حجت بن الحسن: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسیشده] | [نسخهٔ بررسیشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Kamranazad (بحث | مشارکتها) |
Kamranazad (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱۰۰:
در یک دستهبندی کلی گروهی از شیعیان چنین میپنداشتند که حسن عسکری اصلاً فرزندی نداشتهاست<ref>{{پک|Amir–Moezzi|2007|ف=Islam in Iran vii.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> و گروهی دیگر میگفتند حسن عسکری امام بدون فرزندی است که نمردهاست و حسن عسکری همان [[مهدی]] غایب است.<ref>{{پک|Amir Arjomand|2000|ف=Ḡayba|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> گروهی نیز معتقد بودند که حسن عسکری فرزندی ندارد و آنها روی به سوی برادر حسن عسکری، جعفر گردانیدند.<ref>{{پک|Eliash|1986|ف=Ḥasan al–ʿAskarī|ک=EoI3|زبان=en}}</ref> گروه دیگری عنوان میکردند که فرزند حسن عسکری پیش از مرگ پدرش درگذشتهاست.<ref>{{پک|Amir–Moezzi|2007|ف=Islam in Iran vii.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> یک گروه هم اعتقاد داشتند که فرزند حسن عسکری همان مهدی است که پدرش او را از ترس خلیفه زمان مخفی نگاه داشته و تنها توسط شمار کمی از یاران مورد اعتمادش دیده شدهاست.<ref>{{پک|Halm|1987|ک=Shi'ism|ص=34|زبان=en}}</ref> به گفتهٔ امیرمعزی، تنها بخشی از شیعیان که در آن زمان در اقلیت کوچکی بودند چنین دیدگاهی داشتند<ref>{{پک|Amir–Moezzi|2007|ف=Islam in Iran vii.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اما به گفته جاسم حسین اکثریت شیعیانی که امامت حسن عسکری را پذیرفته بودند تابع این دیدگاه بودند.<ref>{{پک|حسین|۱۳۷۷|ک=تاریخ سیاسی غیبت|ص=۱۰۸–۱۱۱}}</ref> مذهب این گروه بهمرور به مذهب تمامی شیعیان امامی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلی میباشند.<ref>{{پک|Amir–Moezzi|2007|ف=Islam in Iran vii.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
این فرقهها را به پنج دسته کلی تقسیم میشوند؛ به جز آخرین دسته، سایر فرقههای منشعب شده تا صد سال پس از فوت حسن عسکری از میان رفتند:<ref>{{پک|Momen|1985|ک=An Introduction to Shi'i Islam|ص=60|زبان=en}}</ref>
* واقفیه بر حسن عسکری: کسانی که مرگ حسن عسکری را باور نداشته و او را به عنوان «مهدی آل محمد» زنده میپنداشتند و به نام «واقفیه»، یعنی کسانی که بر امامت حسن عسکری توقف کردهاند، شناخته میشدند.
* جعفریه: کسانی که پس از مرگ حسن عسکری، به برادر او [[جعفر کذاب|جعفر بن علی الهادی]] (۲۲۶ تا ۲۷۱ ه.ق) گرویده و به دلیل آنکه فرزند حسن عسکری را ندیده بودند، به امامت جعفر گردن نهادند که دستهای از آنان وی را جانشین امام دهم شیعه (هادی) و دستهای دیگر او را به عنوان امام دوازدهم میشناختند. به این گروه «جعفریه» میگفتند.
* محمدیه: عدهای که پس از انکار امامت حسن عسکری، به امامت اولین فرزند [[علی نقی|هادی]] [[محمد بن علی هادی|محمد]] (حدود ۲۲۸ تا ۲۵۲ ه.ق) که در زمان حیات پدرش درگذشته بود، گرویدند. به اینان «محمدیه» گفتند.
* ختم امامت: شمار دیگری بر این باور بودند که همانگونه که پس از محمد (پیامبر مسلمانان) دیگر پیامبری نخواهد آمد، پس از مرگ حسن عسکری نیز امامی وجود نخواهد داشت.
* قطعیه: این گروه که خود چندین شاخه بودند، به امامت فرزندی که خود برای حسن عسکری قائل بودند اعتقاد داشتند. این جریانی همان جریانی بود که به تدریج به شیعه دوازده امامی فعلی تبدیل گشت.<ref>{{پک|Momen|1985|ک=An Introduction to Shi'i Islam|ص=60|زبان=en}}</ref>
دورهای که باعث ایجاد این ابهام شد، در دوران خلافت [[ابوالعباس محمد معتمد|معتمد عباسی]] (خلافت: ۲۵۶ تا ۲۷۹ ه.ق/۸۷۰ تا ۸۹۲ م) شروع شد و تا زمان خلیفه عباسی [[ابوالفضل جعفر مقتدر|مقتدر]] (خلافت: ۲۹۵ تا ۳۲۰ ه.ق/۹۰۸ تا ۹۳۲ م) ادامه یافت.<ref>{{پک|Sachedina|1981|ک=Islamic messianism|ص=41|زبان=en}}</ref>
خط ۱۱۶:
به نوشته امیرمعزی برای اولین بار اشاره به دو غیبت امام دوازده را در آثار [[ابوسهل نوبختی]] میبینیم که به قول او دومی از اولی سختتر است. از او دو نظریه در مورد امام غایب در منابع متاخر ذکر شدهاست. یکی اینکه امام دوازدهم مردهاست و فرزند او از دیدگان پنهان شدهاست و امامت از این فرزند به فرزند بعدی منتقل میشود تا زمانی که امام خود را بر مسلمانان علنی نماید. دیگر آنکه وجود او بهصورتی روحانی باقی ماندهاست. به نوشتهٔ امیرمعزی هیچکدام از این دو تئوری در اعتقادات متاخرتر شیعه ادامه پیدا نکردهاست.<ref>{{پک|Amir–Moezzi|2007|ف=Islam in Iran vii.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> به گفته وی تنها از زمان [[شیخ کلینی رازی|شیخ کلینی]] بود که اعتقاد به وجود امام دوازده در منابع شیعه به تواتر به چشم میخورد. پذیرش این دیدگاه در ابتدا با مقاومت بسیاری از سوی خود شیعیان مواجه شد. در مقدمهٔ کتاب ''[[الغیبة (نعمانی)|الغیبة]]'' (تألیف حدود ۳۳۳ تا ۳۴۲ ه.ق) به قلم [[ابوعبدالله محمد بن جعفر نعمانی|ابن ابی زینب نعمانی]] (و. ۳۶۰ ه.ق)، نویسنده تأسف میخورد که اکثریت شیعیان امام دوازدهم را نمیشناسند و حتی وجود او را قبول ندارند. ابن بابویه (شیخ صدوق) مشاهدات مشابهی دارد هنگامی که او با سیل سؤالات شیعیان خراسان مواجه شده بود که از هویت امام دوازدهم میپرسیدند.<ref>{{پک|Amir–Moezzi|2007|ف=Islam in Iran vii.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
در این زمان محدثان شیعه سعی در اثبات وجود امام شیعه و برطرف کردن شک موجود در میان شیعیان نمودند.<ref>{{پک|Sachedina|1981|ک=Islamic messianism|ص=79|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|Modarressi|1993|ک=Crisis and Consolidation|ص=99–102|زبان=en}}</ref> به نوشته [[سید حسین مدرسی طباطبایی|مدرسی]] از راویان سنّی حدیث، گفتاری منسوب به پیامبر رسیدهاست که بر اساس آن دوازده خلیفه پس از او خواهند بود که همگی از قبیله قریش هستند (و اینکه پس از این دوازده خلیفه هرج و مرج بر جامعه حکمفرما خواهد بود). این گفتار خیلی پیشتر از غیبت امام دوازدهم شیعیان در سال ۲۶۰ ه.ق رواج داشتهاست. بهطور قطع این حدیث هم در زمان امویان و در حمایت از مشروعیت ایشان و هم در زمان جنبشهای ضد اموی برسر زبانها بود (بهگفته سید حسین مدرسی محدثان شیعه حتی حدیث دوازده خلیفه را حدیثی ضد شیعی میدانستند و آن را «بایکوت» کردهبودند). بنابرین هیچکس نمیتواند ادّعا کند که این گفتار به هیچ عنوان نوشته امامیه در دوران پس از غیبت بوده باشد. در واقع هیچ شاهد مکتوبی از دهههای آخر سده سوم هجری وجود ندارد که نشان دهد این گفتار هیچگاه توجه راویان شیعه حدیث را جلب کرده بوده یا کسی در جامعه شیعه فکر کرده باشد که این حدیث میتوانسته مربوط به آنها بوده باشد. تا حدود سال ۲۹۵ ه.ق که شیعیان دنبالهرو انتظار داشتند امامت تا آخرالزمان ادامه پیدا کند و تعداد امامان را بیش از این میدانستند، در ابتدا توجهی به این حدیث نمیکردند. شیعیان در این زمان متوجه «حدیث دوازده خلیفه» شدند. از این زمان بود که محدثان شیعه آنقدر حدیث در مورد دوازده بودن تعداد امامان یافتند که خود مبنای کتابهای مستقلی در این باب شد.<ref>{{پک|Modarressi|1993|ک=Crisis and Consolidation|ص=99–102|زبان=en}}</ref> ایتان کولبرگ با ذکر این مطلب که تمایل به عدد دوازده جایگاه ویژهای در تمدنهای باستانی داشتهاست مینویسد. احتمالاً روایات تورات و انجیل در مورد «دوازده قبیلهٔ بنیاسرائیل» و «دوازده حواریون عیسی»، ریشهٔ ترجیح اسلامی برای نسبت دادن عدد دوازده بر شمار رهبران بودهاست. به عنوان مثال از واژه «نقبا» نه فقط برای ۱۲ قبیله بنیاسرائیل (اشاره شده در قرآن)، بلکه برای دوازده نمایندهٔ پیامبر در اهالی مدینه یا دوازده رهبری که قیام عباسیان علیه امویان را رهبری کردند نیز استفاده شدهاست. یا یکی از غلات شیعه به نام ابومنصور عجلی (اعدام در سال ۱۲۱ه.ق/۷۳۸ م) خود را ششمین پیامبر از سلسله ۱۲ پیامبری معرفی کرد که آخرین آنها «قائم» خواهد بود.<ref>{{پک|Kohlberg|1976|ف=From Imāmiyya|ک=Bulletin of the School|ص=529|زبان=en}}</ref> به هر حال اشارات زیادی در تورات و انجیل در حمایت از اینکه عدد دوازده، عدد مربوط به تعداد «مؤمنان برگزیده» است وجود دارد (هر چند به همین میزان، اشارات زیادی در [[مکاشفه یوحنا]] در حمایت اینکه عدد ۴ یا ۷ تعداد برگزیدگان است وجود دارد).<ref>{{
به نوشته ساشادینا دغدغهٔ اصلی بزرگان شیعه در این زمان اثبات وجود واقعی فرزند حسن عسکری و معرفی او به عنوان امام غایب به شیعیان بود. با کوششهای شماری از متکلمان و محدثان شیعه امامی مانند [[ابوسهل نوبختی]] (و. ۹۲۳ م)، ابوجعفر [[ابن قبه]] (و. حدود ۳۱۹ ه.ق)، کلینی (و. ۳۲۹ ه.ق/۹۴۱ م). ، [[نعمانی]] و بخصوص [[شیخ صدوق|ابن بابویه]] (و. ۳۸۱ ه.ق/۹۹۱ یا ۹۹۲ م) اثر ارزنده او ''[[کمال الدین و تمام النعمة|کمال الدین]]'' که معمار و تبیینکنندهٔ نظریه امام غایب و دوران غیبت و ظهور منجی بخش امام غائب است، این هدف حاصل آمد.<ref>{{پک|Amir–Moezzi|2007|ف=Islam in Iran vii.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در این زمان کلینی در احادیث باب غیبت کتاب ''[[اصول کافی]]''، که در خلال این دوره گردآوردهبود، به موضوع غیبت و علت آن پرداختهاست.<ref>{{پک|Sachedina|1981|ک=Islamic messianism|ص=83–85|زبان=en}}</ref> بخصوص نعمانی در کتاب ''[[الغیبه]]'' به تبیین نظریهٔ غیبت از طریق احادیث پرداخت و او برای نخستین بار اصطلاحات «غیبت صغری» و «غیبت کبری» را به کار برد.<ref>{{پک|Sachedina|1981|ک=Islamic messianism|ص=83|زبان=en}}</ref> پس از وی [[شیخ صدوق|ابن بابویه]] (و. ۹۹۱–۹۹۲ ه.ق) در کتاب ''[[کمالالدین و تمامالنعمة|کمال الدین]]'' در خصوص گردآوری احادیث مربوط به امام دوازدهم و غیبت وی کوشید.<ref>{{پک|Sachedina|1981|ک=Islamic messianism|ص=79|زبان=en}}</ref> به گفتهٔ [[عبدالعزیز ساشادینا]]<ref group="یادداشت">Abdulaziz Sachedina</ref> در فاصله زمانی نوبختی و هنگامی که شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق/۱۰۲۲ م). مطالب خود را دربارهٔ امام دوازدهم ارائه داد، موضوع جانشینی حسن عسکری در بین شیعیان امامی جا افتاده بود.<ref>{{پک|Sachedina|1981|ک=Islamic messianism|ص=40–41|زبان=en}}</ref> به هر شکل، تا سالهای پایانی غیبت صغری، مصادف با دهه سی و چهل قرن دهم میلادی اکثریت شیعه امامیه، امامت امام دوازدهم از نسل حسن عسکری را پذیرفته بودند.<ref>{{پک|Momen|1985|ک=An Introduction to Shi'i Islam|ص=164|زبان=en}}</ref>
به گفتهٔ [[سعید امیر ارجمند]] اعتقاد به غیبت در نزد شیعیان، در میان مجموعه عقایدی بود که از کیسانیه وارد شیعه شد. با این حال وی تأثیر [[واقفیّه]] — که بر امامت موسی کاظم توقف کردند — را در پذیرش ایده غیبت توسط شیعه امامیه مهمتر میداند. اولین نوشتههای کلامی در زمینه غیبت را حدود سی سال پس از مرگ حسن عسکری و در آثار ابوسهل نوبختی و [[ابن قبه رازی]] میتوان یافت. این دو که تمایلات [[معتزله]] داشتند به جای اتکا به احادیث راه حلی کلامی را برای نظریه غیبت برگزیدند. ایدهای که در وضعیت بحران از نو واقفیان به عاریت گرفتهشدهبود.<ref>{{پک|Amir Arjomand|2000|ف=Ḡayba|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> به نوشته پوناوالا آثار بجا مانده از آن زمان شیعه چنین مینمایاند که شیعیان در ابتدا پیشبینی نمیکردند که غیبت امام غایبشان مدت زیادی ادامه داشتهباشد. اما زمانی که غیبت امام شیعیان طولانی شد و حجت بن حسن ظهور نکرد، شیعیان به تدریج امام پنهان را همان مهدی موعود پنداشتند. از حدود سال ۲۹۵ ه.ق/۹۰۸ م بود که شیعیان متوجه شدند که اوضاع غیرعادیتر از چیزی است که در ابتدا میپنداشتند و امام حاضری در آینده نزدیک وجود نخواهد داشت و نیز پرسش در مورد تعداد قطعی امامان مورد بحث شیعیان قرار گرفتهاست. از این زمان است که حدیثهایی مبنی بر اینکه «تعداد امامان دوازده نفر است» بر سر زبانها افتاد.<ref>{{پک|Poonawala|2000–2001|ک=Crisis and Consolidation|ص=457–458|زبان=en}}</ref> به نوشتهٔ [[ورنا کلم]]<ref group="یادداشت">Verena Klemm</ref> مرگ علی بن محمد سمری (۳۲۹ ه.ق)، آخرین نائب امام غایب، و آغاز دورهٔ غیبت کبری بار دیگر حیرت را در میان شیعیان برانگیخت. آنها نهایتاً در سدهٔ پنجم به تبیینی عقلی در کلام شیعه از غیبت امام دست یافتند.<ref>{{پک|Klemm|2007|ف=Islam in Iran ix.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در این زمان علمای شیعه با رویکرد [[کلام]]ی به تبیین نظریه غیبت برخاستند.<ref>{{پک|Sachedina|1981|ک=Islamic messianism|ص=79|زبان=en}}</ref> به نوشته حسن انصاری موضوع غیبت بر اساس یک طرح پیشینی طرح نشده و احادیثی پیشاپیش برای آن روایت نشدهاست، بلکه عالمان امامی نظیر ابوسهل نوبختی و ابن قبه رازی با حفظ اصول اعتقادی خود در خصوص ضرورت وجود [[حجت]] و استمرار امامت، به این آگاهی رسیدند که امامت با امام دوازدهم خاتمه یافتهاست و عصر غیبت آغاز شدهاست.<ref>{{پک|پاکتچی|۱۳۸۰|ف=امامیه|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۱۳۹}}</ref>
خط ۱۶۱:
; ۳) ابوالقاسم [[حسین بن روح]] نوبختی
نکته مهم در مورد او این بود که بعد از ربع قرن، ارتباط رسمی با امام غائب از سر گرفتهشد. اولین توقیعی که نوبختی در ۲۴ شوال ۳۰۵ ه.ق ارائه نمود، فرمانی بود که امام غائب در آن حسین بن روح را به عنوان نفر اول سلسله مراتب شیعه تأیید میکرد.<ref>{{پک|Amir Arjomand|2000|ف=Ḡayba|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> به گفتهٔ شیخ توسی شروع نیابت نوبختی به سال ۳۰۶ ه.ق/۹۱۷ م بود. او توقیعاتی را منتسب به امام زمان ارائه میکرد و به پرسشهای علمای قم پاسخ میداد. چنین به نظر میرسد که حسین بن روح نوبختی بیش از نواب پیشین نزد شیعیان هم عصرش شناخته شده بود. حسین بن روح توانست به عنوان تنها نائب زمان خود توسط شیعیان پذیرفته شود و [[خاندان نوبختی]] تأثیر غالبی بر جامعه شیعیان و علما داشتند.<ref>{{پک|Klemm|2007|ف=Islam in Iran ix.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> حسین بن روح همچنین کوشید تا غیبت را علاوه بر توجیه براساس حدیث، با رویکردی عقلی نیز توجیه نماید.<ref>{{پک|Klemm|2007|ف=Islam in Iran ix.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> حسین بن روح علاوه بر آنکه در میان شیعیان بغداد از موقعیت اجتماعی خوبی بهرهمند بود، در میان دستگاه خلافت [[عباسی]] بخصوص [[آل فرات]] نیز از نفوذ و احترام قابل ملاحظهای برخوردار بود.<ref>{{پک|Klemm|2007|ف=Islam in Iran ix.|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>{{سخ}}در دوران حسین بن روح، [[محمد بن علی شلمغانی|ابوجعفر محمد بن علی الشلمغانی]] (اعدام شده در سال ۳۲۲ ه.ق/۹۳۳ م) دستیار حسین روح و مأمور او در بغداد، ادعا کرد که او سفیر واقعی و برحق حسین بن روح است و البته پس از چندی بهطور کلی قضیه وجود امام غایب را انکار کرد. همچنین [[منصور حلاج]] نیز از کسانی بود که به مخالفت با نیابت حسین بن روح پرداخت و هر دو خشم شیعیان آن زمان را برانگیختند و با نفوذی که خاندان نوبختی داشتند، توسط دولت عباسی اعدام شدند.<ref>{{پک|Momen|1985|ک=An Introduction to Shi'i Islam|ص=163|زبان=en}}</ref>
; ۴) ابوالحسن [[علی بن محمد سمری]] (و. ۳۲۹ ه.ق/۹۴۱ م)
|