خروس (داستان): تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسینشده] | [نسخهٔ بررسینشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ←نگارش و چاپ: بهتر |
Nightdevil (بحث | مشارکتها) ویرایش و تصحیح (جزئی) |
||
خط ۲۹:
|پس از = [[اسرار گنج دره جنی]]
}}
'''''خروس''''' [[داستان بلند]]ی از [[ابراهیم گلستان]] نویسندهٔ ایرانیست که نسخهٔ کامل آن نخستین بار سال ۱۳۷۴ در انتشارات روزن در [[نیوجرسی]] و [[لندن]] و سال ۱۳۸۴ توسط [[انتشارات اختران]] در [[تهران]] منتشر شد. تکههایی از نسخهٔ اول ''خروس'' سال ۱۳۵۹ خورشیدی در مجلهٔ ''لوح'' چاپ شده بود. گلستان به گفتهٔ خودش داستان را در آخرین روزهای سال ۱۳۴۸ و تابستان ۱۳۴۹ نوشتهاست. در دههٔ ۱۳۷۰ این داستان به صورت ناقص و با جملههای کوتاهشده در قالب مجموعهای به نام «''شکوفایی داستان کوتاه در دهه نخستین انقلاب''» بهچاپ رسید. گلستان اعتراض خود به چاپ این داستان را در ابتدای چاپ کامل این کتاب مکتوب کرد. سال ۱۳۸۵، یک سال بعد از چاپ کتاب در ایران، مجوز انتشار ''خروس'' لغو شده و سال ۱۳۸۶ در بیستمین [[نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران]] فروش آن ممنوع اعلام شد. تلاش ناشر برای دریافت مجوز تجدید چاپ، ثمری نداشت.
داستان ''خروس'' کمتر از ۲۴ ساعت از زندگی دو نفر از مهندسان نقشهبرداری که برای مساحی به جزیرهای رفتهاند و اهالی جزیره را نشان میدهد. آنها از ماشین جا میمانند و مجبور میشوند شب را در منزل کدخدا بگذرانند. کدخدا از آنها دوستانه پذیرایی میکند و برایشان سفرهای رنگین ترتیب میدهد. این دو مهمان بعد از ورود به خانه متوجه صدای بلند و عجیب خروسی میشوند. کدخدا خروس را حرامزاده میداند و معتقد است این خروس از ساعت شماطهدار به دنیا آمدهاست. این خروس با آوازهای مکرر نابههنگامش اهالی محل و صاحبخانه را ذله کردهاست. خروس، علاوه بر این، بر کلهٔ بز آذینشده سردر خانه، مرتب فضله میاندازد. کدخدا به نوکرهایش دستور میدهد که خروس را بگیرند و بکشند.
''خروس'' داستانی [[تمثیل (ادبیات)|تمثیلی]] است که بر وقوع تغییرات اجتماعی دلالت میکند و دست به نمایاندن [[خرافه|خرافات]]، نادانی و پلشتی زندگی آدمهای داستان میزند. وجه تمثیلی ''خروس'' برگرفته از وجه [[واقعگرایی (ادبیات)|رئالیستی]] آن است. برخی «خروس» را یک [[نماد]] دانستهاند که در داستان گلستان نه فقط شخصیت که مبدل به [[قهرمان]] داستان میشود. پس از کشته شدن خروس، این نماد سویهای [[اسطوره]]ای مییابد؛ چراکه حاجی میخواهد جای او را
[[نثر]] گلستان در ''خروس'' منحصربهفرد است و با زمان و مکان داستان و [[شخصیتپردازی|شخصیتها]]، بهویژه با استفاده از [[گویش]] جنوبی، مطابقت دارد. این نثر، بهکلی با نمونههای دیگر داستانی او متفاوت و غریبترین نثر گلستان است. سکتههای عامدانه و اخلالهای ظریفی که نویسنده در نثر ایجاد کردهاست، در راستای ضد تفسیر بودن آن است. گلستان دست به نوعی زمختنویسی نادیدنی زده که نه تفاوتش با [[زبان معیار]] را بهرخ میکشد و نه خواننده را آزار میدهد. [[آرایههای ادبی|شگردهای]] نثر گلستان برگرفته از متون و [[ادبیات فارسی|ادبیات کهن]] است. نثر ''خروس'' شاعرانه است و این شاعرانگی برآمده از «[[ضربآهنگ|ریتمی]]» است که گلستان در آن تبحر دارد و میتواند برای ایجاد تنش دراماتیک در داستان، میان تعبیرهای کوتاه و بریده و [[توصیف (روایت)|توصیفهای]] طولانی و تغزلی، هماهنگی ایجاد کند. [[ایجاز]] در گفتگوها و قدرتشان در پیش بردن داستان قابل توجهاند. نقلقولها در داستان، چندلایهاند که اغلب حامل چند معنا هستند. توصیفهای داستان زیبا و مؤثر در شخصیتپردازی است.
خط ۵۶:
'''۱'''. دو نقشهکش (راوی و مرد همراهش) در جزیرهای به مسّاحی مشغول هستند. وقتی برای برگشتن از جزیره به محل قرار با راننده میآیند، راهنما به آنها میگوید چون دیر آمدهاند، ماشین رفتهاست. راهنما آنها را به خانه حاج ذوالفقار کبگابی میبرد تا در خانه او بمانند. در بدو ورود، توجه دو مرد به صدای بلند خروسی که در خانه حاجی است و کله بریده بزی که روی سردر خانهاش نصب شده، جلب میشود. روی بز پر است از فضلههای خروس. صدای امواج دریا میآید و خروس باز میخواند. حاجی سنگ میاندازد طرف خروس و همراه میگوید گناه دارد. حاجی میگوید حرامزاده است. راهنما به حاجی میگوید این دو نفر برای مساحی آمدهاند. حاجی از مهمانها با شربت پذیرایی میکند و از گنج میپرسد و مردان اظهار بیاطلاعی میکنند. حاجی دستور میدهد خروس را پایین بیاورند و نوکرها نمیتوانند. بچه حاجی که گوشهای در حال اجابت مزاج است، میافتد در مدفوع خودش و چند سنگ به بز برخورد میکند و چند جایش را میشکند و بعد، بز سقوط میکند و خروس از خانه بیرون میرود.
نوکرها بز را به سر جای اولش میبرند و حاجی میگوید از نحسی خروس افتاد. همراه میگوید مرغ و خروس که حلال و حرام ندارد و حاجی میگوید ظرف تخممرغ را گذاشته بوده در جعبه ساعت و مدتی بعد از صدای جوجه فهمیده یکی از تخممرغها جوجه شدهاست و آن جوجه همین خروس است. بعد سفره میاندازند برای ناهار. حاجی میگوید همسایهها هم مواظبند خروس روی مرغشان نرود تا جوجههایشان مانند این خروس نشود. حاجی دوباره حرف گنج را وسط میکشد؛ گنج میرمهنا. بعد از ناهار، حاجی تعارف تریاک میزند و مهمانها جواب رد میدهند. نوکرها برای استراحت جا پهن میکنند. مرد همراه هوس تختهنرد میکند اما خانه حاجی تخته ندارند. راهنما میرود خانهاش، حاجی میخوابد و مهمانها
{{جعبه گفتاورد
خط ۶۸:
|تراز منبع=راست
}}
'''۲'''. توی خانه اجاق درست میکنند. راهنما با تخته وارد میشود و میگوید فردا دوباره ماشین میفرستند برای برگشتن. حاجی میگوید ظهر نذر کرده آش بپزند و میرود بیرون برای وضو گرفتن. راوی و همراه شروع میکنند به بازی و در مورد رنجیدن حاجی از رفتار راوی حرف میزنند. راهنما میگوید خوب شد که خروس کشته شد. همه همسایهها از دستش عاصی بودهاند و در گرفتنش کمک کردهاند و قصه حاج جلیل را میگوید که خروس را در خانه او گرفته بودند. راهنما میگوید حاج جلیل ابا داشته از اینکه خون خروس در خانهاش ریخته شود؛ چون بدیمن است. البته رابطهاش با حاجی هم بد است. حاجی برمیگردد داخل و جانماز پهن میکند تا نماز ظهر و عصرش را بخواند. راهنما اشاره میکند که حین نماز حاجی تاس نریزند. راوی تخته را جمع میکند. راوی کنار در میآید و به تاریکی غروب نگاه میکند و به
همسایهها دم در خانه جمع شدهاند برای گرفتن نذری. حاجی نمازش را تمام میکند و میگوید روی بام جا بیندازند برای شام. حاجی میگوید قصدش از اشاره حین نماز این بوده که موقع طلوع ماه روی بام باشند. روی بام حاجی به مشروبها اشاره میکند و به راوی و همراهش میگوید [[ویسکی]] میخورند یا [[کنیاک]] و در جواب رد راوی میگوید میترسی مست شوی از تو سراغ گنج بگیرم؟ بعد برای هردو کنیاک میریزد. مردم در حیاط جمع شدهاند برای گرفتن [[شلهزرد]] [[نذری]]. حرف حاج جلیل میشود و حاجی میگوید که میانهشان
'''۳'''. راوی میرود داخل پشهبند بخوابد و نوکرها، درگیر راهنما هستند که هم بالا آورده هم شلوارش را خراب کرده است. راهنما در مستی حرفهای
{{جعبه گفتاورد
خط ۸۴:
|تراز منبع=راست
}}
'''۴'''. راوی از تشنگی بیدار میشود تا آب بخورد. دم خروسخوان است و خروسی در همسایگی میخواند و راوی به نبود خروس و ضرورت وجودش فکر میکند. راوی به بز بالای سردر نگاه میکند و سایهای میبیند که در تاریکی راه میرود. فکر میکند شمایل حاجی است در تاریکی که برای قضای حاجت از پشهبند درآمده است. راوی خوابآلوده است و بهدرستی نمیتواند ببیند چه کسی در تاریکی حرکت میکند. سایه چند بار میرود تا پله و برمیگردد و راوی همراه نسیم، احساس میکند بوی گند و کثافت میآید. بعد سایه را میبیند که میرود سمت سردر خانه و کنار بز. همچنان صدای خروسها از همه جا به گوش میرسد و راوی میبیند فردی که در تاریکی
بز میافتد توی حیاط و میسوزد و از حاجی خبری نیست. مردی میآید دم در و میگوید راننده است و برای بردن آقایان آمده است. راوی و همراه در مورد رفتن یا ماندن تا وقتی حاجی بیاید، بحث میکنند. راوی میگوید خلاف ادب است و همراه میگوید به گرما میخوریم و زودتر برویم بهتر است. در همین حین زنی جیغ میزند که حاجی را یافته است. مردان دوباره میروند روی بام و میبینند که حاجی را در پشهبند پیدا کردهاند. حاجی را دستبسته پیدا میکنند. علی دستهای حاجی را باز میکند و بالش را از روی صورتش برمیدارد. میبینند که یک زیرپیراهن در دهانش فرو کردهاند. پارچه را درمیآورند و حاجی بالا میآورد. بعد، میبینند سرتاپای حاجی را با مدفوع پوشاندهاند؛ طوری که انگار حنا گذاشته باشد. اهل خانه شروع میکنند به تمیز کردن حاجی و مهمانها آماده رفتن میشوند. همراه دنبال مرد راهنما میگردد اما او را پیدا نمیکنند و اهل خانه که نبودش را میبینند، فکر میکنند خرابکاری، کار مرد راهنما بوده است. دنبال یکی از نوکرها به نام سلمان میگردند اما او را هم پیدا نمیکنند. راوی و همراه با حاجی خداحافظی میکنند و از خانه درمیآیند. در کوچه از خانه راهنما صدای زدوخورد و شیون میآید. همراه از راننده میپرسد چرا ماشین را اینقدر دور پارک کردی، راننده میگوید بلد نبودم. به یک پسربچه برخوردم که گفت هرجا آتش دیدی، همانجاست. راوی و همراه سوار ماشین میشوند و در راه برگشت در مورد اتفاقات صحبت میکنند.
خط ۹۳:
داستان ''خروس'' با راوی [[شیوه روایت#اول شخص|اولشخص]] روایت میشود،<ref>{{پک|عسگری حسنکلو|۱۳۹۴|ک=زمانه و آدمهایش|ص=۲۵۵|رف=عسگری}}</ref> مکان وقوع داستان جنوب کشور است و بنا به قرائن در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی اتفاق میافتد. داستان ''خروس'' حدود ۱۶٬۰۰۰ کلمه است.<ref>{{پک|شریفی|۱۳۸۷|ک=فرهنگ ادبیات فارسی|ص=۵۸۱|رف=شریفی}}</ref>
عسگر عسگری معتقد است گذشته از داستان «از روزگار رفته حکایت»، [[نثر]] گلستان در ''خروس'' منحصربهفرد است و با زمان و مکان داستان و [[شخصیتپردازی|شخصیتها]]، بهویژه با استفاده از [[گویش]] جنوبی، مطابقت دارد.<ref>{{پک|عسگری حسنکلو|۱۳۹۴|ک=زمانه و آدمهایش|ص=۲۶۸–۲۶۷|رف=عسگری}}</ref> به گفته امیر احمدی آریان این نثر، بهکلی با نمونههای دیگر داستانی او متفاوت و غریبترین نثر گلستان است. با توجه به وسواس گلستان در نثر و در مقایسه با نمونههای دیگر نثر او چون مجموعه داستان ''[[مد و مه]]'' که اوج نثر او دانسته شدهاست، سکتههای عامدانه و اخلالهای ظریفی که نویسنده در نثر ایجاد کردهاست، در راستای ضد تفسیر بودن آن است. گلستان دست به نوعی زمختنویسی نادیدنی زده که نه تفاوتش با [[زبان معیار]] را بهرخ میکشد و نه خواننده را آزار میدهد.<ref>{{پک|احمدی آریان|۱۳۹۰|ک=وقفه در فرایند معنادهی، مجله تجربه|ص=۲۲|رف=آریان}}</ref> [[مجید اسلامی]] [[آرایههای ادبی|شگردهای]] نثر گلستان را برگرفته از متون و [[ادبیات فارسی|ادبیات کهن]] میداند و آنها را «همآوایی کلمات»، «پسوپیش کردن اجزای جمله»، «ساختن ترکیبهای غریب از کلمات آشنا» و شگردهایی رایج در [[شعر]] مانند «تکرار»
{{جعبه گفتاورد
خط ۱۰۶:
}}
[[محمد بهارلو]] معتقد است هرچند گلستان یکی از چند نویسنده ایرانی است که روی نثر و زبان داستان تأکید
[[عباس عبدی (داستاننویس)|عباس عبدی]] [[ایجاز]] در گفتگوها و قدرتشان در پیش بردن داستان را ستودهاست. او نقلقولها را در داستان، چندلایه دانسته که اغلب حامل چند معنا هستند. عبدی برخی توصیفهای داستان را زیبا و مؤثر در شخصیتپردازی دانسته و همه اینها را به دلیل سینماگر بودن گلستان میداند.<ref>{{پک|عبدی|سال|ک=این را تو میگفتی!، مجله هفت|ص=۱۹|رف=هفت۱}}</ref>
=== نماد خروس ===
داستان ''خروس'' داستانی لایهلایه است و نمیتوان برداشت واحدی از آن
تصویر گلستان از [[زمان]] در داستان محوری است؛ زمان پدر واقعی خروس است و زمان است که شخصیتها را وامیدارد دست به اعمالی بزنند که نشانهای است از زوال و این زوال در برابر حرکت زمان، بیرحم و خشن است.<ref>{{پک/بن|۱۳۸۸|ک=تریلوژی زوال: روزنامه اعتماد|ص=۱۴|رف=اعتماد}}</ref>
خط ۱۴۲:
مجید اسلامی وجه تمثیلی ''خروس'' را برگرفته از وجه [[واقعگرایی (ادبیات)|رئالیستی]] آن دانستهاست که به آن بُعد بخشیده اما بار اضافهای به داستان تحمیل نکردهاست؛ اگر خروس توی ساعت بهدنیا میآید، بهخاطر گرمی هواست و اگر آقازاده همه جا را کثیف میکند، از اسهال است و اگر حاجی به کثافت کشیده میشود، بهخاطر ظلمی است که روا داشتهاست.<ref>{{پک|اسلامی|۱۳۸۴|ک=بانگ بلند و بیمحل خروس، مجله هفت|ص=۱۶–۱۲|رف=اسلامی}}</ref>
به گفته ژینوس آزادگان نمیتوان داستان ''خروس'' را برداشتی سیاسی از یک مقطع تاریخی خاص در نظر گرفت؛ چراکه یافتن ریشههای وقایع تاریخی در [[ایران]] و پیشگویی آنها، نهفقط در زمان گلستان بلکه بارها پیش از آن اتفاق افتادهاست و در شرایط مشابه، این رخدادها در هرجای دیگری از جهان هم به همین شکل رخ میدهند. با اینکه میتوان برای شخصیتهای داستان مابهازایی آشنا در صحنه سیاست ایران
سعید کاویانپور معتقد است «خروس» تداعی هرچه باشد اعم از روشنفکر، جدال سنت و مدرنیته یا حتی پیشگویی [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران]]، بیشک یک [[نماد]] است و در داستان گلستان نه فقط شخصیت که مبدل به [[قهرمان]] داستان میشود. تأثیر این حیوان به اندازهای است که شخصیتهای دیگر را به حاشیه برده تا بتواند نقش نمادینش را بهخوبی ایفا کند. خروس جدا از ویژگی آگاهیبخشی، در برابر اسارت جماعت داستان نماد رهایی نیز هست و تا دم آخر، دست از خواندن برنمیدارد. به گفته او پس از کشته شدن خروس، این نماد سویهای اسطورهای مییابد چراکه حاجی میخواهد جای او را
لیلا صادقی معتقد است تکثر معنایی در ''خروس'' منجر به ایجاد تفسیرهای گوناگون در شرایط و دورههای فرهنگی و تاریخی مختلف میشود. به گفته او از جمله معناهایی که میتوان برای «خروس» برشمرد، [[مدرنیته]]، پویایی، [[سروش#مکان سروش|سروش]] غیب، بیدارکننده وجدان، فکر نو یا هر بدعتی است که سنت تاب آن را ندارد. تقابلهای داستانی نیز از وجود یک شکاف در زیرساخت اجتماعی خبر میدهند که نتیجه همین مقاومت سنت در برابر تغییر است و دست آخر به نابودی خودش میانجامد.<ref>{{پک|صادقی|۱۳۹۲|ک=نشانهشناسی و نقد|ص=۲۰۱–۲۰۰|رف=صادقی۱}}</ref>
|