لوئیس بونوئل: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ابزار پیوندساز: افزودن پیوند روزنامهنگاری به متن |
جز ابزار پیوندساز: افزودن پیوند عشای ربانی به متن |
||
خط ۳۶:
وقتی که بونوئل تنها چهار سال و نیم عمر داشت، خانواده او به [[ساراگوسا]] نقل مکان کردند، که در آنجا جزء ثروتمندترین خانوادههای شهر محسوب میشدند. بونوئل در ساراگوسا، تحت تعلیم سختگیرانه [[یسوعیها|یسوعی]] در Colegio del Salvador قرار گرفت. یک بار که بونوئل از طرف مراقب سالن مطالعه کتک خورد و تحقیر شد، دیگر به آن مدرسه برنگشت. او به مادرش گفته بود که او را اخراج کردهاند، که حقیقت نداشت. در واقع، او بالاترین نمرهها را در امتحان تاریخ جهان کسب کرده بود. بونوئل دو سال پایانی تحصیلات متوسطهاش را در یک مدرسه عمومی بومی با پایان رساند. بونوئل حتی در بچگی تا اندازه مهارتهای سینمایی از خود نشان داده بود؛ دوستان آن دورهاش گفتهاند که بونوئل با استفاده از یک [[فانوس جادو]] و یک ملافه، بر روی صفحهای سایه میافکنده است. او همچنین در بوکس و نواختن ویولون استعداد خوبی داشت.
بونوئل در کودکی شخصی بسیار مذهبی بود، در کلیسا خدمت میکرد و هر روز در مراسم [[عشای ربانی]] شرکت میکرد. تا اینکه، در سن ۱۶ سالگی، او با دیدن فقدان عقلانیت در کلیسا و همینطور ثروت و قدرت آن، از مذهب انزجار پیدا کرد.
در سال ۱۹۱۷، او به [[دانشگاه مادرید]] رفت و در ابتدا به تحصیل در رشته [[برزشناسی]] و سپس [[مهندسی صنایع]] پرداخت، اما در نهایت به [[فلسفه]] تغییر رشته داد. او در میان دیگر هنرمندان مهم اسپانیایی که در Residencia de Estudiantes زندگی میکردند، با [[سالوادور دالی]] (که بعدها نقاش برجستهای شد) و [[فدریکو گارسیا لورکا]] (که بعدها شاعر برجستهای شد)، رابطه دوستی صمیمی و نزدیکی برقرار کرد. این سه دوست که هسته اصلی جنبش آوانگارد سورئالیستی اسپانیا را تشکیل میدهند، در زمرده اعضای [[نسل ۲۷]]، به شهرت فراوانی رسیدند. بونوئل خصوصاً مجذوب لورکا شده بود، بونوئل بعدها در خودزندگینامه خود نوشت که «ما همدیگر را مصرانه دوست داشتیم. هرچند که به نظر میرسید خصوصیات مشترک کمی با هم داشتیم، من ردنکی از آراگون بودم، و او یک آدم آراسته اندلسی بود. ما اکثر اوقات را با هم سپری میکردیم … شبهنگام پشت Residencia روی چمنهای مینشستیم (در آن موقع، در آنجا فضاهای باز پهناوری که تا دوردستها میرسید قرار داشت)، و او شعرهایش را برای من میخواند. او به آهستگی و به زیبایی میخواند و از طریق او من دنیای جدیدی را کشف کردم. رابطه او با دالی تا حدی متلاطم بود، رابطه آنها به علت بیشتر شدن صمیمیت بین دالی و لورکا و همینطور ناخشنودی به خاطر موفقیتهای اولیهای که دالی در هنر کسب کرده بود، با حسادت همراه شده بود.
|