آقا رسول به زيارتزیارت خانه خدا مي رودمیرود و دخترش ميمنتمیمنت را به دوستش عنايتعنایت الله مي سپاردمیسپارد. ميمنتمیمنت از سال هاسالها پيشپیش به عنايتعنایت الله علاقه داشته؛ اما عنايتعنایت الله ،الله، به دليلدلیل اختلاف سني ،سنی، دختر را از خود دور مي كندمیکند و به كمكکمک دوستش هاديهادی و نامزدش هنگامه شايعشایع ميمیکند كندکه كهسالها سال ها پيش ،پیش، بدون اطلاع مادرش، با پروانه ازدواج كردهکرده و صاحب فرزنديفرزندی به نام ممليمملی است. ميمنتمیمنت ادعايادعای عنايتعنایت الله را باور نمي كندنمیکند و درصدد بر ملا كردنکردن نقشه ينقشهٔ او بر ميمیآید. آيد.اصراهاياصراهای عنايتعنایت الله مؤثر واقع نمينمیشود، شود،تاتا ايناین كهکه ميمنتمیمنت در موقع سفر ،سفر، در قطار، با پيرمرديپیرمردی و همسر جوانش مواجه مي شودمیشود كهکه از زندگيزندگی بيبی سعادت خود گلايهگلایه دارند.ميمنت میمنت ، پس از آن ،آن، از عنايتعنایت دوريدوری مي جويدمیجوید.پروانه،پروانه، كهکه از بي توجهيبیتوجهی عنايتعنایت الله به تنگ آمده ،آمده، اقدام به خود كشيکشی مي كند؛میکند؛ اما عنايتعنایت الله قول ميمیدهد دهد كهکه د، پس از بهبوديبهبودی حال پروانه ،پروانه، با او ازدواج كندکند.