حمله اعراب به ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز مناقشه‌ی پایان یافته
خط ۹۲:
== منابع ==
قدیمی‌ترین کسانیکه به هجوم اعراب اشاره کرده‌اند «[[ابومخنف|ابومخنف لوط بن یحیی ازدی]]» و «[[مدائنی|ابوالحسن مداینی]]» است. ابومخنف سال ۱۵۷ هجری و مداینی حدود ۲۲۰ هجری درگذشته‌است. متأسفانه آثار آنان در دسترس نیست.
یکی از قدیمی‌ترین منابع عربی موجود که به شرح فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب [[فتوح‌البلدان]] [[احمد بن یحیی بلاذری|بلاذری]] (مرگ: سال۲۴۰ هجری قمری) است. [[الاخبار الطوال]] [[ابوحنیفه احمد بن داود دینوری|دینوری]] (مورخ ایرانی عربی نویس. مرگ: سال ۲۸۲ هجری قمری) و [[تاریخ یعقوبی]] (قرن سوم هجری) قدیمی‌ترین کتب تاریخی به دست ما رسیده هستند که روایت به هم پیوسته از تاریخ «جهانی» را نوشته‌اند که در این میان دینوری بیشتر از یعقوبی به [[تاریخ ساسانیان]] پرداخته‌است. اما مهم‌ترین منبع تاریخ حجیم [[تاریخ طبری|طبری]] است که اگر چه رشته روایتی پیوسته به هم را ارائه می‌کند، اما محتویات آن متشکل از نقل قول‌ها و قطعه‌هایی از منابع پیشینش است.<ref name="Morony2">Michael G. Morony, ''Iraq After the Muslim Conquest'', p. 565, Gorgias Press</ref> منابع متعدد دیگری نیز موجود است. [[فارس‌نامه]] [[ابن بلخی]] (دهه اول قرن ششم هجری) قدیمی‌ترین تاریخ بدست رسیده از فارس است و بشکل عمده‌ای به [[تاریخ ایران پیش از اسلام]] پرداخته‌است.<ref>Ann K. S. Lambton, ''Continuity and change in medieval Persia: aspects of administrative, economic, and social history, 11th-14th century'', p. 369, SUNY press</ref>
 
گزارش‌های تاریخی به دست رسیده اغلب با هم در تناقض بوده و ترتیب دقیق وقایع مشخص نیست. حتی تعیین تاریخ دقیق وقایع حوادث اصلی هم دست نایافتنی و تعیین دقیق اندازه سپاهیان دشوار است. با این حال از بررسی منابع به نظر می‌آید که تعداد سپاهیان ایران در جنگ‌های اصلی قادسیه و نهاوند بیشتر از سپاهیان اعراب بوده، ایرانیان با شجاعت جنگیده‌اند و تا جای ممکن جلوی پیشرفت اعراب را گرفته‌اند، و پس از شکست هم تلاش در کنار گذاشتن ترتیبات پرداخت مالیات را داشته‌اند.<ref name="Morony"/>
خط ۱۰۴:
[[جنگ ایران و روم شرقی (۶۲۸–۶۰۲ میلادی)|جنگ ۲۵ ساله ایران و روم]] که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، زمینه‌ساز پیدایش خلافت اسلامی به عنوان یک امپراتوری جدید شد. این جنگ نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 73}}</ref> طی این جنگ، نخست [[خسروپرویز]] سرزمین‌های [[شام]] و [[مصر]] را تصرف کرد، ولی در پایان، ضدحمله [[هراکلیتوس]] منجر به شکست و عقب‌نشینی ساسانیان گردید. در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دوره‌ای چندساله از هرج و مرج سیاسی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، [[یزدگرد سوم]] بر تخت نشست. هرچند، سپاه امپراتوری ساسانی، در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانه‌های [[فرات]] و [[دجله]] و نیز کوه‌های [[زاگرس]] از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع می‌کرد، اما، امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیاسی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان مصمم مسلمان مقاومت کند.<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 111-113}}</ref> به نوشته هاوارد و جانسون ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیات‌های سنگین برای تأمین مالی لشگرکشی‌های [[خسروپرویز]] و قدرت‌گیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.<ref>{{harvnb| Howard-Johnston|2006|pp=291}}</ref>
 
[[لخمیان]] یکی از قبایل عرب با اصالت یمنی بود که در قرن‌های اول و دوم پیش از هجرت به شمال جزیره العرب، فلسطین، سوریه و عراق مهاجرت کردند.<ref name=Moeen1>{{یادکرد کتاب | نشانی=https://www.vajehyab.com/dehkhoda/بنی%20لخم | عنوان=بنی لخم | ناشر=واژه‌یاب، فرهنگ فارسی معین| نویسنده=[[محمد معین]]}}</ref> در طی سده‌های چهارم تا ششم میلادی، عمرو قیس اولین رهبر حکومت مستقل لخمیان در [[حیره]] هم‌زمان با کشمکش [[جنگ داخلی]] [[ساسانیان]] تا مرز بحرین سپس تا فارس به ایران حمله کردند و در سال ۳۲۵ میلادی [[شاپور دوم]] ساسانی برای گوشمالی ایشان به [[حیره]] تاخت. از آن پس لخمیان حکومتی پیرو ساسانیان داشت تا دیواری برابر تاخت‌وتاز اعراب باشد حتی زمانی که ساسانیان پسر عمرو را به حکمرانی آن منطقه گماشتند. در برابر ایشان [[غسانیان]] بودند که از روم پیروی می‌کردند. لخمیان در ابتدا [[مسیحی]] بودند اما بعداً مسلمان شدند.<ref name=Moeen1/> در پایان سده ششم میلادی امپراتوری‌های ساسانی و بیزانس به این نتیجه رسیدند که دولت‌های عربی [[لخمیان]] و [[غسانیان]] وابسته به ایران و روم، به عنوان نیروهایی مسلط در برابر حکومت‌های عربی منطقه ارزشی ندارد. هرچند این دولت‌ها از بین رفتند، اما سبب شدند قبایل عرب عراق و شام کارآزموده‌تر، سازمان‌یافته‌تر و ثروتمندتر شوند.<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 92-93 and 113}}</ref> برخی می‌گویند اگر این دولت‌ها، در سده هفتم همچنان پابرجا بود، می‌توانست به عنوان مانعی در برابر حمله سپاه مسلمانان عمل کند.<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 96}}</ref> [[سید حسن تقی‌زاده]] یک اشتباه خسروپرویز را برانداختن [[لخمیان]] می‌داند. حذف این حائل بین قلمرو ساسانی و اعراب بادیه، برخلاف سیاست دیرینه و مستمر قبلی، عاقبت در انقراض دولت ساسانی، بی‌تأثیر نبود. بخصوص شکست سپاه ایران در [[جنگ ذوقار]] در نزدیکی پایتخت، از یک قبیلهٔ عربی، چنان انعکاس عظیمی در تمام [[عربستان]] پیدا کرد که در عرض و طول شبه جزیره، نقل مجالس و موضوع حماسه‌ها و افتخارات عرب شد و یوم [[ذی قار]] از بزرگترین حوادث ایام عرب گردید و هیجان ناشی از این پیروزی، موجب تجری و تشویق اعراب بر ضد ایران گردید.<ref>تقی‌زاده، ص ۱۴۶</ref> به نوشته [[پورداوود]] برکنار شدن خاندان باستانی بنی‌لخم دوستی دیرین مردم آن سرزمین را به دشمنی تبدیل کرد، این است که با درآمدن عرب به [[حیره]] هیچگونه پایداری از آنان دیده نشد و بی‌چون و چرا خود را به عرب‌ها سپردند. اگر باز خاندان بنی لخم سرکار بود و به آن دوستی دیرین، گزندی نرسیده بود به این آسانی دشمن در آنجا رخنه نمی‌کرد و به [[تیسفون]] راه نمی‌یافت.<ref>پنجاه گفتار پورداود، ص ۳۶۶</ref>
 
ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسروپرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد. به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق‌العاده ارتش و همین‌طور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه‌های [[انوشیروان]] و [[شاپور یکم|شاپور]] عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.<ref>{{پک|نژاد اکبری مهربان|۱۳۸۶|ک=شاهنشاهی ساسانیان|ص=۱۱۵}}</ref>
خط ۱۱۵:
[[محمد]] (زادهٔ ۵۷۰ – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی) [[پیامبر اسلام]] از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم [[مکه]] به [[اسلام]] را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به [[مدینه]] [[هجرت محمد|هجرت]] نمود و دولت نوینی را در آنجا تأسیس کرد. وی موافقت‌نامه‌ای معروف به «[[میثاق مدینه]]» را منعقد نمود که «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» ([[امت]]) را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار می‌کند که در آن حقوق و وظیفه‌های هر شهروند و چگونگی رابطه‌های میان گروه‌های گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروه‌ها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.<ref name="Esp">Esposito (1998), p. 17</ref> این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی ''[[امت]]'' را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف می‌کند که دربردارندهٔ یهودیان نیز می‌شد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را در برنمی گرفت.<ref name="EspositoL80">Esposito (2002), p. 80</ref><ref>Neusner, Sonn, Brockopp, (2000), p. 219</ref>
 
[[مسلمانان]] درگیر جنگ با سایر [[قبایل عرب]] بخصوص قبایل [[مکه]] شدند. این جنگ با انعقاد [[صلح حدیبیه]] در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت می‌شناخت.<ref name=brit-hudaybiyah>«Pact of Al-Ḥudaybiyah" , ''Encyclopædia Britannica''</ref> مطابق با منابع [[تاریخ‌نگاری]] مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامه‌هایی را برای سران حکومت‌های همسایه شامل [[هراکلیتوس]]، [[امپراتور بیزانس،بیزانس]]، [[نجاشی]] شاه [[حبشه]]، [[خسرو پرویز]] شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آن‌ها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 192}}</ref><ref name=King_Lings>Lings (1987), p. 260</ref> به نوشته [[تاریخ طبری]] متن نامه بدین شرح است:
<blockquote>بنام خداوند بخشنده مهربان.{{سخ}}از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.<ref>at-Tabari, at-Tareekh, Vol. III p. 90</ref></blockquote>
طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه توسط [[عبدالله بن خدافه سهمی قریشی]] برای خسرو پرویز فرستاده شد<ref name="m417">al-Mubarakpuri (2002) p. 417</ref> و خسرو پرویز آن را پاره کرد.<ref>''Kisra'', M. Morony, '''The Encyclopaedia of Islam''', Vol. V, ed.C.E. Bosworth, E.van Donzel, B. Lewis and C. Pellat, (E.J.Brill, 1980), 185.</ref> خسرو به [[باذان]]، حاکم ایرانی [[یمن]]، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیه‌ای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن [[شیرویه]] را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.<ref>{{یادکرد وب | عنوان=باذام / باذان | تاریخ بازبینی= | ناشر=دانشنامه جهان اسلام | نشانی=http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=132}}</ref>
 
پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را [[فتح مکه|فتح]] کرد<ref>Watt (1956), p. 66</ref> سپس به تدریج و بخصوص پس از [[فتح مکه]] از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی [[شبه جزیره عربستان]] را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره [[عربستان]] به اسلام گرویدند و [[امت اسلام]] به کل این سرزمین گسترش یافت<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 189-192}}</ref> و با امپراتوری ساسانی هم‌مرز شد. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. نخستین هدف [[دومة الجندل]] در میانه راه مدینه و [[دمشق]] بود. در سال نهم هجری، وی [[خالد بن ولید]] را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و [[تبوک]] را فتح کرد.<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 192}}</ref>
 
با [[درگذشت محمد]] در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً [[ابوبکر]] به عنوان جانشین وی و اولین [[خلفای راشدین|خلیفه پیامبر]] انتخاب شد.<ref>* Holt (1977a), p. 57
* Lapidus (2002), p. 32</ref> فوری‌ترین کار ابوبکر رسیدگی به شورش‌های قبایل عرب در جنگ‌هایی که مورخین مسلمان بعدی نام «[[جنگ‌های ارتداد]]»<ref group="پانویس">{{به عربی|حروب الردة}}</ref> بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت [[امپراتوری روم شرقی]] (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.<ref>Esposito (1998), pp. 35–36</ref>
 
خط ۱۴۶:
[[پرونده:Mohammad adil-Khalid's conquest of Iraq.PNG|بندانگشتی|راست|240px|نقشه جزئیات مسیر فتوحات [[خالد بن ولید]] در بین‌النهرین.]]
 
در روزهای پس از پیروزی ابوبکر، اولین خلیفه از [[خلفای راشدین]]، در [[جنگ‌های رده]]، [[مثنی بن حارث شیبانی]] از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عرب‌ها بود که با ایرانیان ([[ساسانیان]]) در [[عراق]] به مبارزه می‌پرداخت. وی از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمکش شتافت و [[خالد بن ولید]] را برای اولین [[حملهٔ نظامی]] اسلامی به خارج [[شبه جزیرهٔ عربستان]] فرستاد.<ref>بامداد اسلام، ص ۸۸</ref> خالد بن ولید از [[یمامه]] با دوهزار مسلمان خارج شد که هشت هزار مسلمان دیگر در [[ربیعه، سوریه]] و [[مضربه]] به او اضافه شد. در محرم سال ۱۲ه‍.ق مقارن با [[۶۳۳ (میلادی)|۶۳۳ میلادی]] خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، هنگامی که به عراق رسید جنگ بین [[قبیله‌های عرب]] با ایرانیان شدت گرفت. در این میان تعدادی از عرب‌های عراق از جمله مثنی بن حارث به ارتش مسلمانان پیوستند. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن ناحیه رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در [[حفیر]] که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک [[خلیج فارس]] بود، جنگی واقع شد که معروف به [[نبرد زنجیر]] است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد.<ref>زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۶–۲۹۸</ref><ref>{{یادکرد کتاب | عنوان=الدولة العربیَّة الإسلامیَّة الأولی (۱-٤۱هـ/٦۲۳-٦٦۱م) | ناشر={{پم|دارالنهضه العربیه (بیروت)|عنوان=دارالنهضة العربیَّة|دارالنهضة العربية (بيروت)|زبان=ar}} | نویسنده=عصام محمد شبارو | سال=1995 م | مکان=[[بیروت]]-[[لبنان]] | صفحات=267 | ویرایش=3}}</ref>
 
سپس [[نبرد رودخانه]] یا نبرد مذار بین سپاه اعراب به فرماندهی خالد بن ولید و سپاه امپراتور ساسانی و به فرماندهی [[کارن پسر قریانس]]، در محلی به نام [[مذار]] در نزدیکی تلاقی دو رود [[دجله]] و [[فرات]] رخ داده‌است که در واقع کرسی ولایت [[دولت میسان|میسان]] به‌شمار می‌آمد و در محل [[کوةالعمارهٔ]] امروز واقع بود. ایرانیان در این جنگ شکست خوردند.<ref>زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۸</ref> خالد از مذار به جانب استان [[کسکر]] رفت و در محلی بنام [[ولجه]] که در نزدیکی [[واسط]] بود با دسته‌ای از سپاهیان ایران به فرماندهی''اندرزگر'' برخورد. در [[نبرد ولجه]] علاوه بر لشکریان ایران عده‌ای از اعراب [[بکر بن وائل]] که در [[بحرین]] نیز با مسلمین جنگیده بودند، بخصوص از ''بنی عجل'' که دین [[نصاری]] داشتند، با خالد به جنگ برخاستند. نهایتاً ایرانیان با تلفات زیاد شکست خوردند.<ref>زرین کوب، ۱۳۶۲، ص ۲۹۸ و ۲۹۹</ref>
خط ۱۶۳:
 
=== فتح عراق (۶۳۶–۶۳۸) ===
پس از [[نبرد قادسیه]] که نواحی جنوبی بین‌النهرین را در اختیار اعراب قرار می‌داد، [[تیسفون]] (مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و [[یزدگرد سوم]] به شمال شرق ایران فرار کرد.<ref name="Daniel66"/> بگفته زرین‌کوب «کسانی که نمک را از کافور نمی‌شناختند، و توفیر بهای سیم و زر را نمی‌دانستند از آن قصرهای افسانه‌آمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند.» این غارت فاتحان دنباله غارت لشکریان یزدگرد هنگام گریز بود.<ref>زرین‌کوب، دو قرن سکوت، صفحهٔ ۵۱</ref>{{تأیید اعتبار}} مقاومت‌های محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از [[شبه جزیره]] عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع می‌کردند از مالیات [[دوره ساسانی]] کمتر بود.<ref name="Frye58"/>
 
=== فتح خوزستان (۶۳۸–۶۴۱) ===
خط ۱۹۴:
به گزارش طبری عربها در ۲۳ق/۶۴۴م به فرماندهی حکَم بن عمرو تغلبی به روزگار خلافت عمر، مکران در همسایگی توران را به جنگ گشودند؛ اما به دستور عمر از آن سرزمین پیش‌تر نراندند؛ تا آنکه در اواخر سال ۳۸ و اوایل ۳۹ه‍. ق/۶۵۸م به هنگام [[خلافت علی]]، حارث بن مرهٔ عبدی داوطلبانه و با اجازه علی به همراه گروهی برای دستیابی به غنایم، در آن سوی مکران (توران) به تاخت و تاز پرداخت.<ref>{{پک|همدانی|1387|ک=توران|ج=16|ص=۳۴۵–۳۴۶}}</ref>
 
در حالی که در سال‌های ۴۱–۳۵ هجری/۶۱–۶۵۶ میلادی، مسلمانان مشغول جنگ‌های داخلی بودند، اکثر مناطق ایران از کنترل [[امپراطوری عرب]] خارج شد. حتی بازماندگان [[سلسله ساسانی]] تلاشهایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستان و نیشابور انجام دادند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل مناطق آشوب زده را در دست گرفته و شورشها علیه والیان و افراد تحت حمایت آنان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات و پوشنگ همانند [[اهالی نیشابور]] از دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهای سیستان حمله برده و آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری/۷–۶۵۶ میلادی، فرمانهای علی به اشخاص برجسته محلی مبنی بردادن خراج به ماهویه مرزبان مرو باعث بروز شورشهایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید و تا مرگ علی ادامه داشت.<ref name = "Iranica-arab">{{پک|Morony|۱۹۸۷|ف=ARAB ii|ص=۲۰۳–۲۱۰|ج=۲|زبان=en}}</ref>
 
بعد از [[جنگ صفین]]، هنگامی که علی مشغول شورشهای خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطق جبال، فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری/۶۵۹ میلادی از دادن مالیات سرباز زده و شروع به شورش کردند که روز به روز شدت می‌یافت و مردم این مناطق مأمورین جمع‌آوری مالیات را از شهرهای خود بیرون راندند. [[زیاد بن ابیه]] برای سرکوب شورشها فرستاده شد و توانست شورش مردم اصطخر را سرکوب کرده و فارس و کرمان را آرام کند. علی همچنین نیرویی کمکی به نیشابور فرستاد تا شورش آنجا را نیز آرام کند.<ref name="Iranica-arab"/>
خط ۲۰۴:
 
== دلایل سقوط ساسانیان ==
در طول یک دهه، مسلمانان موفق به فتح سرزمین‌های وسیعی از [[امپراتوری ایران]] و روم شده بودند. آنچه بیش از همه چیز شگفتی محققان غربی هنگام مطالعه فتوحات را برمی‌انگیزد سرعت و موفقیت آن است؛ سنت اسلامی آن را نشانه‌ای از حقیقت ادعای اسلام و هدایت خدا تفسیر کرده‌اند.<ref>John L. Esposito, Islam: The Straight Path, Oxford University Press, Ch. 2, pp. 33</ref> مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کرده‌اند:
* بگفته مورونی دلایل سقوط عبارت بودند از نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بی‌ثباتی سیاسی، و هزینه جنگ‌های اخیر طولانی و ناموفق با [[امپراتوری روم شرقی]].<ref name="Morony"/>
* به گفته [[هما کاتوزیان]] تاریخ ایرانیان به کرات نشان داده که هر زمانی که حکومت به دلیل عوامل داخلی یا خارجی تضعیف می‌شود جامعه - که معمولاً مخالف حکومت است - از سقوط حکومت حمایت کرده یا خنثی باقی می‌ماند.<ref name="Katouzian6566">Homa Katouzian, ''The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran'', p.65-66, Yale University Press, 2009</ref> [[هما کاتوزیان]] همچنین معتقد است که ایرانیان خودشان با کمک اعراب فرمانروایان ظالم و ناتوان خود را به زیر کشیدند؛ ساسانیان در جنگ‌های قادسیه و نهروان خیلی ضعیف ظاهر شده و حتی سران نظامی و شهری یزدگرد هم او را تنها گذاشتند.<ref>Homa Katouzian, Iranian History and Politics: The Dialectic of State and Society, p. 25</ref>
خط ۲۱۰:
* [[آن لمبتون]] بخشی از دلیل سرعت فتوحات را به ایدئولوژی اسلام نسبت می‌دهد که توده مردم را از طبقه پایینی که در ساختار طبقاتی داشتند رها می‌کرد.<ref>Ann K. S. Lambton, ''Landlord and peasant in Persia: a study of land tenure and land revenue'', p.17, revised version, I.B. Tauris, 1991</ref>
* به گفته عبدالحسین زرین‌کوب از جمله دیگر عوامل اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیرارتدکس و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند، تنفر مردمی نسبت به طمع و فساد موبدان و دخالت‌های آن‌ها در سیاست، جنگ‌های بی‌هدف [[خسرو دوم]] و تضعیف اقتصادی و سیاسی دولت، و نهایتاً ورشکستگی سیاسی و روحانی طبقه حاکمه.<ref name="Zarrinkub17">Zarrinkub, The Cambridge History of Iran, Vol. 4, p.17</ref>
* به گفتهٔ [[عبدالحسین زرین‌کوب]] در پایانِ سلطنتِ نوشروان، ایران وضعی سخت متزلزل داشته‌است. سپاه یاغی بوده‌است و موبدان قدرت و نفوذ پیدا کرده بودند و در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. سپاهیان و روحانیانِ اواخر [[دورهٔ ساسانی]] را پروایِ مملکت‌داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش، اندیشه‌ای دیگر نداشتند. پیشه‌وران و کشاورزان نیز، که بارِ سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظِ اوضاع سودی گمان نمی‌بردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام طوفان حوادث بیفکند.<ref>{{یادکرد|نویسنده = عبدالحسین زرین‌کوب|کتاب = دو قرن سکوت | ناشر = |صفحه = ۳۷ و ۳۸ |تاریخ =}}</ref>{{تأیید اعتبار}}
* سواتپلک سوکک با مقایسه سرعت فتح ایران و فتح دشوار و طولانی [[ماوراءالنهر]]، دلیل سریعتر بودن فتح ایران را تفاوت ساختار سیاسی آن‌ها می‌داند: در ایران تنها یک حکومت مرکزی واحد وجود داشت.<ref>Svatopluk Soucek, ''A history of inner Asia'', Cambridge University Press, 2000, p. 56</ref>
* در رابطه با چگونگی نفوذ اعراب به درون ایران [[تورج دریایی]] می‌نویسد که اصلاحات [[قباد یکم]] و [[خسرو یکم]] لشکر را به چهار بخش تقسیم کرده و هر کدام را در یک مرز از امپراتوری قرار می‌داد. به همین دلیل شکست هرکدام از لشکرها مرکز ایران را بدون دفاع می‌گذاشت.<ref>Touraj Daryaee, ''Sasanian Persia: The rise and fall of an empire'', p. 37</ref>
خط ۲۵۳:
[[فرانز رزنتال]] استاد پیشین [[زبان‌های سامی (آفریقایی-آسیایی)|زبانهای سامی]] و [[زبان عربی]]<ref>http://news.yale.edu/2003/04/15/memoriam-franz-rosenthal-87»Franz Rosenthal, the Sterling Professor Emeritus of Arabic at Yale University"</ref> در [[دانشگاه ییل]]، اسلام‌شناس<ref>http://books.google.com/books/about/The_Muqaddimah.html?id=Op6CQgAACAAJ</ref> و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته [[ابن خلدون]] می‌نویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر دستور ویرانی [[کتابخانه اسکندریه]] را داد».<ref>فرانز رزنتال، ترجمه مقدمه ابن خلدون، چاپ دانشگاه پرینستون، ص ۳۷۳: [http://books.google.com/books?id=FlNZ5wmo5LAC&printsec=frontcover&dq=ibn+khaldun&hl=en&ei=m-SaTuvjK4TfiALJmP2jDg&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=1&ved=0CDQQ6AEwAA#v=onepage&q=variant&f=false This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria]</ref>
[[برنارد لوئیس]] در مقاله‌ای ضمن بی‌اعتبار خواندن [[کتابخانه اسکندریه مصر|کتاب‌سوزی اعراب در اسکندریه]] با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه داده‌است، می‌گوید: «تاریخ‌نگار [[قرن چهاردهم]]، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد».<ref>[http://www.nybooks.com/articles/archives/1990/sep/27/the-vanished-library-2/ The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character.]</ref>
دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی [[علوم اجتماعی]] اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن [[دانشگاه گندی شاپور]] در [[حمله اعراب به ایران]] می‌نویسد اعراب به اهمیت مؤسسهٔ آموزشی گندی‌شاپور پی بردند و شکوه آن را و کتابخانه و دیگر سازمان‌های شهر را باقی نگاه داشتند.<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =Söylemez | نام = Mehmet Mahfuz| عنوان = The Jundishapur School: Its History, Structure, and Functions| ژورنال = American Journal of Islamic Social Sciences| مکان = | ناشر = Association of Muslim Social Scientists| دوره = 22| شماره = 2| سال = 2005| صفحه = 7| پیوند = http://i-epistemology.net/attachments/879_ajiss22-2-stripped%20-%20Soylemez%20-%20The%20Jundishapur%20School.pdf}}</ref>
 
== نتایج و تأثیرات حمله اعراب ==
خط ۲۶۶:
<blockquote>حمله اعراب در ایران به طرق مختلف دیده شده: توسط برخی به عنوان واقعه‌ای بابرکت، ورود دین صحیح، و پایان عصر جاهلیت و بت‌پرستی؛ توسط دیگران به عنوان یک شکست ملّی تحقیرآمیز، فتح و تسلط نیروهای بیگانه بر کشور. البته هر دو دیدگاه، بسته به دیدگاه، معتبر هستند… ایران در واقع اسلامی شد، اما عربی نشد. ایرانیان ایرانی ماندند. پس از بازه‌ای سکوت، ایران به عنوان بخشی مجزا و متفاوت در درون اسلام ظهور کرده و نهایتاً بُعد جدیدی به خود اسلام افزود. مشارکت فرهنگی، سیاسی - و چشمگیرتر از همه - مذهبی ایرانیان در تمدن اسلامی دارای اهمیت خارق‌العاده‌است… به معنایی، اسلام ایرانی ورود مجدد اسلام است، اسلامی جدید که برخی اوقات با نام ''اسلام عجم'' از آن یاد می‌شود. این اسلام ایرانی - و نه اسلام عربی - بود که به نواحی جدید و مردمان جدید برده شد.</blockquote>
* به گفته التون دانیل، حمله اعراب به ایران به همان میزان که محرک خلاقیت بود، فاجعه‌ای تخریب‌آمیز بود. به‌علاوه ایرانیان حداقل به همان میزان بهره‌ای که دریافت کردند، در شکل‌دادن تمدن اسلامی مشارکت کردند، چنانچه می‌توان صحبت از فرهنگ مجزای ایرانی-اسلامی‌کرد. فرایند عبور از دوره ساسانی به [[دوره اسلامی]] ترکیبی از پیوستگی و تحول است.<ref name="Daniel64">Elton L. Daniel, ''The history of Iran'', p. 64, Greenwood</ref>
* [[ریچارد فرای]] تأثیرات اسلام (که آن را «مذهب برابری» می‌خواند) بر ایران شگرف می‌داند. این تأثیر علی‌رغم زیاده روی‌ها و سوءاستفاده اعرابی که آن را به ایران آورده بودند، اتفاق افتاد. بگفته او تأکید مورخان اخیر بر عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حملات اعراب، باعث کم توجهی به قدرت و تأثیرگذاری ایدئولوژی جدید اسلام بر ایران شده‌است. [[ریچارد فرای]] معتقد است که تعامل و یکی شدن حوزه‌های فرهنگی شرق و [[غرب ایران]] تحت اسلام اتحادی ایجاد کرد که از زمان هخامنشیان در ایران وجود نداشت و به‌علاوه پیوستگی زمان هخامنشیان با اتحاد همه مشمول تحت [[اسلام در ایران]] قابل مقایسه نیست. بگفته فرای «فقط تحت اسلام بود که ادبیات حماسی کلی ایرانیان، ترکیبی از داستان‌های قهرمانانه شرقی و تاریخ نثری اکثر غرب ایران، شکل گرفت. فقط تحت اسلام بود که درک اتحاد و هویت ایرانیان، متمایز از اعراب، بوجود آمد. می‌توان فرض کرد که در قرن پنجم میلادی یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از [[دره فرغانه]] را کاملاً بیگانه محسوب می‌کرد. پنج قرن بعد یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملاً همخویش خود محسوب می‌کرد، در حالی که اعراب از متمایز از خود.»<ref name="Frye5152">Richard Frye, ''The Golden Age of Persia'', pp. 51-52</ref>
 
=== علم و فرهنگ ===
خط ۲۷۵:
* [[پروانه پورشریعتی]] این دیدگاه که تسخیر ایران توسط اعراب نقطه گسستی در [[تاریخ ایران]] است را سفسطه‌آمیز می‌داند. او معتقد است فتح ایران نباید به عنوان سرنگونی ساختارهای سیاسی ایران تلقی شود. چرا که به گفته او سنت‌های فرهنگی و سیاست‌های اشکانیان تا مدت‌ها پس از افول ساسانیان و تسخیر ایران زنده ماندند.<ref>{{یادکرد کتاب | نشانی=http://www.amazon.com/reader/1845116453?_encoding=UTF8&query=outliving#reader_1845116453 | عنوان=Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran, Parvaneh Pourshariati از سری International Library of Iranian Studies | ناشر=I.B.Tauris | نویسنده=Parvaneh Pourshariati | سال=15 آوریل 2008 | صفحات=p. 5 | شابک=978-1845116453 | گفتاورد=شابک 10: 1845116453 | زبان=انگلیسی}}</ref>
* به گفته لاپیداس، علی‌رغم نیت‌های محافظه کارانه، فتوحات اعراب و مهاجرت تعداد زیادی از آن‌ها به سرزمین‌های فتح شده تأثیرات زیادی در بازرگانی، تجارت و کشاورزی داشت. اتحاد سرزمین‌های ساسانی و بخش‌هایی از امپراتوری روم شرقی در یک واحد سیاسی مرزهای تجاری سابق را برداشته و این اتحاد نقش استراتژیکی در رونق تجارت داشت (البته سوریه و [[آناتولی]] که قبلاً به هم پیوسته بودند از هم جدا شدند). ملاحظات تجاری باعث فتوحات بیشتر به سمت [[آسیای مرکزی]]، و همچنین توسعه شهرها شد. در ایران، فتوحات اعراب و مهاجرت‌ها به توسعه شهری و کشاورزی کمک کرد. امنیت، بازرگانی، جمعیت جدید، و سیاست‌های اعراب در مورد اسکان، شهرسازی، و آبیاری باعث تشویق [[رشد اقتصادی]] شد. البته در ایران اعراب شهرهای جدیدی نساختند، اما در محل‌های قبلاً برپا شده ساکن شدند.<ref>Ira Marvin Lapidus, ''A history of Islamic societies'', Cambridge University Press, p. 38-39</ref>
* به گفته [[احسان یارشاطر]] سقوط ساسانیان با ضربه‌های فرهنگی همچون، نزول سطح سواد و نفوذ عقاید کفرآمیز در [[آیین زرتشتی]]، همراه بود. به گونه‌ای می‌توان گفت که شکست نظامی برای ایرانیان آزادی به ارمغان آورد، تا دیگر تحت سلطه ظالمانه اجتماعی و مذهبی اواخر [[دوران ساسانی]] نباشند. این مسئله نیروی خلاقه آن‌ها را برانگیخت. روشنفکران نخبه ایرانی خودشان را وقف اسلام و زبان عربی کردند و به شکل گرفتن و گسترش تمدن جهانی اسلام کمک نمودند. با وجود اینکه هیچ عنصری به مانند مذهب در [[جهان اسلام]] در متّحد نمودن مسلمانان مؤثر نبود، ولی مبالغه‌آمیز نیست اگر گفته شود ایرانیان سلسله جنبان توسعه تمدن اسلامی بودند.<ref>The Persian presence in the Islamic world, p. 90 (Chapter 1, By Ehsan Yarshater), editted by Richard G. Hovannisian and Georges Sabagh</ref>
* اطلاعات ما در مورد ریاضیات در [[دوره ساسانیان]] بیشتر از اطلاعات ما در این مورد در اولین صد سال حکومت اعراب است. از دوره [[خلافت عباسی]] (در صد سال پس از حمله اعراب) پیشرفت ریاضیات شدت گرفت، اما از دوره خلافت امویان حتی نام یک [[ریاضی‌دان]] که کتابی نوشته باشد یا یک منجمی که مشاهدات انجام داده باشد ذکر نشده‌است. با این حال [[ادوارد کندی]] معتقد است که حتماً مطالعاتی در این زمان انجام می‌شده زیرا دقیقاً پس از دوره امویان شاهد وجود مترجمان بسیار زیادی هستیم که کتب تخصصی را از زبان پهلوی به عربی ترجمه می‌کردند.<ref>E.S. Kennedy, The Cambridge History of Iran, p. 378</ref>
 
=== خطّ و زبان ===