تأملی درباره ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatranslator (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸:
 
طباطبایی بارها در این کتاب اشاره می‌کند که این کتاب نه «بحثی سیاسی و لاجرم ایدئولوژیکی، یعنی ناظر بر موضع‌گیری در پیکار برای قدرت»، «بلکه کوششی برای بحث دربارهٔ ایران به عنوان '''«موضوع»''' دانش نوآیینی»<ref name=ISBN978-964-7644-90-6>[[جواد طباطبایی]]، [[نظریه حکومت قانون در ایران (کتاب)|نظریهٔ حکومت قانون در ایران]]، ۱۳۸۶، صفحهٔ ۱۹.</ref> است که باید تأسیس شود و اضافه می‌کند «سیاست می‌تواند تابع آن باشد، ولی این بحث تابع قدرت سیاسی نیست.»<ref name=ISBN978-964-7644-90-6/>
 
== محتوا ==
یکی از مفاهیم کلیدی اندیشه سید جواد طباطبایی مفهوم زوال اندیشه در ایران است که به صورت مشروح در جلد نخست تاملی درباره ایران، [[دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران (کتاب)|دیباچه‌ای بر نظریهٔ انحطاط ایران]] توضیح داده شده است. از نظر طباطبایی، در حالی که تمدن اروپایی توانسته با نوزایش های پی در پی زندگی و زایندگی خود را حفظ کند و جایگاه اش را در مناسبات جهانی برای همیشه تثبیت کند، تفکر در ایران پس از نوزایشی که در عصر زرین فرهنگ ایران در سده های ابتدایی اسلام داشته، از یک سو در پی حمله ترکان، مغولان، افغانان و شکست در جنگ های ایران و روس، و از سوی دیگر با از بین رفتن پویش درونی اندیشه در ایران و تفسیر سطحی از دیانت دچار انحطاط شده است و در سده دوم صفویان، ایران جایگاه خود را در مناسبات جهانی از دست داد. به بیانی دیگر انحطاط از زمانی آغاز شد که توان بازسازی فرهنگی و پایداری اندیشه را از دست رفت و سنت دچار تصلبی شد که هر گونه راه نوزایش را در خود بست و گسست از سنت نیز جز از بیرون امکان پذیر نشد. از نظر طباطبایی اندیشه در ایران دچار تصلبی شد که نتوانست منطق اندیشه دنیای جدید را درک کند. از این رو در این دوره امکان رسیدن به آگاهی ملی و تاریخی از بین رفت. همچنین آمدن مفاهیم نوآیین تنها با سفرنامه نویسان ممکن شد. سفرنامه نویسانی که آنها هم درک درستی از مبانی نظر در غرب نداشتند و نتوانستند با خلا اندیشه سیاسی که به دنبال تصلب سنت به وجود آمده بود، طرحی نو در اندازند. از آنجا که آنها اهل نظر نبودند و با ادبیات اهل نظر هم صحبت نمیکردند، نتوانستند بر اهل نظر بی خبر از دنیا که در حجره های شان بودند، تاثیر بگذارند. به همین دلیل شکاف میان این دو گروه که از دوره گذار آغاز شده بود، هر روز بیشتر شد. در اینجا طباطبایی مفهوم دیگری را مطرح میکند که همزمانی امور نا همزمان است. به این معنا که آگاهی اجتماعی-سیاسی از منطق حادثه سیاسی-تاریخی تبعیت میکرد ولی سنت که سرعت بسیار کمی داشت، با این ساختار اجتماعی-سیاسی دگرگون نشد و فاصله عمل و نظر بسیار بیش از پیش شد.
از نظر طباطبایی یکی از مهم ترین پیامد های تصلب سنت در ایران عدم درک منطق دنیای جدید و از بین رفتن فهمی از منافع ملی بوده است که منجر به این شده که پس از صفویان، پادشاهان با خرافات و توهمات خود و بدون داشتن فهمی از منافع ملی و آنچه که در واقعیت دنیا میگذرد، با کشور داری خود آسیب های سنگینی به ایران وارد کنند. به علاوه فقدان نظام حقوق حاکمیت هم باعث شد که گاهی اراده خواجه سرایان و شاه تبدیل به نخستین منبع حقوقی، و حرمسرا ها جایگزین وزارت و منافع شخصی جایگزین منافع ملی شوند.
 
او در جلد دوم تاملی درباره ایران، یعنی [[مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی (کتاب)|مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی]]، شکاف میان سنت قدمایی متصلب و آنچه که در عمل میگذشت را نقطه ای مهم در تاریخ معاصر ایران میداند. زیرا این شکاف موجب پیدایش روشنقکران شد. اما از آنجا که جبهه مخالفان سنت قدمایی از روشنفکرانی تشکیل شده بود که اهل نظر نبودند و دریافت آنها از سنت سطحی تر از آن بود که بتوانند مناقشه ای نظری با مبانی آن بکنند، فاصله دو شیوه فکر کردن بین طرفداران نظام سنت قدمایی و روشنفکران به حدی زیاد شد که گفتگو میان آنها محال بود.
در هر صورت، بحران آگاهی پس از شکست ایران و روس، میدان معرفتی جدیدی در گسست از نظام سنت قدمایی در دارالسطنه تبریز ایجاد شد. زیرا پس از جنگ ایران و روس، حکومت میبایست به اجبار به الزامات و منطق جدید جنگ تن در دهد، این در حالی بود که نظریه جهاد علما هم با منطق جدید جنگ راهی نداشت. از نظر طباطبایی این بحران به مشروطیت منجر میشود که میخواست تلقی جدیدی از شریعت با رعایت مبانی نظری اصول فقه عرضه کند.
 
[[مبانی نظریهٔ مشروطه‌خواهی (کتاب)|مبانی نظریهٔ مشروطه‌خواهی]] موضوع سومین جلد تاملی درباره ایران که در آن تلاش و جدال ها برای گذار از حکومت خودکامه به دولت ملی تحت لوای قانون مشروطیت، که مشارکت شهروندان را در قدرت سیاسی را ممکن میکرد را تبیین میکند. طباطبایی نشان میدهد که چگونه اندک هواداران اهل شریعت همچون [[محمد حسین نائینی]] با نظریه منطقه فراغ شرع توانسته اند تاثیر عظیمی در در بنیان نظری مشروطه بگذارند. در واقع، در جریان مشروطیت، با وارد شدن علمای مشروطه خواه و حقوقدانان آشنا به مبانی سنت، تحولی در فهم ناحیه مهمی از سنت، فقه، ایجاد شد.
 
از نظر طباطبایی، اما مشروطه نتوانست به طور کامل موفق شود، زیرا برداشت طرفداران نظام سنت قدمایی، مبتنی بر دستاوردهای جدال قدیم و جدید، آنگونه که در غرب اتفاق افتاد، نبود. از این رو تحول در نظام سنت قدمایی با تکیه بر مبانی اندیشه جدید مورد تفسیر قرار نگرفت. طباطبایی نتیجه میگیرد که پیامد این عدم جدال، چیزی جز ایده ئولوژیکی کردن تاریخ نبوده است. در واقع در نظر او اگر نظام سنت قدمایی را نتوان از درون با الزامات اندیشه و منطق مناسبات جدید سازگار کرد، هر گزینشی از عناصر نظام سنت و تجدید آن عناصر، جز در منطق ایده ئولوژی قابل بازیافت و دریافت نخواهد بود. پیامد این ایده ئولوژیکی کردن تاریخ و دین را میتوان در این امر دید که در حالیکه به دنبال پیروزی مشروطیت، رویکردی اجتهادی بر حقوقدانان و اهل شریعت حاکم بود، اما اهل ایده ئولوژی و سنت مداران دهه چهل و پنچاه جز مقلدانی که از مقلدان پیشین تقلید میکردند، نبودند. طباطبایی میگوید که این ایده ئولوژی ها در نهایت به سدی در برابر اندیشه تجددخواهی تبدیل شد و خیال اندیشی های ناشی از آن جانشینی برای حکومت قانون در مشطروطیت شد.
 
 
== مجلدات ==