصلی|قیام غریب‌شاه گیلانی|قیام طالشه کولی}}
پایان این سلسله محلی موجب نشد مردم محلی مستقل-اندیش آن که اینک دیگر با خواسته‌های روزافزون مسؤولین غیربومی فرستاده شده از دولت مرکزی مواجه بودند به‌طور کامل فرمانبردار شوند. خاصه شدن گیلان باعث افزایش فشار مالیاتی بر مردم شد و پس از فرمان شاه مبنی بر انحصار [[ابریشم]] که مهم‌ترین کالای آن دوران بود، تولیدکنندگان گیلانی (که از عمده‌ترین مناطق ابریشم خیز بود) مجبور بودند ابریشم را به عوامل شاه بفروشند و خود شاه، آن‌ها را از طرق مختلف به فروش می‌رساند. به این دلیل عواید ایالات خاصه صرف امور اقتصادی و رفاه حال خود مردم محل نمی‌شد و زندگی آنان را در تنگنا قرار می‌داد. این تغییر سیاست اقتصادی شاه عباس و محرومیت ملاکین و خوانین محلی باعث نارضایتی آنان و تلاش آنان برای شورش به منظور دستیابی به قدرت محلی شد.<ref name="savagheb">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=ثواقب|نام=جهانبخش|پیوند نویسنده=|عنوان=زمینه‌ها و علل شکل‌گیری قیام غریب شاه گیلانی |ژورنال=نشریه زبان و ادبیات دانشکده ادبیات و علوم انسانی |صفحات=۷۱ تا ۹۸|شماره=۱۸ و ۱۹ |مکان=|ناشر=دانشگاه اصفهان |تاریخ=پاییز و زمستان ۱۳۷۸ |پیوند=http://www.ensani.ir/storage/Files/20110209102746- %20(162).pdf|پی‌نوشت=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJglWrUZ | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref> اقدامات نمایشی گاه‌وبیگاه [[شاه عباس]] برای کاهش فشار مالیات و التیام اشتباهات چندان موفق نمی‌شد قلب مردم گیلان را به دست بیاورد. قیام‌های مردمی به فاصله چند سال پس از فتح گیلان دوباره ظهور کردند و با وحشیگری معمول قزلباشان سرکوب شدند. [[قیام حمزه خان تالشی]] در [[قلعه شیندان]] در ۱۰۰۲، با قیام علی بیگ فومنی، فرماندار بیه پس و [[قیام طالشه کولی|طالشه کولی]] در همان سال پی گرفته شد. در یک رخداد شاه عباس دستور قتل‌عام تمامی جمعیت [[لشت نشا]] را داد و در مورد دیگر او برای کشتن یکسره زنان و مردان دهات شورشی جلاد اعزام کرد. خطرناکترین شورش در ۱۰۳۸ در لشت نشا کوتاه مدتی پس از مرگ شاه عباس در همان سال رخ داد. با حکمرانی ظالمانه [[اصلان خان]]، وزیر گیلان مردم صبر از کف دادند و پیرامون کالنجار سلطان که از کوه‌ها ظهور کرده و مدعی بود پسر امیره جمشید، خان فقید بیه پس است جمع شدند. سپاه بزرگی (ده هزار نفر به گفته فومنی) از اجامره گرد او آمده او را با عنوان‌هایی چون «عادل شاه» و «غریبشاه» شاه اعلام کردند و همراه با او در خیزشی که به «[[خیزش غریب‌شاه گیلانی|قیام غریبشاه گیلانی]]» شهره شد سر به شورش برداشتند. خانه‌ها، مغازه‌ها، کاروانسراها، بازارها و اقامتگاه کلانتر لاهیجان و دفاتر دولتی غارت و تخریب شدند. عادلشاه نهایتاً از [[سارو تقی خان]] وزیر گیلان و مازندران که از تالش پیشروی کرد و لشت نشا را ویران کرد شکست خود. او به هنگام ترک، دختران و زنانی را که سپاهش اسیر کرده بود با خود برد.<ref name="EIrsaf" /> عادلشاه دستگیر و به دربار فرستاده شد. شاه صفی که در آغاز می‌خواست او را ببخشد، به تحریک اطرافیانش تصمیم گرفت اورااو را بکشد. مدتی غریب‌شاه را در جشن بزرگی در عمارت عالی قاپو شکنجه داده و پاهای او را نعل‌کرده و آرواره پایینش را سوراخ کردند. در جلوی جمعیت او را در میدان نقش جهان تیرباران کردند.<ref name="savagheb" /> همراهی و پشتیبانی [[مردم تالش|تالشها]] از حکومت صفویه موجب جلب اعتماد شاهان صفوی به آنان شده بود؛ این اعتماد به حدی بود که پس از سرکوب شورش غریب‌شاه در گیلان، همهٔ مردم گیلک‌نشین مناطق گیلان خلع سلاح شدند و از حمل هرگونه جنگ‌افزار منع گردیدند و فقط اجازه داشتند برای کارهای کشاورزی از داس استفاده کنند؛ اما تالشان مجاز به حمل هر نوع جنگ‌افزاری بودند.<ref name = "عبدلی">{{یادکرد دانشنامه|نویسنده=علی عبدلی |مقاله=تالش|نشانی=http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=130&avaid=5725|دانشنامه=[[دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]]|ناشر=مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|شابک=|جلد=۱۴|سال=|تاریخ بازبینی=۶ آذر ۱۳۹۱| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgmZcEB | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
 
=== تالشها و صوفیه ===
خط ۱۴۰:
[[پرونده:Bowen, Emanuel. Persia, adjacent countries. 1747 (BC).jpg|بندانگشتی|200px|گیلان در ۱۷۴۷، از نقشه امانوئل بوئن]]
[[پرونده:Rigobert Bonne. Perse. 1787 (E).jpg|بندانگشتی|200px|گیلان در ۱۷۸۷، از نقشه ریگوبرت بن]]
افول صفویان و انقراض آنان در سال ۱۷۲۲، منجر به یک حالت آشوب در کشور شد. مناطق شمالی کشور نسبت به تأثیر و اشغال خارجی آسیب‌پذیر شد. اولین تلاشهاتلاش‌ها توسط [[روسیه تزاری]] برای تسلط بر دریای خزر و ولایات ایرانی گیلان، مازندران، استرآباد و آذربایجان در همین زمان شروع شد. این قرن پرآشوب ظهور سه رهبر قدرتمند ایلی را به خود دید، [[نادر شاه افشار]]، [[کریم خان زند]] و [[آغا محمد خان قاجار]]. طی بیشتر این دوره، گیلان توسط فرمانروایان محلی اداره می‌شد که یا به‌طور مستقل حکم می‌راندند یا استقلال نسبیشان را با پرداخت خراج به چهره‌های نوظهور یادشده و فرمانداران کل منتصب آنان تضمین می‌کردند. تقسیم گیلان به دو بخش [[بیه پس]] و [[بیه پیش]] که قدمتی چند قرنی داشت در این دوره هم ادامه یافت.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref> قاجارها، در ۱۷۳۶، هنگامی که [[نادر شاه]] از سوی افغانهاافغان‌ها تهدید می‌شد در سوی او قرار گرفتند. قاجارها در ۱۷۹۶ به قدرت رسیدند. [[اولئاریوس]] جهانگرد قرن هیجدهم ماهیگیریهای گیلان را ذکر می‌کند.<ref name="brit" />
 
=== اشغال گیلان توسط روسیه ===
روسیه اولین تلاشهایشتلاش‌هایش برای اشغال ولایات ایرانی در جنوب خزر را طی واپسین سال‌های حکمرانی [[پتر کبیر]] انجام داد. پتر که روسیه را تبدیل به یک قدرت بزرگ اروپایی کرده بود، دیرزمانی بود که سودای تبدیل خزر به یک دریای روسی و کنترل تجارت اروپا با شرق را در سر می‌پروراند.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
او افسری به نام [[آرتمی والینسکی]] را به دربار [[شاه سلطان حسین]] فرستاد تا وضعیت محلی را ارزیابی کند و همکاری تجاری بیشتر با ایران و [[هند]] را تشویق کند. او با دربار ایران قراردادی بست که به موجب آن کنسول‌های روس به [[اصفهان]]، شیروان و رشت فرستاده می‌شدند. والینسکی گزارش کرد که امپراطوری صفوی در شرف سقوط است و فتح ولایات شمالی آن در غرب و جنوب خزر دشواری چندانی برنخواهد انگیخت.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
پیش زمینه اشغال ولایات ایرانی آسیبی جدی بود که به اموال و زندگی تاجران روس در شیروان وارد شد. پتر پیشروی به سوی کرانه‌های جنوبی خزر را در ۱۷۲۲ با انتقال ۱۰۰۰۰۰ سرباز و ملوان در [[آستاراخان]] شروع کرد و [[دربند (روسیه)|دربند]] را در سپتامبر آن سال اشغال کرد؛ ولی در این زمان به دلیل پیشروی‌های عثمانی در شمال [[غرب ایران]] پتر در زمستان به آستاراخان عقب نشست. هم‌زمان حاکم گیلان که از اشغال آن توسط افغانهاافغان‌ها می‌ترسید، پیامی فوری به پتر فرستاد و از او خواست یک پادگان روسی در رشت، مرکز ولایت که تحت محاصره [[زبردست خان |زبردست خان افغان]] بود مستقر کند. علی الظاهر خواسته حاکم در تطابق با خواسته [[شاه تهماسب دوم]] بود که تازه تاجگذاری کرده بود و نماینده‌ای برای امضای پیمان اتحاد و حفاظت به روسیه فرستاده بود. تزار در پاسخ دو گردان به فرماندهی [[کلنل شیپوف]] را به گیلان اعزام کرد. وقتی آنان رسیدند حاکم مردد بود به آن‌ها اجازه دهد از کشتی پیاده شوند. نهایتاً آنان که نه توسط حاکم و نه توسط مردم استقبال شده بودند در کاروانسرایی در نزدیکی رشت اقامت گزیدند. [[باکو]] هم که متحمل بمباران از دریا بود در ژوئیه همان سال تسلیم شد. نماینده [[شاه تهماسب]] سر راهش به رشت رسید و توسط شیپوف به مسکو برده شد پیش از این که دستورهای جدید را از شاه که نظرش عوض شده بود دریافت کند. تهماسب به شیپوف و حاکم گیلان پیام داد و خواست نیروهای روس فوراً خاک ایران را ترک کنند. حاکم ۱۵۰۰۰ سرباز آموزش ندیده بی تجهیزات کافی که بیشتر از دهقانان بودند را برای محاصره کردن روسهاروس‌ها فرستاد. زیر آنش سنگین روسهاروس‌ها آن‌ها با دادن ۱۰۰۰ نفر تلفات پراکنده شدند. پس از این نبرد پتر چهار گردان سرباز به رهبری لواشف را جایگزین شیپوف کرد. او در سپتامبر ۱۷۲۳ رسید و مقاومت مردم را سرکوب کرد.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
نماینده شاه که از تغییر در سیاست ایران و حرکت‌های جدید تهماسب بی‌خبر بود در ۲۳ سپتامبر ۱۷۲۳ پیمان اتحادی با روسیه امضاء کرد که گیلان مازندران استر آباد را علاوه بر تالش باکو و دربند را به روسیه واگذار کرد. نتیجتاً پتر رسماً [[ژنرال لواشف]] را به سمت حاکم گیلان منصوب کرد. در ۱۷۲۷ حاکم روس نیروهای افغان [[اشرف افغان|اشرف]] را که در گیلان پیشروی کرده بودند شکست داد و با [[محمد صیدال خان]] فرمانده افغانهاافغان‌ها مذاکره کرد، که منجر به توافقی بین صیدال و لواشف در فوریه ۱۷۲۹ در رشت شد. بنا بر مفاد آن، اشرف حکمرانی [[رودبار]] را به دولت روسیه داد و در عوض روسیه حق حکمرانی او بر ایران را به رسمیت شناخت؛ ولی پس از این که نادر به سوی اصفهان پیش رفت و اشرف را مجبور کرد از پایتخت بگریزد معاهده بی‌ارزش شد. اشرف در راهش به سمت [[قندهار]] کشته شد.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
در ۱۷۲۴ تزار به فرمانده نیروهای روس در گیلان دستور داد از [[ارمنیان]] و دیگر مسیحیان دعوت کند تا به گیلان مهاجرت کنند تا تعداد مسلمانان هرچه بیشتر کم شود. این ماجراجویی تزار موفق نبود. از ۶۱٬۰۳۹ مردی که در آن شرکت جستند ۳۶٬۶۶۴ نفر مردند. مناطق اشغالی آسیب شدیدی دیدند. از آثار اشغال کاهش شدید تولید ابریشم به دلیل فرار تولیدکنندگان آن بود. تنها نتیجه آن برای روسیه، این بود که یک بار از قفقاز به پیش رفته بودند و پرچم شان را بر ساحل جنوبی دریای خزر برافراشته بودند. پتر کبیر در ۱۷۲۵، درگذشت و [[کاترین اول]]، جانشین او زنی با عقل و هوش به مراتب کمتر از پتر بود. جانشین او [[پتر دوم]] که جوان بود به [[هولشتاین]] علاقه بیشتری داشت تا گیلان ولی ایران در دست افاغنه بود و شاه تهماسب نتوانست از این وضعیت استفاده کند.<ref name="camb7">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=Avery|نام=P. |کتاب=The Cambridge History of Iran, Volume 7 |پیوند=http://books.google.com/books?id=H20Xt157iYUC&lpg=PA766&ots=iyLf_2cH0l&dq=theatre%20in%20gilan&pg=PA321#v=onepage&q&f=false |ناشر=Cambridge University Press, |سال=۱۹۹۱| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgpvNbo | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
 
در ۱۷۲۸، [[زینال ابراهیم]]، درویشی از لاهیجان، عنوان سلطنتی اسماعیل میرزا را به خود گرفت و مدعی شد پسر شاه سلطان حسین است. او با همکاری تعداد زیادی از کوه نشینان دلیر دیلم، دیلمان، رانکوه و [[ماسوله]] را تصرف کرد و منافع همه گروه‌های ذی‌نفع در منطقه، از جمله تهماسب، روسهاروس‌ها و عثمانیان را به خطر انداخت. او که از حامیان تهماسب شکست خورده بود با نیروهای روس مواجه شد که آن‌ها را به سوی منطقه اشغال شده توسط عثمانی در شرق آذربایجان راندند. در آنجا نیروهایش توسط عثمانی‌ها تار و مار شدند و زینال کشته شد. پس از مرگ پتر در ۱۷۲۵ نیروهای روس تا ۱۷۳۴ در گیلان ماندند. پس از آن آن‌ها به دلایلی از جمله ظهور نادر شاه، تلفات بسیار به دلیل بیماری‌ها، نصف شدن شمار ارتش شان و مشکلات داخلی از گیلان و همهٔ دیگر ولایات ایرانی عقب‌نشینی کردند. در دو معاهده [[عهدنامه رشت|رشت]] و گنجه در ۱۷۳۴ و ۱۷۳۵ آن‌ها بازگشت همه ولایات اشغال شده توسط پتر را به رسمیت شناختند.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
=== فرمانروایان گیلان ===
خط ۱۶۰:
در [[هرج و مرج]] پس از قتل نادر شاه، قلمرو او به دست سران ایلی افتاد. در گیلان، [[آقا جمال فومنی]] (از بازماندگان [[امیره دوباج]]، و فرزند آقا کمال که در دوره شاه سلطان حسین فرمانروای گیلان بود) همراه با [[آقا صافی]] حکومت مرکزی را شکست دادند و حکومت ولایت را از رشت به دست گرفتند. در جریان کشمکش بین زند و قاجار، [[محمدحسن خان]] پدر آغا محمد خان امنیت گیلان را تأمین کرد و با دختر آقا جمال فومنی ازدواج کرد. آقا جمال در ۱۷۵۳ در نتیجه یک عداوت قدیمی توسط آقا هادی شفتی در [[شفت (گیلان)|شفت]] کشته شد. آقا هادی با کمک [[میرزا ذکی]] حاکم گسکر به مدت ۴ ماه بر گیلان حکومت کرد. او در یک حمله ناگهانی توسط سران قاجار دستگیر و اعدام شد. آن‌ها [[امیر هدایت الله فومنی|هدایت‌الله]]، فرزند جوان آقا جمال را به فرمانروایی رشت منصوب کردند.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
پس از رسیدن کریم خان به قدرت هدایت‌الله خان به تهران فرستاده شد و یک حامی کریمخان در ۱۷۶۰ جایگزین او شد؛ ولی وقتی کریمخان در یک کارزار نظامی در آذربایجان بود هدایت الله خان به گیلان گریخت و دوباره به مقام فرمانروایی گیلان رسید. اندکی بعد کریمخان او را دستگیر کرد و ۱۲۰۰۰ تومان جریمه کرد و نظرعلی خان زند برای نظارت بر دولت گیلان فرستاده شد. بعدتر، کریمخان سیاستش نسبت به هدایت‌الله خان را عوض کرد و او را در ۱۷۶۷ به فرمانروایی گیلان منصوب کرد و دختر او را به عقد پسرش [[ابوالفتح خان]] درآورد.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
هدایت الله خان توانست شبه-استقلال گیلان را تا رسیدن آغا محمد خان به قدرت در دهه ۱۷۷۰ حفظ کند. در ۱۷۷۳ او سعی کرد حمایت روسهاروس‌ها را کسب کند و وقتی موفق نشد در ۱۷۷۹ به [[فتحعلی‌خان قبه‌ای]] برای کمک روی آورد. آغا محمد خان در ادامه تلاشهایشتلاش‌هایش برای ایجاد یک حکومت مرکزی فتح گیلان را به برادرش [[مرتضی قلی خان|مرتضی قلیخان]] سپرد. هدایت‌الله خان که با یک اشغال قریب‌الوقوع و شکست تحقیرآمیز مواجه بود دو فرد سرشناس محلی، [[میرزا صادق منجم باشی]] و [[محمد صالح لاهیجی]] را با هدایای گرانبها به دربار قاجار فرستاد. نتیجتاً شاه مرتضی قلی خان و سربازانش را از گیلان فراخواند. او در نتیجه دشمنی خانوادگی [[آقا رفیع شفتی]] و پنج برادر و برادرزاده‌اش را اعدام کرد. علاقه هدایت‌الله خان به حفظ حدی از استقلال باعث شد او در آخرین تلاش برای مقاومت علیه حاکم در حال ظهور قاجار دوباره از روسهاروس‌ها تقاضای حفاظت کند. گرچه نپذیرفتن تقاضای روسهاروس‌ها برای الحاق [[بندر انزلی]] منجر شد روسهاروس‌ها آغا محمد خان را تحریک کنند که گیلان را فتح کند. [[مصطفی خان دولو]] با ۶۰۰۰ سرباز به رشت حمله کرد و هدایت‌الله خان را شکست داد. وقتی او در یک کشتی روسی پناه گرفت، روسهاروس‌ها او را به [[آقا علی]] تنها بازمانده خاندان آقا رفیع شفتی که همگی توسط هدایت الله کشته شده بودند تحویل دادند. او توسط آقا علی اعدام شد.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
تجارت خارجی گیلان تحت فرمانروایی هدایت الله با جذب شمار زیادی از ارامنه، روسها، [[یهودیان]] و هندیان به رشت پیشرفت کرد. آن‌ها در کاروانسراهای جداگانه می‌زیستند و تجارت می‌کردند. او با حکمرانی در یکی از بارونق‌ترین ایالات ایران با یک درآمد سالانه قابل توجه (حدود ۲۰۰ هزار پاوند) در یک دوره طولانی ثروت زیادی به دست آورد و با سخاوتمندی زیست. او خراج بزرگی از ابریشم و طلا به حاکمان از محمدحسن خان تا کریمخان و آغامحمدخان می‌فرستاد. او درباری درخشان و با مبلمان عالی و شراب‌های قوی و بردگان [[گرجی]]، و یک ارتش حقوق بگیر از ۱۵ هزار مرد داشت که می‌توانست ده هزار نیروی ایالتی هم بدان بیفزاید. او علاوه بر درآمد سرشار از تولیدات محلی خصوصاً ابریشم، از مالیات ثابت سرانه بر جامعه بزرگ ارمنی و نیز از تجارت با روسهاروس‌ها که یک پست تجاری مستحکم در انزلی داشتند کسب درآمد می‌کرد.<ref name="EIr18">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Rezazadeh Langaroudi|نام= Reza|پیوند نویسنده=رضا رضازاده لنگرودی|مقاله={{unicode|GĪLĀN vi. History in the 18th century}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-vi|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|ویراستاران= |ناشر=|سال=۲۰۱۲ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgnmriH | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
== قرن نوزدهم میلادی ==
خط ۱۸۰:
مالیات‌های زیاد خیزش‌های مردمی دیگری را هم موجب شد. مثلاً در ۱۸۵۱، ۱۸۶۹ ۱۸۶۱ و ۱۸۷۴ که توسط قوای دولتی سرکوب شد. در ۱۸۵۱ شورشی‌ها خانه حاکم، [[عیسی‌خان والی]] عموی شاه، را به یغما بردند. در ۱۸۵۳ او با برادرش [[امیر اصلان خان عمیدالملک]] جایگزین شد که تا ۱۸۵۷ حکومت کرد. در ژوئیه ۱۸۶۱ شورش شدید در رشت شکل گرفت که بیش از ۴۰۰ کشته برجای گذاشت. شورش از جنگ سالیانه [[حیدری نعمتی]] در جریان عزاداری شهادت [[امام حسین]] آغاز شد. خانه‌های بسیاری آتش گرفت و زنانی مورد تعدی قرار گرفتند. در اوت، [[محمود قراگوزلو|محمودخان قراگوزلو ناصرالملک]] به حکومت منصوب شد. در فوریه ۱۸۷۰ [[ناصرالدین شاه]] از گیلان بازدید کرد و سعی کرد با کاهش مالیات اوضاع را بهبود دهد، او همچنین امور گیلان را به وزیر امور خارجه، [[سعید مؤتمن‌الملک|میرزا سعید خان]] محول کرد که دستیارانش را به عنوان قائم مقام حاکم به ایالت فرستاد. آن‌ها فقط دو سال خدمت کردند. در ۱۸۷۲، شورش شدید دیگری در [[طالش دولاب]] شکل گرفت و یکی دیگر در انزلی در ۱۸۷۲. در ۱۸۷۵، ناصر الدین شاه سر راه اروپا به گیلان وارد شد و امور گیلان را به [[یحیی خان معتمد الملک]] واگذار کرد. در ۱۸۷۹ [[کامران میرزا]] پسر محبوب ناصر الدین شاه که امور گیلان به او محول شده بود، [[عبدالله‌خان والی]] را به حکومت گیلان منصوب کرد. اعمال مالیات شدید منجر به شورش‌های جدید شد و برادرش [[فضل‌الله خان]] حاکم لاهیجان توسط توده انبوه مردم خشمگین کشته شد.<ref name="EIr19" />
 
در باقی‌مانده این قرن گیلان توسط حدود ده نفر اداره شد که جز [[فتحعلی میرزا مؤیدالسلطنه]] بیش از یک یا دو سال باقی نماندند. در ۱۸۹۲ [[وبا]] ۱۲۰۰۰ کشته برجای گذاشت، احداث راه قزوین رشت توسط روسهاروس‌ها در ۱۸۹۵ شروع شد و شورش دهقانان علیه یک مقاطعه کار راه که جلوی استفاده مردم از راه بدون پرداخت عوارض را می‌گرفت اتفاق افتاد.<ref name="EIr19" />
 
=== نفوذ روسیه در گیلان ===
خط ۱۸۶:
 
=== توسعه حمل و نقل و ماهیگیری در خزر ===
حمل و نقل دریایی روسیه که در قرن ۱۸ آغاز شد در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که کشتی‌های بخار در بنادر گیلان و مازندران ظاهر شدند شدیداً رشد کرد. ماشین‌های بخار روسیه از ۱۰ تا در ۱۸۶۷ به ۱۳۹ تا در ۱۸۹۳ و ۲۶۵ تا با تناژ ۱۱۸۰۰۰ در ۱۹۰۷ رسید. ترافیک ورودی بنادر ایران در خزر در ۱۹۰۷–۸ شامل ۲۱۷۱ [[ماشین بخار]] با تناژ ۸۰۰۰۰۰ و ۵۸۴ کشتی با تناژ ۱۵۰۰۰ تن بود. تأثیر اولیه افزایش کشتیرانی روسیه مرگ کشتیرانی ایران در خزر بود. توسعه تجارت در مسیر تهران انزلی و توسعه [[خط آهن]] روسیه تا باکو در ۱۸۸۴ و آستاراخان در ۱۹۰۹ در توسعه حمل و نقل دریایی خزر سودمند بودند. توسعه امکانات بندری در بازه ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۳ زمانی که روسیه ۱٫۳ میلیون روبل در پروژه‌هایی در انزلی [[سرمایه‌گذاری]] کرد هم مهم بود. در نتیجه این توسعه گمرک انزلی در ۱۹۱۰ عهده‌دار دو پنجم تجارت خارجی کشور بود. ماهیگیری که قرنهاقرن‌ها در گیلان رواج داشت در نیمه دوم قرن نوزدهم رشد شدیدی کرد. [[خاویار]] جهانی و با کیفیت ایران از استروژن صید شده در رودهای سرازیر به جنوب خزر به دست می‌آیند؛ ولی با در نظر گرفتن این که جز [[ماهی سفید]] و [[ماهی آزاد|آزاد]] بقیه آلوده و از لحاظ مذهبی مورد تردید بودند، مسلمانان در لمس و خوردن ماهی محتاط بودند. نتیجتاً این صنعت عمدتاً توسط روسهاروس‌ها و ارامنه توسعه یافت. در ۱۹۶۸ [[لیانوزوف]] ارمنی با تابعیت روسی اولین امتیاز ایجاد صیادی را گرفت که بعداً به کل خزر توسعه یافت. به گفته [[ابوت]] کنسول بریتانیا در ۱۸۷۵ تولید این صیادی‌ها ۲۰۰ هزار تومان در سال بود. طی فصل ماهی‌گیری لیانوزوف ۱۰۰ مرد عمدتاً از روس‌های باکو و [[لنکران]] را استخدام می‌کرد. ابوت می‌گوید که پایگاه آن‌ها در انزلی با کشتی‌سازی‌ها و آهنگری‌ها و چکمه و دستکش سازی‌هایش، کلبه‌هایش برای خفتن مردان و خانه‌های راحت چوبیش برای مدیران که اجزایش در آستاران ساخته شده بود و آورده شده بود خیلی به یک سکونتگاه روسی شبیه بود.<ref name="EIr19" />
 
=== تولید و توسعه ابریشم ===
گیلان از قرون وسطی به خاطر تولید ابریشمش شناخته شده‌بود. بنا بر سفرنامه [[مارکوپولو]] در قرن سیزدهم، ابریشم تجار [[جنوا|جنوایی]] را از [[کریمه]] از آن سوی خزر به گیلان می‌کشاند. تولید ابریشم در عهد صفوی بنا بر گفته [[ژان شاردن]] ۱٫۷ میلیون پاوند و بنا بر گفته [[آدام اولئاریوس]] ۲٫۱ میلیون پاوند بود. اوضاع بحرانی قرن هجدهم منجر به کاهش شدید آن به ۳۶۰ هزار پاوند شد. در تیمه اول قرن نوزدهم رشد شدیدی کرد تا جایی که در ۱۸۴۰، تولید گیلان که پنج ششم کل تولید بود به یک میلیون پاوند و در ۱۸۶۴ به اوج ۲ میلیون و ۱۹۰ هزار پاوند رسید. با استفاده از پیله‌های کرم ابریشم از [[ژاپن]] در پایان قرن، تولید به اوج قبلی خود رسید ولی با رقابت با [[ژاپن|ژاپنی‌ها]] و دیگران قیمت پایین ماند و ارزش صادرات به بیش از ۴۰۰ هزار نرسید.<ref name="EIr19" />
 
گیلان در ایران برای تولید و صادرات برنجش شناخته می‌شد. تولید برنج در گیلان از ۱۵۰ میلیون پاوند در ۱۸۶۵ به ۳۹۲ میلیون در ۱۸۷۲ رسید. عمده تولید در ایران مصرف می‌شد و بخش ناچیزی صادر می‌شد. پس از اختصاص زمین‌های برنج [[آسیای مرکزی]] به پنبه در آخرین دهه این قرن این مناطق به غلات خارجی وابسته شدند. تکمیل راه آهنراه‌آهن بین دو سوی خزر به ایران امکان داد نیاز فزاینده [[آسیای مرکزی]] را تأمین کند. نتیجتاً صادرات سالیانه برنج به روسیه از گیلان از ۲۵۰۰۰ پاوند در ۱۸۷۰ به ۳۱۴۰۰۰ در آخرین دهه قرن رسید.<ref name="EIr19" />
 
تولید و صادرات [[زیتون]]، [[کنف]]، و چوب هم در آخرین دهه قرن نوزدهم توسعه یافت. در ۱۸۹۰، تولید زیتون تحت کنترل یک شرکت [[یونان|یونانی]] به نام [[کوسیس و تئوفیلاکتوس]] که تحت حمایت روسیه بود درآمد. در ۱۹۰۲ شرکت [[یوژنو روسکو]] تولید کنف در گیلان را بر عهده گرفت و محصولاتش را به روسیه صادر کرد.<ref name="EIr19" />
خط ۲۰۳:
گیلان در ابتدای قرن بیستم نیم میلیون نفر جمعیت داشت که بیشترشان گیلک بودند و اقلیتهایی چون ارامنه، [[کولی‌ها]]، یهودیان و چند هزار مهاجر از روسیه در آن زندگی می‌کردند.<ref name="EJ">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Netzer|نام=Amnon |پیوند نویسنده=آمنون نتصر |مقاله={{unicode|GILĀN}} |دانشنامه=[[دانشنامه جوداییکا|Encyclopaedia Judaica]] |ویرایش=|ویراستاران=|ناشر= |سال=|پیوند=http://www.highbeam.com/doc/1G2-2587507298.html|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgtsEJB | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
در ۱۹۰۷ [[بریتانیای کبیر]] و [[روسیه]] ایران را به سه منطقه تقسیم کردند؛ شمالی‌ترین آن‌ها که ولایت گیلان را شامل می‌شد منطقه روسی بود. این رخدادها منجر به رشد جنبشهایجنبش‌های ناسیونالیستی شد.<ref name="brit" /> در ژوئیه ۱۹۰۹ پس از تعطیلی مجلس در دوره [[محمد علی شاه]] و به توپ بسته شدن [[مجلس شورای ملی]]، مجاهدان مشروطه خواه گیلانی به سوی پایتخت روان شدند و با [[فتح تهران]] به همراه [[عشایر بختیاری]]، نظام مشروطه را باز در ایران مستقر کردند و [[سپهدار اعظم|سپهدار اعظم تنکابنی]]، فرمانده مشروطه خواهان گیلانی نیز صدر اعظم ایران شد.<ref name="afari">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=آفاری|نام=ژانت|پیوند نویسنده=ژانت آفاری|عنوان=سوسیال دموکراسی و انقلاب مشروطیت |ژورنال=ایران نامه |صفحات=|شماره=۴۳|مکان=|ناشر= |تاریخ=تابستان ۱۳۷۲|پیوند=http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/363736|پی‌نوشت=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJguR8lP | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref> پس از سرکوب [[مشروطه خواهان]] در ۱۹۱۱، سیاست روسیه نشان می‌دهد که این کشور تمایل داشت کنترل بلند مدت خود بر استان‌های شمالی ایران را تضمین کند. روسهاروس‌ها زمین‌های زیادی را از ایرانیان خریدند و قرار بود سیاست اسکان دهقانان روس در [[قفقاز]] به ایران گسترش یابد. صادرات روسیه دو برابر شد و کنسول روسیه برای دولتش مالیات جمع‌آوری می‌کرد. نقطه اتکای قدرت روسیه ارتشش بود و در مجموع سیاست روسیه در گیلان را می‌توان شامل دیپلماسی اندک و قوای قهریه‌ای دانست که روسیه از طریق آن کنترل تقریباً همه امورات گیلان را در دوره بحران از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۴ در دست داشت. با آغاز [[جنگ جهانی اول|جنگ بین‌الملل اوّل]] (۱۹۱۴) و ورود نیروهای خارجی به خاک ایران و گسترش فساد در دولت و دخالت نیروهای بیگانه اوضاع سیاسی کشور آشفته بود و زمینداران بزرگ گیلان هم با پشتیبانی [[سرکنسولگری روسیه در رشت|کنسول روسیه]]، بر غارت اهالی شهرها و دهقانان افزوده بودند. گروهی از سیاستمداران، برای سامان بخشیدن به اوضاع کشور سازمانی به نام [[هیئت اتحاد اسلام|اتحاد اسلام]] را تأسیس کردند. [[میرزا کوچک خان]] در تهران با این گروه در تماس بود. او از فرماندهان جوان نیروی انقلابی بود که تهران را فتح کرد و دو سال بعد از آن مجبور شده بود به تبعید برود. دولت گیلان در ۱۹۱۴ که قوای روس به مقصد قفقاز عزیمت کردند کاملاً فروپاشید. آشوب ایجاد شد و حکام قاجاری از به پا داشتن قانون و اجرای فرمان بدون محافظت [[ارتش روسیه]] سرباز زدند. نافرمانی، اعتراض به اربابان و مأمورین دولت روسیه و اعتصاب‌های صنعتی شکل می‌گرفت. در آغاز ۱۹۱۵ گیلان صحنه ناآرامی گسترده بود. دهقانان و پیشه وران شهرنشین علیه چند صد سرباز روس باقی‌مانده آتش می‌گشودند، در حالی که سربازان بیشتری به جبهه قفقاز فراخوانده می‌شدند. میرزا برای ایجاد یک پایگاه نظامی و مبارزه چریکی مخفیانه به گیلان رفت و نخستین پایگاه جنگ‌های چریکی دهقانی را به همراه هفت نفر دیگر از جمله [[دکتر حشمت]] در تولم ایجاد کرد. به تدریج دهقانان و زحمتکشان شهری و بخش از روشنفکران جذب او در اواخر زمستان ۱۹۱۵ به گیلان برگشت و فعالیت‌های جنگلیها شروع شد. اولین گروه آنان به جنگل‌های گیلان رفت و اعلام کرد که فصد دارد گیلان را از وجود ارتش روسیه آزاد کند. جنگلیها به سرعت با محاکمه و اعدام مجرمین خود را از دیگر گروه‌ها متمایز کردند. آن‌ها با دزدیدن یا جریمه کردن افراد متمول مخارج خود را تأمین می‌کردند. در معامله با دهقانان محتاط بودند که همه هزینه‌ها را بپردازند و منصف باشند. جنگلیها اولین عملیات شناخته شده خود را در اکتبر ۱۹۱۵ انجام دادند و درگیر مبارزه با زمینداران بزرگ شدند. در این زمان، که تهران در آستانه افتادن به دست [[آلمان]] بود، رشت مرکز اصلی ارتش روسیه شده بود و هزاران سرباز مستمراً از این شهر در راهشان از باکو به قزوین که عملیات علیه مهاجرین باید به سوی آن هدایت می‌شد گذر می‌کردند. هنگامیکه روسهاروس‌ها به رشت بازگشتند و مستقر شدند، نیرویی از ۵۵۰ سرباز روس و ۵۰ مرد از [[بریگاد قزاق]] برای سرکوب جنگلیها اعزام شدند. مأموریت شدیداً شکست خورد و [[جنگ ماکلوان|جنگلیها پیروز شدند]].<ref name="EIjangali" />
 
[[پرونده:Mirza teeghi.jpg|بندانگشتی|200px|چپ|[[میرزا کوچک خان جنگلی]]]]
روسها که اکنون دیگر نیروهای بیشتری داشتند قانون حکومت نظامی اعلام کردند و سعی کردند رشت را از عناصر ضد روسی پاکسازی کنند، حدوداً ۱۶۰ خانه کاملاً سوختند. در همان زمان نیروهای روس زیادی از رشت، انزلی، منجیل، و [[زنجان]] به مأموریت علیه جنگلیها اعزام شدند که در ژانویه ۱۹۱۶ شدیداً شکست خوردند ولی نیروهای باراتوف تصمیم گرفتند آن‌ها را کاملاً نابود نکنند. بنا بر گفته کوچک خان اگر قوای روس چند روز دیگر در منطقه باقی‌مانده بودند جنگلیها مجبور بودند تسلیم شوند چرا که بسیاری یخ زده بوده و مرده بودند و دیگران با خوردن علف و ریشه‌ها زنده بودند. به هر حال، آنان پس از چند هفته باز جمع شدند و سیاست دفاعی را در پیش گرفتند. پیش از آن نیرویشان متشکل از پیشه وران خرده بورژوای شهری، صیادان انزلی، کارگران کشاورزی متحرک فصلی، خرده زمیندارانی که مستمراً تحت فشار زمینداران بزرگتر و تأثیرگذارتر بودند، اسرای جنگی ترک فراری، تعداد زیادی از مهاجرین ایرانی از قفقاز ولی مهم‌تر از همه توده دهقانان فقیر و متوسط بود. حضور همیشگی آشوبگران بلشویک قفقازی در گیلان را هم باید بدان افزود. در دسامبر ۱۹۱۶ آخرین حمله در آن دوره شدیداً شکست خورد و نیروهای ضد جنگلی در گیلان مضمحل شدند. چند صد سرباز قزاق در پادگانشان ماندند و شایعه حمله قریب‌الوقوع جنگلیها به رشت وحشت آفرید. از ژانویه ۱۹۱۷، آنان شروع به خلع سلاح زمینداران و گماشتن نمایندگان خود بر مصادر دولتی در حوزه نفوذ خود کردند. به زودی، وقوع انقلاب اکتبر در روسیه به جنگلیها امید بیشتری داد و تغییراتی در گیلان به وقوع پیوست. اولاً جنگلیها قدمهایی برای انحصار قدرت سیاسی برداشتند. برخی سازمان‌های سیاسی از جمله گروه‌های تروریستی سرکوب شدند و برخی دیگر جذب نهضت شدند. در این زمان بود که جنگلیها رسماً ضد پادشاهی شدند و رسماً تقاضای تقسیم زمین‌ها بین دهقانان مطرح شد. نهایتاً اتحادی قوی با بلشویک‌ها در گیلان برقرار کردند. آن‌ها همه دستگاه‌های دولتی را در دست گرفتند و بر آزار زمینداران شدت بخشیدند.<ref name="EIjangali" /> آنان تا اوایل ۱۹۱۸ گیلان و بخش‌هایی از استانهایاستان‌های مجاور را در کنترل داشتند. آنان پایگاه‌های مهم اداری، سیاسی، و اقتصادی ایجاد کردند و کابینه‌ای متشکل از وزارتهای عدلیه، داخله، بازرسی، مالیه و جنگ بر پا شد. از صادرات تجار ایرانی در بندرهای دریای خزر مالیات گرفتند. دولت انقلابی کارخانجات نساجی ایجاد کرد و برای جنگندگان لباس و دیگر ملزومات اولیه را فراهم کرد. جنگلیها برای جوامع روستایی راه و مدرسه ساختند. در گوراب زرمیخ، کسما و فومن کلینیکهای درمانی ایجاد کرده و برای تبلیغ عقاید جنگلیان و استخدام داوطلبان فرستادگانی به شهرهای مجاور گسیل داشتند.<ref name="afari2">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=Afari|نام=Janet|پیوند نویسنده=ژانت آفاری|عنوان=The Contentious Historiography of the Gilan Republic in Iran: A Critical Exploration |ژورنال=Iranian Studies |صفحات=pp. 3-24 |شماره=Vol. 28, No. 1/2|مکان=|ناشر= |تاریخ=Winter - Spring, 1995|پیوند=http://www.jstor.org/discover/10.2307/4310915?uid=3739776&uid=2129&uid=2&uid=70&uid=4&uid=3739256&sid=21101594179127|پی‌نوشت=|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJguveu3 | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref>
 
روسها در نتیجه ضعف ناشی از انقلاب با جنگلیها روابط دوستانه برقرار کردند و قول دادند قوایشان را از گیلان خارج کنند. بازگشت قوای عثمانی در [[ماه مه]] به ایران و تسخیر تبریز هم به پیشرفت آنان کمک کرد. جنگلی‌ها در زمانی فوق‌العاده کوتاه خود را در گیلان تثبیت کردند. تا پایان این سال همه مسؤولین از منصوبین جنگلی‌ها بودند و پس از [[انقلاب اکتبر]] همه مسئولین منصوب حکومت تهران از گیلان خارج شده بودند. آنان دست به اصلاحات اجتماعی مهمی زدند. دهقانان را از پرداخت مالیات معاف کردند. آبرسانی را در دست گرفتند. این اقدامات منجر به ارتقای کشاورزی شد و در شرایطی که همه ایران درگیر قحطی بود تولید کشاورزی گیلان به بالاترین حد خود رسید. آن‌ها به تهران قحطی زده و باکو برنج می‌فرستادند. تا پایان این سال، آنان از ۱ میلیون تومان عایدی خود به کارمندانشان ۲۱۰۰۰ تومان حقوق ماهیانه می‌دادند. مشکلات داخلی در سال ۱۹۱۷ [[جنبش جنگل]] را تضعیف کرد. جنبش به عنوان جبهه‌ای ضد امپریالیستی با داشتن عناصری متعدد نتوانست خواسته‌های عناصر رادیکال خود را برآورده سازد. در حالی که [[جناح راست]] نهضت به رهبری [[حاج احمد کسمایی]] بازرگان ناراضی از صمیم قلب مخالف دولت مرکزی نبود، [[جناح چپ]] چنین بود و از توافق سرباز می‌زد. کوچک خان نیروی اصلی جنگلی را در جنگل مستقر کرده بود و از تثبیت خود در رشت سرباز می‌زد. او که در آغاز دغدغه‌اش حضور نیروهای روس بود که حاضر به عقب‌نشینی نبودند حتی پس از برقراری رابطه خوب با آن‌ها و با وجود تلاش‌های آنان برای متقاعد کردن او برای پذیرفتن حکومت گیلان از خارج شدن از جنگل سر باز می‌زد. در این سال جنگلیها از جنگل بیرون آمدند و انجمن [[اتحاد اسلام]] که جناح راست بر آن غلبه داشت را به عنوان بازوی سیاسی خود معرفی کردند. روزنامه جنگل بازتاب دهنده نظرات انجمن بود. نویسندگان آن از نظر ذهنی درگیر وضعیت جنگ و اشغال ایران توسط [[قوای سه‌گانه]] بودند ولی ترک دوستی اندکی در نوشته‌هایشان دیده می‌شد. آن‌ها از روسیه بابت اشغالگری و از سیاستمداران فاسد بابت مقاومت دربرابر رفرم انتقاد می‌کردند که این سیاست همه ایرانیان انقلابی آن زمان بود. هیچ روحانی اسلامی هیچ‌گاه نقشی در رهبری نهضت نداشت. هیچ نشانه‌ای مبنی بر قصد هیچ بخشی از جنگلیها بر ایجاد [[تئوکراسی]] در گیلان یا ایران وجود ندارد. روحانیان از هیچ امتیازی در جامعه گیلان یا در نهضت برخوردار نبودند. برخی از آنان حتی توسط جنگلی‌ها محاکمه و زندانی شدند.<ref name="EIjangali" />
 
[[پرونده:Doostdar Ehsanullah1.jpg|بندانگشتی|200px|راست|[[احسان الله خان دوستدار]]]]
نیروهای رادیکال با پوپولیسم انجمن همراهی می‌کردند. اشغال ایران و تمایلات ضد امپریالیستی انقلابیون آن‌ها را متحد نگاه می‌داشت. در این سال یک کمیته اجرایی روسی در رشت تشکیل شد و هیئتی از آن در فومن با میرزا کوچک ملاقات کرد و او را ستود و گفت که لایق فرمانداری کل گیلان است. آن‌ها موافقت کردند خروج روسهاروس‌ها به منظور پیشگیری از اشغال گیلان توسط بریتانیا و تثبیت نهضت به تأخیر بیفتد.<ref name="EIjangali" /> در آغاز ۱۹۱۸، آنان ارتشی انقلابی شامل ۳ تا ۸ هزار نفر داشتند. کوچک خان که کمال گرا بود در حرکت به سوی تهران شک داشت و با وجود فشار جناح چپ و مأموران ترک در تهران قدمی برنداشت. اصرار ترک‌ها به او برای در دست گرفتن قدرت و این که آنان در عمل با تلاش برای ضمیمه کردن آذربایجان ایران و محاصره باکوی بلشویک جلوی او را می‌گرفتند طعنه‌آمیز است. آن‌ها از [[فرقه دموکرات آذربایجان|حزب دمکرات]] تبریز هم حمایت می‌کردند. محاصره باکو مانع اتحاد مؤثر بین جنگلیها و بلشویک‌های باکو شد. انگلیسیهاانگلیسی‌ها چندان علاقه‌ای در ابتدا به گیلان نداشتند ولی سپس پس از تخلیه آن نظرشان به عنوان پایگاهی به سوی ماوراءالنهر جلب شد. آن‌ها قصد داشتند از گیلان بگذرند به دفاع از باکو در برابر عثمانی بپردازند. جنگلیها به انگلیسیهاانگلیسی‌ها ۱۵ روز مهلت دادند که بگذرند. بلشویکها هنوز ضعیف بودند و توانایی کمک به جنگلیها در برابر انگلیسیهاانگلیسی‌ها را نداشتند. در این زمان انگلیسیهاانگلیسی‌ها بیشتر خاک ایران را در کنترل داشتند و کابینه [[انگلوفیل]] [[وثوق الدوله]] در ۷ اوت ۱۹۱۸ بر سر کار آمد. اعضای اتحاد اسلام در نهضت مجبور شدند پیشنهادهای ترک‌ها را رد کنند و با انگلیسیهاانگلیسی‌ها توافق کنند. در این دوره انجمن اتحاد اسلام در گیلان منحل شد و جنگلیها با [[پان اسلامیسم]] خداحافظی کردند. این دوره انتقال ایدئولوژیک بود. راست که خواستار گردن نهادن به انگلیسیهاانگلیسی‌ها بود دیگر نمی‌خواست با نهضت همراهی کند. چپ که از حضور عثمانی در آذربایجان نومید بود جنگ با تازه واردان را متوقف کرد. اختلافات منجر به انتخابات جدیدی برای رهبری نهضت شد که راست به رهبری حاج احمد کسمایی آن را باخت و با دولت تهران ساخت. کسمایی با تهران پنهانی توافق کرد تا تسلیم شود و ۲۰۰۰ مبارز و سلاح‌هایشان را تحویل دهد. کوچک خان پس از بازگشت از سفر تالش با خشم توافق را رد کرد. او پیشنهاد انگلیسیهاانگلیسی‌ها برای حکومت را رد کرد. آنان پس از شکست مذاکرات زمینداران قدرتمند گیلان را علیه جنگلیها تهییج کردند. عملیات علیه انقلابیون در ۲۹ مارس ۱۹۱۹ شروع شد و گروهی از قوای انگلیسی وارد رشت شدند. زمینداران و ملاها با تمام قوا از حمایت از بریتانیایی‌ها درآمدند. ملاهای رشت شروع به موعظه علیه جنگلیها در مساجد کردند. زمینداران سریعاً خود را سازمان دادند. سپهسالار نیروی بزرگی را در تنکابن سازمان داد و اربابان تالش به رهبری [[ضرغام السلطنه]] مسئولین جنگلی را بیرون رانده نیروهای انقلابی را مورد حمله قرار دادند.<ref name="EIjangali" />
 
در این زمان شکاف در نهضت عمیق شد. در اوایل فوریه ۱۹۱۹ پس از تلاش‌های حاج احمد برای تسلیم شدن، جناح چپ کمیته‌ای به نام کمیته بلشویک را ایجاد کرد. اعضای شناخته‌شده‌تر کمیته شامل دکتر حشمت، [[اسکندر خان]]، [[میرزا اسماعیل جنگلی]]، [[میرزا محمد]] و [[احسان الله خان دوستدار]] بود. کوچک خان عضو کمیته نشد و در عوض پیشنهاد ایجاد کمیته سوسیالیست تحت تأثیر [[ضد تشکیلی]]، جناح چپ [[حزب دمکرات ایران|حزب دمکرات]] را داد. او که وفاداری خود را به اعضای ضد تشکیلی ابراز کرده بود، نشان داد که یک بار و برای همیشه با اسلامش خداحافظی کرده‌است. او از گذشته مذهبیش عذر خواست ولی به خاطر اتحاد اسلام عذرخواهی نکرد. او به عنوان رهبری مردمی مجموعه کاملی از عناصر سیاسی و طبقات ناراضی را پشت خود بسیج کرده بود. جنبه‌ای [[پوپولیسم]] او مدارای محتاطانه با تعصبات مذهبی و شبه ناسیونالیستی توده مردم تا پایان جمهوری شورایی بود که او در ژوئن ۱۹۲۰ تأسیس کرد. او موفق شد انقلاب را از آنتی امپریالیسم به جمهوریخواهی سوسیالیستی تغییر مسیر دهد. با وجود تغییر ترکیب سازمان سیاسی جنگلی جبهه ضد امپریالیستی مستحکم نشد. کوچک خان به ایده احیای [[انجمن ولایتی|انجمن‌های ولایتی]] زمان مشروطه رسید. او برگزاری انتخابات را تأیید کرد گرچه محبوبیتش در کمترین مقدار خود در همه زمان‌ها بود. تهران سریعاً به حاکم دستور جلوگیری داد. بریتانیایی‌ها به آنان در این زمان اولتیماتوم دادند که موفق از آب درآمد و آن‌ها که تسلیم نشدند هم توان جنگیدن نداشتند. چپها و راستها به نزاع با هم پرداختند و ارتش پارتیزانی به حاشیه رفت.<ref name="EIjangali" />
 
توده مردم پس از چند سال دوباره طعم سرکوب اربابان و بریگاد قزاق قاجاری را چشیدند. نتیجتاً دهقانان و پارتیزانها دوباره به بازمانده رهبران پیوستند و جنگلیها دوباره متحد شدند. در اوت ۱۹۱۹ نارضایتی ملی از توافق ایران و انگلستان پدید آمد و نیروی عمده‌ای به نهضت داد. بلشویکها از جنگلیها حمایت کرده بین گیلان، تفلیس و باکو ارتباط برقرار کردند و از ماوراءالنهر و قفقاز وارد گیلان شدند. پس از آن زمان گزارش‌های انگلیسی مکرراً سخن از رستاخیز نهضت جنگل در پیمان با بلشویکها سخن می‌گویند. ورود رادیکال‌های شمالی نتیجه‌ای اجتناب ناپذیر بود. بریتانیا و تهران تصمیم گرفتند میرزا کوچک خان را علیه بلشویکها علم کنند. ارتش یازدهم سرخ در ۱۸ مه از طریق باکو وارد گیلان شد و جنگلیها از بلشویکها استقبال کردند. کمیته سوسیالیست جنگلیها خود را در پی ورود بلشویکها در حزب سوسیالیست ادغام کرد و برنامه‌ای اختیار کرد که خواهان [[انترناسیونالیسم]] و [[جدایی دین از سیاست]] بود. خواسته‌های سیاسی رهبران رادیکال نهضت جنگل نهایتاً با اعلان جمهوری شورایی ایران در گیلان در ۵ ژوئن ۱۹۲۰ به اوج خود رسید.<ref name="EIjangali" /> اتحاد بین میرزا و حزب کمونیست ایران به دلیل اختلافهایاختلاف‌های جدی در برنامه اقتصادی و اجتماعی متشنج شد. او و هوادارانش در ۱۹ ژوئیه آن سال از دولت خارج شده، رشت را ترک کردند و دولتی هوادار کمونیستها اداره شهر را به دست گرفت. دولت جدید خواهان «الغای مناسبات فئودالی» شد و مالیات سنگینی بر ثروتمندان اعمال کرد. اموال زمینداران ثروتمند و تجار را مصادره کرد و طرحهایطرح‌های رادیکالی برای تغییر اجتماعی نظیر حقوق گسترده‌تر برای زنان را تصویب کرد.<ref name="afari2" /> در اوایل تیر ۱۲۹۹ [[کنگره اول حزب کمونیست ایران]] در [[انزلی]] برگزار شد. سپس، تعدادی از زنان رشت [[جمعیت پیک سعادت نسوان]] را برای پی‌گیریپیگیری حقوق سیاسی و اجتماعی زنان تأسیس کردند. این جمعیت نخستین گروه در ایران بود که [[هشت مارس]] را به عنوان [[روز زن]] پذیرفت و هر سال مراسم بزرگداشت آن را اجرا می‌کرد<ref>{{یادکرد|فصل=|کتاب=جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷)|نویسنده =[[الیز ساناساریان|ساناساریان، الیز]] |ترجمه=[[نوشین احمدی خراسانی]]|ناشر =نشر اختران |چاپ=اول |شهر=تهران |صفحه=ص۷۴|سال=۱۳۸۴ |شابک=964-7514-78-6}}</ref> [[حکومت نظامی]] اعلام شد و زمیندارانی که اموالشان را تحویل نمی‌دادند زنده سوزانده می‌شدند. کمیته انقلابی با مصادره اموال خرد بسیاری از ساکنین رشت دشمنی عمومی را برانگیخت و متهم شد که ضد اسلامی ست و باعث شد بسیاری از ساکنین رشت در میانه تابستان ۱۹۲۰ این شهر را ترک کنند. شورویها در پی کنگره خلقهای شرق در سپتامبر ۱۹۲۰ در باکو، سیاست میانه روانه‌ای را در گیلان در پیش گرفتند. با این وجود در مه ۱۹۲۱ دولت ائتلافی دیگری تشکیل شد که این بار مشروطه خواهان قدیمی و [[حیدرخان عمواوغلی|حیدرخان عمو اوغلو]]، رهبر [[حزب کمونیست ایران]] را در بر می‌گرفت. اتحاد بین حیدرخان و میرزا کوچک خان شکننده بود و با ترور حیدر خان در اواخر ۱۹۲۱ در گیلان در شرایطی رازآلود به پایان رسید. جنبش با حمله قوای حکومت مرکزی در تهران، به صدارت [[رضا خان]] پهلوی، در پاییز ۱۹۲۱ پایان یافت. میرزا کوچک خان که بیشتر یارانش تنهایش گذاشته بودند نومیدانه به کوه‌ها گریخت و یخ زد.<ref name="EIjangali">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Dailami|نام=Pezhmann |مقاله={{unicode|jangali movement}} |دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/jangali-movement|ویراستاران=|ناشر=|سال=|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgvEsgX | تاریخ بایگانی = 31 December 2012}}</ref><ref name="afari2" /><ref name="ravasani">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=رواسانی|نام=شاپور |پیوند نویسنده=شاپور رواسانی|عنوان=نهضت جنگل و بنیانگذار آن میرزا کوچک جنگلی |ژورنال=اطلاعات سیاسی - اقتصادی |صفحات=۲۱۹–۲۲۲|شماره=شماره ۲۱۷ و ۲۱۸|مکان=|ناشر= |تاریخ=مهر و آبان ۱۳۸۴|پیوند=http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/96184|پی‌نوشت=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgvf4po | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
 
[[پرونده:Siyahkal.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|''[[سیاهکل (تابلو)|تابلوی سیاهکل]]'' در سبک [[کوبیسم]] اثر [[بیژن جزنی]].]]
در ۱۹۷۱، گروهی از [[فدائیان خلق]] به رهبری [[علی‌اکبر صفایی فراهانی|علی اکبر صفایی فراهانی]] در کوه‌های گیلان که مناسب جنگ‌های چریکی بود مستقر شدند. آن‌ها در فوریه آن سال اولین عملیات چریکی [[تاریخ ایران]] را با حمله به یک پاسگاه ژاندارمری در [[سیاهکل]]، و کشتن سه مأمور انجام داده و به جنگل بازگشتند. [[محمدرضا پهلوی|شاه]] شدیداً پاسخ داد، و برادرش را در راس یک نیروی مجهز به منطقه اعزام کرد، نتیجتاً تعداد زیادی از سربازان و ۳۰ فدایی کشته شدند. ۱۱ [[فدایی خلق]] نیز دستگیر، که ۱۰ نفرشان تیرباران و دیگری در اثر شکنجه جان باخت.<ref name="keddie">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=Keddie |نام=Nikki R. |پیوند نویسنده=نیکی کدی |کتاب=Modern Iran: Roots and Results of Revolution |پیوند=http://books.google.com/books?id=9uTdrOschzoC&lpg=PA220&ots=fHL9TMgCc6&dq=gilan%20+%20siahkal&pg=PA220#v=onepage&q&f=false |جلد=(۱) |ناشر=Yale University Press |سال=۲۰۰۳| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgw72hl | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
 
وقوع [[زمین‌لرزه رودبار و منجیل (۱۳۶۹)|زمین‌لرزه منجیل-رودبار]] در ۳۱ خردادماه ۱۳۶۹ در [[استان گیلان]] موجب خسارات جانی و مالی فراوان گردید. علاوه بر حدود ۳۵٬۰۰۰ نفر که بر اثر این رویداد جان خود را از دست دادند، بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسکونی تخریب شد و خسارات عمده‌ای به تأسیسات و اماکن عمومی در استانهایاستان‌های گیلان و زنجان که متأثر از این زمین‌لرزه بودند، وارد آمد و حدود ۵۰۰٬۰۰۰ تن نیز بی‌خانمان گشتند.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده=|نشانی=http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/06/100621_l50_roudbar_anniv20.shtml |عنوان=بیستمین سال وقوع زلزله رودبار |ناشر=بی‌بی‌سی |تاریخ=|تاریخ بازبینی=۲۶ سپتامبر ۲۰۱۲| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6DJgwLO7w | تاریخ بایگانی = ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲}}</ref>
 
== جستارهای وابسته ==