امپراتوری درون: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز Arani1392 صفحهٔ اینلند امپایر را به امپراتوری درون منتقل کرد: هم ترجمه فارسی و هم این نام در خبرگزاریها اعلام شده است |
جز تغییر اسامی لاتین |
||
خط ۲:
{{ویکیسازی}}
{{Infobox film
| name =
| image = Inpos.jpg
| alt =
خط ۱۵:
| studio = [[Absurda]]{{سخ}}[[استودیوکانال]]{{سخ}}[[Fundacja Kultury]]{{سخ}}Camerimage Festival
| distributor = [[518 Media]]{{سخ}}Absurda {{small|(ایالات متحده)}}{{سخ}}Studio Canal {{small|(فرانسه)}}
| released = {{Film date|df=y|2006|09|06|[[جشنواره فیلم ونیز]]|
| runtime = ۱۸۰ دقیقه<!--Theatrical runtime: 180:01--><ref>{{cite web|title=''INLAND EMPIRE'' (15)|url=http://www.bbfc.co.uk/AFF233437/|work=[[هیئت ردهبندی سنی فیلمهای بریتانیا|British Board of Film Classification]]|date=2007-01-02|accessdate=2012-11-23}}</ref>
| country = فرانسه{{سخ}}لهستان{{سخ}}ایالات متحده آمریکا
خط ۲۲:
| gross = $۴ میلیون<ref>{{cite web |url=http://www.boxofficemojo.com/movies/?id=inlandempire.htm |title=Inland Empire (2006) - Box Office Mojo |work=[[باکس آفیس موجو|Box Office Mojo]] |accessdate=13 August 2012}}</ref>
}}
'''''
== خلاصه داستان ==
اگر بخواهیم روند این فیلم پیچیده را که بر اساس آن فیلمساز این پازل پیچیده، به اسم
نیکی برای بازی نقش اول در فیلمی، در هالیوود دعوت میشود نام فیلم '''بر فرازو فردای آبی''' ایست، این فیلم در اصل یک بازسازی ایست از یک فیلم دیگر، که هرگز تمام نشدهاست. فیلم به این علت، تمام نشدهاست که اتفاق عجیبی حین
وقتی کارگردان به نیکی، و بازیگر مرد اصلی مقابلش به اسم دون میگوید که موضوع از این قرار است و آن دو بازیگر به قتل رسیدند و عنوان شده این قصه نفرین شدهاست. نیکی و دون هر دو شوکه میشوند و میگویند از این موضوع هیچ خبری نداشتند کارگردان ادعا میکند که خودش هم از این موضوع بیخبر بودهاست و تهیهکنندهها موضوع را به او نگفتهاند.
خط ۳۶:
روش شکستن یک نفرین قدیمی از نگاه لینچ است.
[[
«لعنتی انگار این حرفهای که زدم از روی فیلمنامه خودمون بود» (فیلمنامه بر فراز و فردای آبی)
و وقتی کارگردان از پشت صحنه میگوید که چرا صحنه متوقف شد ما نیکی را میبینیم که شوکه شده و '''در اصل اینجا نقطه ابتدای ایست که زندگی نیکی و فیلمی که در آن بازی میکند با هم یکی میشوند''' و اولین حالات عجیب نیکی را میبینیم که شروع اتفاقات بدتری ایست. در ادامه وقتی نیکی با دون سکس میکند دیگر هم چیز به هم میریزد و به قول خود نیکی در فیلم '''«همه این قصه شروع میکند به فروریختن»''' اتفاقی که بهطور واقعی میتوان متصور شد این است که
پلان چرخش گرامافون و دیدن تصویر بازیگر زن قدیمی لهستانی و نیکی در اصل نشاندهندهٔ اسیر بودن این دو زن درون این دنیای عجیب است و چرخش حد بر روی فضای گرد گرامافون اسیر بودن درون یک دایره بسته را نشان میدهد. بازیگر زن لهستانی در همان پلان به نیکی میگوید: '''«میخوای که ببینی، لازم نیست نگران چیزی باشی»'''و صحبت کردن بازیگر زن لهستانی با نیکی به [[زبان انگلیسی]]، نشان دهنده این است که این تصاویر در ذهن نیکی به صورتی فراتر از واقعیت ('''سوررئال''') شکل میگیرد وگرنه در واقعیت بازیگر زن لهستانی که میبایست به [[زبان لهستانی]] با نیکی حرف میزد"
خط ۴۸:
بعد تصویر [[ساعت مچی]] را میبینیم که به عقب بر میگردد و این نشانه آن است که ما میخواهیم اتفاقاتی که در [[گذشته دور]] برای بازیگر زن لهستانی فیلم افتادهاست ببینیم
نیکی از سوراخ ایجاد شده در پیراهن نگاه میکند و ما با نیکی وارد لهستان میشویم تا ببینیم چه اتفاقی برای بازیگران لهستانی فیلم افتاده، شوهر زن بازیگر لهستانی فیلم را میبینیم که بهش میگه که از اتفاقات که افتاده و رابطه او با بازیگر مرد فیلم با خبر است و زنش را کتک میزند در ادامه صحنه تئاتر را میبینیم که همه چیز قرمز میشود و یکی از خرگوشها دو شعم روشن میآورد که این نشانه آن است که دو بازیگر زن و مرد لهستانی هر دو به قتل رسیدند و یکی از خرگوشها در صحنه بعد روی صندلی قرار میگیرد و تبدیل به مرد عینکی میشود که بعداً قرار است نیکی آنجا بیاید و اعتراف کند و در اصل این دایره بسته نفرین، نشکند نیکی به آن اتاق میآید و به آن شخص عینکی میگوید که: '''«من میدونم برای چی اینجام. یه جنایت لعنتی که پای منو کشونده اینجا. خب من بهت میگم و تو میتونی به من کمک کنی»''' و این اشتباه نیکی آیه که فکر میکنه اون شخص میتونه کمکش کنه بعد به اون مرد عینکی میگه: '''«یه مردی بود که یه موقع مشناختمش، اسمش
در اصل منظورش اینه که شوهرش پی میبره که او (نیکی) بهش خیانت کرده و ادامه میدهد و اعتراف میکند که همسرش از رابطه او با دون با خبر شده بوده و تصمیم داشته نیکی رو بکشد و نیکی هنگامی که شوهرش میخواسته او را بکشه از خودش دفاع میکنه و شوهرش رو به قتل میرسونه د رادامه نیکی دوباره در همان اتاق پیش زن هاست و آن زنها به نیکی میگویند که ما امشب این حس بد رو از بین میبریم و همان شب شروع میکنند به رقصیدن و بعد یاد صحنه شام با شوهرش میافتد، شوهر نیکی به او میگوید '''«حالا تو پولداری»''' که نشان میدهد در آن موقع نیکی برای بازی در فیلم انتخاب شده بوده بعد نیکی به شوهرش میگوید '''«من حاملهام»''' و شوهرش از او میخواهد که بچه را بندازد که نشان میدهد چقدر شوهرش بی مسئولیت و چقدر نیکی با او مشکل داشتهاست و وقتی یک شب که شوهرش خواب است و نیکی یواشکی پای تلفن میآید تا به دون زنگ بزند، تلفن در سمت مقابل در صحنه تئاتر زنگ میخورد که نشان میدهد چه جوری نیکی اسیر این نفرین میشود بعد دوباره صحنه اعتراف نیکی پیش آن مرد عینکی را میبینیم که در اصل نشان میدهد نیکی تا وقتی خاطراتش را برای آن مرد عینکی تعریف میکند درون این دنیای نفرین شده باقی خواهد ماند و برای آن مرد عینکی تعریف میکند که چه جوری شوهرش رو کشت و آن مرد عینکی به او میگوید:
|