انیمیشن رنگو داستان زندگی یک آفتابپرست (بزمچه) خانگی است که دچار [[بحران هویت]] میباشد، احساس همزاد پنداری مخاطب با شخصیت اول یک استعاره خارق العاده است که برای هر کسی در زندگی اتفاق می افتد و روزی خواسته یا ناخواسته از دایره امن زندگی خود خارج میشود و در دنیایی که یا باید خورد و یا خورده شد به دنبال تحقق رویاهایش می رودمیباشد. این فیلم که حال و هوایی وسترن و کمدی دارد با نقش بازی کردن آفتابپرست در یک آکواریم آغاز میشود و با بیرون آمدن اتفاقیاش از آکواریوم، وی وارد دنیایی متفاوت میشود. او بهطور اتفاقی از یک اتومبیل به درون صحرایی خشک و بیآب و علف پرت میشود. بعد از آن با راهنمایی یک [[آرمادیلو]]ی خردمند به یک شهر کوچک حیوانات میرسد که مردم آن در خشکی و بی آبی به سر میبرند. بعد از آن اسم رنگو را برای خود انتخاب کرده و با داستانهای خیالی که برای مردم شهر تعریف میکند و نیز کشته شدن اتفاقی یک شاهین بهدست او، به کلانتر و منجی شهر تبدیل میشود. رنگو در قالب کلانتر شهر و در نتیجهٔ تحقیقات پی میبرد که خشکسالی طبیعی نبوده و به صورت مصنوعی به مردم شهر تحمیل شدهاست و با کمک تعدادی از مردم...
انیمیشن «رنگو» هنگامی به دنیای بزرگسالان پا میگذارد که شخصیت سوسمار (جانی دپ) به سئوالات تفکر برانگیزی در رابطه با هستی و معنای زندگی میپردازد. اما «وربینسکی» می گوید او از همان ابتدا قصد داشته انیمیشنی بسازد که هم برای بچهها و هم برای بزرگسالان جذابیت داشته باشد: