''پروينپروین (سپيدهسپیده) در خيابانخیابان با جوانيجوانی به نام جلال آقابالاخان (چنگيزچنگیز وثوقيوثوقی)آشناميآشنا شودمیشود و او را به مراسم جشن تولد دوستش آذر (آرام) مي بردمیبرد. جلال كهکه سرمكانيكسرمکانیک است خود را مهندس اميدوارامیدوار معرفيمعرفی مي كندمیکند. پروينپروین نيزنیز وانمود ميمیکند كند كهکه پدرش سرپاسبان جلاليجلالی (يداللهیدالله شيرانداميشیراندامی) سرهنگ شهربانيشهربانی است. آذر نيزنیز به جلال علاقهعلاقهمند مند مي شود؛میشود؛ اما به زوديزودی بهرام (مهران صدريصدری)، دوست آذر، با ديدندیدن جلال در كارگاهکارگاه مكانيكيمکانیکی به موقعيتموقعیت شغليشغلی و اجتماعياجتماعی جلال شكشک مي بردمیبرد و موضوع را با آذر و پروينپروین در ميانمیان مي گذاردمیگذارد. آن دو به كارگاهکارگاه مكانيكيمکانیکی مي روندمیروند و جلال وانمود مي كندمیکند كهکه او را اشتباه گرفته اندگرفتهاند. سرپاسبان جلاليجلالی مأمور رسيدگيرسیدگی به موضوع مي شودمیشود. پس از برملا شدن حقيقتحقیقت پروينپروین و آذر از جلال دوريدوری مي جويند؛میجویند؛ اما ديريدیری نمينمییابد يابدکه كه پروينپروین با جلال آشتيآشتی مي كندمیکند و با او سر سفره يسفرهٔ عقد مي نشيندمینشیند.''