پرسفونه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
ImanFakhri (بحث | مشارکتها) جز ویرایش بهوسیلهٔ ابرابزار: |
||
خط ۲۷:
پرسفونه فریاد برآورد و مادرش را صدا زد، اما هیچیک از خدایان و نامیرایان صدای او را نشنیدند و تنها هکات{{efn|Hekate؛ الههای قدیمی است و ثروت مادی و معنوی بر همه ارزانی میدارد. او در ابتدا الههای نیکوکار بود، اما بهتدریج بدجنس و بدکار شد.}} و هلیوس{{efn|Helios}} ـ ایزد خورشید ـ صدای او را شنیدند و شاهد این ربوده شدن بودند.<ref>{{پک|Hard; Robin|سال|ک=کتاب|ص=126 - 127}}</ref>
تپهها صدای گریهٔ دختر را در فضا انعکاس دادند، و مادر صدای او را شنید و در جستوجوی دختر همچون پرندهای بر بالای دریاها و زمین به حرکت درآمد، اما
هنگامی که آتنا و آرتمیس، دوستان پرسفونه، به آن مرغزار رسیدند، شکاف زمین به هم آمده بود؛ آن گل عجیب نیز ناپدید شده بود، و چیزی از پرسفونه به جز سبد پرگلش باقی نمانده بود.
آن زمان که پرسفونه سوار بر ارابهٔ هادس بود و زمینهای آباد و دریاهای تندآب و حتی هلیوس را سوار بر ارابهاش در آسمان میدید، به این امید بود که کسی صدای فریادش را بشنود،<ref>{{پک|روزنبرگ؛ دونا|سال|ک=کتاب|ص=۵۶}}</ref> اما هنگامی که یکی از فرشتگان دریایی به نام سیانه{{efn|Cyane}} در مقابل هادس مقاومت کرد و خواست مانع ربودن پرسفونه شود، هادس ضربهای بر زمین وارد کرد و دل زمین را شکافت و با پرسفونه به داخل ژرفای سیاه و هراسانگیز زمین وارد شد.<ref>{{پک|روزنبرگ؛ دونا|سال|ک=کتاب|ص=همان}}</ref> محل ربوده شدن پرسفونه را در جاهای مختلفی ذکر کردهاند، از جمله سیسیل و در کنار کوه اتنا{{efn|Etna}} یا در
از اینجا به بعد ارجاعدهی شود
آتیک در تراس، در ایونی و بعضی در جنگل مگار گفتهاند.
سطر ۴۵ ⟵ ۴۴:
پس از این جستجوی طولانی، سرانجام دمتر به یاری آرتوز، از نرئیدها، یا توسط سیانه فهمید که هادس پرسفونه را ربودهاست.
پرسفونه فرزند ربوده شدهٔ خدای خدایان، [[زئوس]] و الههٔ حاصلخیزی و باروری و تولیدمثل، [[دمتر]] بود. پرسفونه زنی جوان و زیبا بود که همه او را دوست داشتند، حتی [[هادس]] نیز او را برای خود میخواست. یک روز وقتی او در حال جمع کردن گلها در دشتی به اسم ''انا'' بود، ناگهان زمین شکافته شد و هادس از آن بیرون آمد و پرسفونه را ربود. هیچکس غیر از زئوس و ایزد جوان خورشید، [[هلیوس]] متوجه این ماجرا نشد.
|