سید روحالله خمینی: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسیشده] | [نسخهٔ بررسیشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۳۴:
خمینی ایده «ولایت فقیه» را ابتدا طی یک سری سخنرانی در اوایل دهه هفتاد میلادی مطرح کرد. هر چند در آن زمان عده کمی در داخل و خارج ایران این ایده را جدی گرفتند. خود خمینی تا روزهای آخر سلطنت شاه ایران پیشبینی نمیکرد که روزی رهبر و سکاندار کشور ایران شود. بهعلاوه نه او و نه هیچیک از حلقه یاران نزدیک او تجربه عملی سیاسی و کشورداری نداشتند؛ بنابراین هیچگاه خمینی تا پیش از ورود به ایران در صدد بسط این نظریه و تبیین راهبردهای عملی این نظریه برای بکارگیری آن برنیامد.<ref>{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۹|ک=The rise and fall of the shah|ص=XX}}</ref>
طبق نظریه جدید او، اقتدار سیاسی و مسئولیت حفظ امت اسلامی، از طرف امام دوازدهم شیعیان به [[مجتهد]]ان متخصص در [[فقه]] اسلامی ([[فقیه|فقها]]) واگذار شدهاست. استدلال وی این بود که خداوند، پیامبران و ائمه را به منظور وضع قوانین شرع برای هدایت امتها فرستادهاست و در غیاب [[امامت|امام معصوم]]، روحانیون به ویژه فقها، تنها مفسران و نگاهبانان حقیقی شریعت میباشند که حکومت باید به آنان سپرده شود. خمینی حوزه اصطلاح [[ولایت فقیه]] را بسط داد، بهطوریکه تمام جامعه را در بر میگرفت.<ref name="autogenerated1"/><ref>{{پک|آبراهامیان|۱۳۷۷|ک=ایران بین دو
نظریات سنت شکن خمینی تنها به ولایت فقیه محدود نمیشد؛ او برخلاف عقیده گذشته خود که همچون دیگر روحانیون از نظام [[مشروطه سلطنتی]] حمایت میکرد، اظهار داشت که نظام سلطنتی، سنتی «طاغوتی» است که از دوران «شرک» به ارث رسیده و با اسلام ضدیت دارد، چرا که پیامبر اسلام، [[پادشاهی موروثی]] را شیطانی و کفرآمیز خواندهاست و حسین، امام سوم شیعیان، پرچم قیام را برای نجات مردم از یوغ خلفا و سلاطین موروثی برافراشتهاست. او در تشریح دیدگاه سیاسی خود، حتی روحانیون غیرسیاسی و میانهرو را مورد بازخواست قرار میداد و گروه نخست را به ترک تکالیف شرعی خود، پناه بردن به حوزههای علمیه و پذیرفتن نظریه جدایی دین از سیاست که از دید او توطئه «امپریالیستها» بود، متهم میکرد.<ref>آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۹</ref><ref>Modern Iran, p۱۴۷</ref>
|