جیدو کریشنامورتی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
منبع
خط ۶۴:
| پانویس =
}}
'''جیدو کریشنامورتی''' (تلوگو :జిడ్డు కృష్ణ మూర్తి) یا جی کریشنامورتی (تلوگو: జే కృష్ణ మూర్తి)؛ (۱۲ مه ۱۸۹۵– ۱۷ فوریه ۱۹۸۶)، نویسنده، متفکر و سخنران [[هند]]ی تبار که در [[خودشناسی]] و مسائل فلسفی و [[روانشناختی]]{{مدرک}} آثار بسیاری به جای گذاشته‌است. موضوعات مورد بحث او عبارت اند از: وابستگی و ترس‌های روانی، آزادی و استقلال فردی، [[شرطی‌شدگی]] ذهن، طبیعت ذهن، [[مراقبه]]، روابط انسانی، یادگیری و آموزش. او به‌طور مداوم بر نیاز انسان به یک انقلاب درونی تأکید داشت؛ انقلابی که نمی‌تواند توسط یک عامل یا مرجع بیرونی، مذهبی، سیاسی، یا اجتماعی رخ دهد.
 
کریشنامورتی در خانواده‌ای «[[زبان تلگو|تلوگو]] [[برهمن]]» و در دورانی که [[هندوستان]] [[مستعمره]] [[‎بریتانیا]] شمرده می‌شد به دنیا آمد. در اوایل نوجوانی این اقبال را داشت تا با یکی از اعضای عالی‌رتبه [[انجمن تئوسوفی]]، [[رازورز]] مشهور [[چارلز وبستر لیدبیتر]]، که به‌طور موقتی در اداره مرکزی این انجمن عرفانی در [[آدیار، چنای]] در جنوب مَدرس (چنای) مشغول بود برخورد کند.
خط ۸۴:
 
=== کشفیات ===
در آوریل سال ۱۹۰۹ [[چارلز وبستر لیدبیتر]] برای اولین بار کریشنامورتی را در ساحل رودخانه آدیار دید. این شخص که ادعای روشن بینی داشت معتقد بود که کریشنامورتی دارای شگفت انگیزترین هاله‌ای است که تا به حال دیده‌است؛ «هاله‌ای که نشانی از ذره‌ای خودخواهی در آن نبود.» اگرچه این توصیف با ظاهر بیرونی کریشنامورتی، که به گفته شاهدان عینی، معمولی، غیر محترم و ژولیده بود سنخیتی نداشت.{{مدرک}}
 
با این‌که دیگران او را «یک فرد کم هوش» با ظاهری ساده‌لوح می‌دیدند که اغلب «یک حالت خلأ» با خود دارد لیدبیتر کاملاً متقاعد شده بود که این پسر به یک معلم روحانی و سخنران بزرگ تبدیل می‌شود، و به احتمال زیاد «حاملی برای خداوند پرنیان» خواهد بود (منظور از خداوند پرنیان در [[دکترین]] [[انجمن تئوسوفی|تئوسوفیست]]، یک وجود عالی روحانی است که به صورت دوره‌ای بر روی زمین به عنوان معلم جهانی برای هدایت و تکامل نوع بشر ظاهر می‌شود)
خط ۱۰۵:
[[مری لوتینز]]، زندگی‌نامه‌نویس و دوست کریشنامورتی می‌گوید زمانی کریشنامورتی معتقد بود که او پس از هدایت معنوی و آموزش و پرورش دنیایی به معلم جهانی تبدیل خواهد شد. یکی دیگر از زندگی‌نامه‌نویس‌ها توصیف می‌کند که برنامه روزانه‌ای توسط لیدبیتر و همکارانش بر او تحمیل شده بود که شامل تمرین شدید و ورزش، آموزش خصوصی در موضوعات مختلف مدرسه، دروس عرفانی و مذهبی، [[یوگا]] و [[مدیتیشن]]، و همچنین آموزش بهداشت مناسب متناسب با فرهنگ و جامعه انگلستان بود.
 
در همان زمان، به موازات لیدبیتر نقش راهنمای و معلم معنوی{{مدرک}} کریشنامورتی را به عهده گرفت. وجود و پیشرفت این آموزش در آن زمان فقط برای تعداد کمی از انتخاب شدگان شناخته شده بود.
در حالی که کریشنامورتی در ورزش استعدادی طبیعی داشت، اما همیشه با تحصیلات رسمی مشکل داشت و در تحصیلات آکادمیک استعداد نداشت. او در نهایت پس از تلاش‌های متعدد از گرفتن پذیرش برای [[تحصیلات دانشگاهی]] منصرف شد. او زبان‌های خارجی را یادگرفت و هم‌زمان به صورت روان به چندین زبان صحبت می‌کرد.
 
تصویر عمومی‌ای که از او ترسیم شده، «ظاهری پاک و بی‌آلایش، نیتی معتدل، با دیدگاهی جهان شمول و اخروی، و تقریباً بی‌گرایش سعادت‌آمیز بوده‌است». همه این‌ها تصاویر عموم از کریشنامورتی بود که تا پایان زندگی‌اش نیز تغییری نکرد.
از همان اوایل مشخص بود که او «به‌طور ذاتی برخوردار از مانیتیسم شخصی است؛ البته نه از نوع فیزیکی آن، بلکه جذبه‌ای که در اثر سادگی بیش از حد وی مخاطب را برانگیخته و در او حس احترام ایجاد می‌نمود.»{{مدرک}} اگر چه، گاهی در زمانی که رشد می‌کرد نشانه‌هایی از عصیان نوجوانی و بی‌ثباتی عاطفی نشان می‌داد، مثلاً از [[رژیم غذایی]] تحمیل شده بر او ناراحت بود، به وضوح با تبلیغات در مورد خودش مسئله داشت و گاهی اوقات ابراز شک و تردیدهایی در مورد آینده تجویز شده برای او می‌کرد.
 
کریشنامورتی و نیتیا در ماه آوریل سال ۱۹۱۱ به [[انگلستان]] برده شدند. در طی این سفر کریشنامورتی اولین سخنرانی عمومی خود را به اعضای OSE در [[لندن]] ارائه داد. اولین نوشته‌های او نیز آغاز شده بودند، در جزوه‌هایی توسط انجمن عرفانی منتشر شد و در مجلات وابسته به عرفان و OSE چاپ شد. بین سال‌های ۱۹۱۱ و شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، برادران به چند کشور اروپایی دیگر سفر کردند و همیشه توسط ملازمان انجمن همراهی می‌شدند. در همین حال کریشنامورتی به لطف یک بانی خیر ثروتمند برای اولین بار [[استقلال مالی]] یافت.
خط ۱۲۰:
در اوهای آن‌ها روزالیند ویلیامز را ملاقات کردند، جوان آمریکایی که به هر دوی آن‌ها نزدیک شد و بعداً نقش قابل توجهی در زندگی کریشنامورتی داشت. برای اولین بار این دو برادر بدون نظارت شدید مراقبین انجمن عرفانی خود بودند. آن‌ها دره را بسیار دلپذیر یافتند و در نهایت پس از اعتماد حامیان، کلبه و اموال اطراف آن در آنجا برای آن‌ها خریداری شد. این مکان تبدیل شد به محل اقامت رسمی کریشنامورتی.
 
در اوهای در ماه اوت و سپتامبر سال ۱۹۲۲ بود که کریشنامورتی تغییر بزرکی را در زندگی اش تجربه نمود که به عنوان یک بیداری معنوی، تحول روحی، و شرایط فیزیکی به تصویر کشیده شد.{{مدرک}} رویدادهای اولیه در دو فاز مجزا اتفاق افتاد: اول یک تجربه معنوی سه روزه و به دنبال آن، دو هفته بعد، یک بیماری طولانی مدت که کریشنامورتی و کسانی که اطراف او بودند از آن به عنوان «فرایند» یاد می‌کردند، این بیماری در فواصل مکرر و با شدت‌های متفاوت تا زمان مرگ او تکرار شد.
 
به گفته شاهدان، این بیماری در ۱۷ آگوست سال ۱۹۲۲، با شکایت کردن کریشنامورتی از دردی شدید در پشت گردن او آغاز شد. در طول دو روز بعد، علائم بدتر شدند، که همراه با افزایش درد و حساسیت، از دست دادن اشتها، و گاه به گاه هذیان گفتن بود. به نظر می‌رسید که او در ناهوشیاری قرار داشت، اما بعدها گفته شد که او بسیار از محیط اطراف خود آگاه بوده، و حالتی از یگانگی عرفانی را تجربه می‌کرده‌است. روز بعد، علائم و تجربه شدت یافتند و پس از آن با حسی از آرامش بی‌اندازه به اوج خود رسید."
خط ۱۳۱:
عجیب است که چگونه در طول یک یا دو مصاحبه آن نیرو و آن قدرت اتاق را پر می‌کرد. به نظر می‌رسید که در چشم و نفس یکنفر باشد. این حالت بطور ناگهانی و غیرمنتظره پیش می‌آمد گاهی با فشار و شدتی که بسیار مسحورکننده‌است و گاه بی سر و صدا و با آرامش؛ اما به هر حال وجود دارد، چه کسی آن را بخواهد یا نخواهد. هیچ امکانی وجود ندارد که به آن عادت کرد… "
 
از زمان وقوع اولین رخداد در سال ۱۹۲۲ توضیحات مختلف و زیادی درمورد این تجربه کریشنامورتی ارائه شد. لیدبیتر و عارفان دیگر {{مدرک}}انتظار وقوع تجارب [[ماوراءالطبیعه]] را برای کریشنامورتی داشتند، اما هرگز با این تحولات بهت زده نشدند. [۶۱] در طول سالهای بعدی کریشنامورتی، ماهیت و منشأ «فرایند» ادامه‌داری که برای وی رخ می‌داد اغلب موضوع بحث‌های خصوصی وی با همکارانش بود. اگرچه این بحث‌ها ابعادی از موضوع را شفافتر می‌کردند اما در نهایت بی‌نتیجه بودند طبق نوشته‌های رونالد ورنون با وجود اینکه این فرایند وجود داشته و لیدبیتر توضیح رضایت بخشی در مورد آن نداشته‌است، این فرایند دست‌آوردهای دیگری را به همراه داشته‌است:
 
فرایندی که در اوهای رخ داد، به هر علتی که بوده، [[نقطه عطف]] تحولاتی عظیم برای کریشنا بود.. تا این زمان پیشرفت معنوی او به همان منوالی پیش می‌رفت که با توجه به تعمق و تبادل نظر جدی بزرگمردان عرفانی [[برنامه‌ریزی]] شده و مورد انتظار بود،.... اما اکنون چیز تازه‌ای در حال رخ دادن برای کریشنا بود که آموزش‌هایی که دیده بود در رویارویی با این تجربه وی را آماده نکرده بودند (کافی نبودند). گویی باری از روی وجدان او برداشته شده بود و او اولین گام خود را به سمت تبدیل شدن به خود واقعی اش برمی‌داشت. بعدها در نقش یک معلم، فرایند مورد نظری که برایش رخ داد از اصول اساسی وی بود. آن فرایند تنها به سراغ او آمده بود و توسط مربیانش در او کاشته نشده بود… و برای کریشنا در حکم خاکی بود که در آن روح تازه یافت شده وی مملو از اعتماد به نفس و عدم وابستگی ریشه می‌گرفت.