سیستم برتون وودز: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹:
تجربه جنگ جهانی دوم برای اذهان مقامات رسمی تازه بود. برنامه ریزان برتون وودز امید داشتند که از تکرار [[پیمان ورسای]] جلوگیری کنند زیرا آن پیمان موجب تنش‌های سیاسی و اقتصادی شده و جنگ جهانی دوم را به بار آورده بود. پس از جنگ جهانی اول، بریتانیا مبالغ هنگفتی به آمریکا بدهکار شد و نمی‌توانست پرداخت کند. زیرا طی جنگ سرمایه خود را برای حمایت از متفقینی مانند فرانسه خرج کرده بود. متفقین نمی‌توانستند پول بریتانیا را بازگردانند. لذا بریتانیا نیز نمی‌توانست بدهی خود به آمریکا را بازپردازد. راه حلی که فرانسه، بریتانیا و آمریکا در [[کاخ ورسای]] به آن رسیدند این بود که آلمان را مجبور به پرداخت پول کنند. اگر مطالباتی که از آلمان شد غیرواقعی بود پس تقاضا از فرانسه برای بازپرداخت به بریتانیا و تقاضا از بریتانیا برای بازپرداخت به آمریکا نیز غیرواقعی بود.<ref>John Maynard Keynes, Economic Consequences of the Peace. MacMillan: 1920.</ref> پس بسیاری از دارایی‌‌هایی که در ترازنامه‌‌های بانک‌‌ها در سطح بین‌الملل وجود داشت در واقع وام‌‌های غیرقابل بازیافت بودند و همین وام‌‌ها در ۱۹۳۱ منجر به بحران بانکداری [[رکود بزرگ]] شدند. اصرار غیرعاقلانه کشور‌های طلب‌کار برای پس گرفتن پول خود همراه با تمایل به سیاست [[انزواطلبی|جداسازی]] خود از دیگر کشورها، باعث تخریب [[نظام اقتصاد جهانی]] و رکود جهانی اقتصادی شد.<ref>{{cite book|authorlink=|first=Michael|last=Hudson|title=Super Imperialism: The Origin and Fundamentals of U.S. World Dominance|edition=2nd|location=London and Sterling, VA|publisher=Pluto Press|year=2003|chapter=5|isbn=|pages=}}</ref> سیاست «[[همسایه‌ات را فقیر کن]]» در ادامه این بحران پدید آمد طوری‌که چند کشور کوشیدند با [[جنگ ارزی|کاهش ارزش ارز]] خود توانایی رقابت خود را افزایش دهند (یعنی صادرات را زیاد کنند و واردات را کم کنند)، گرچه بررسی‌‌های تازه نشان داده‌اند که این سیاست تورمی شاید بتواند بخشی از نیرو‌های متضاد در سطح قیمت‌‌های جهانی را خنثی کند.
 
در [[دهه ۱۹۲۰ (میلادی)]]، جریان‌‌های بین‌المللیِ سرمایه‌‌های مالی سوداگرانه، زیاد شدند و در نتیجه، وضعیت تراز پرداخت‌‌ها در بسیاری از کشور‌های اروپایی و آمریکا دچار بحران شد.<ref>Charles Kindleberger, The World in Depression. UC Press, 1973</ref> در [[دهه ۱۹۳۰ (میلادی)]]، بازار‌های جهانی همواره دستخوش موانع و محدودیت‌‌های بی‌نظم و سامانی بود که کشور‌های مختلف بسته به میل خود بر تجارت بین‌الملل و حجم سرمایه‌گذاری‌‌ها اِعمال می‌کردند. در نیمه نخست این دهه، سیاست‌‌های ملیِ [[آنارشی (روابط بین‌الملل)|آشفته]] و اغلب متکی بر [[خودبسندگی|استقلال کشور]] در نقاط مختلف جهان پدیدار شد. این سیاست‌‌ها از نوع [[حمایت‌گرایی|حمایتی]] و [[نومرکانتیلیسمنئومرکانتیلیسم|نومرکانتیلیستینئومرکانتیلیستی]] بودند - که اغلب با هم سازگار نیستند- و هدفشان این بود که [[صنعتی‌سازی جایگزین واردات|جایگزینی برای واردات]] بیابند، صادرات را زیاد کنند، [[سرمایه‌گذاری خارجی]] و جریان‌‌های تجاری را منحرف کنند و حتی بعضی از [[Border trade|تجارت‌‌های مرزی]] و سرمایه‌گذاری‌‌ها را فوراً ممنوع کنند. [[بانکهای مرکزی|بانک‌‌های مرکزی]] کوشیدند با هم جلسه گذاشته و وضعیت را مدیریت کنند. ولی دربارهٔ وضعیت توافق نداشتند و برقراری ارتباط در سطح بین‌المللی برایشان دشوار شد. همین‌ها باعث شد تا در عمل از توانایی‌هایشان کاسته شود.<ref>Ahamed, Liaquat. Lords of Finance: The Bankers Who Broke the World. New York: Penguin Press, 2009</ref> تجربه عاقبت این کار این بود که صرف اینکه بانک‌‌های مرکزی سخت کوش و مسئولیت پذیر باشند کافی نیست.
 
بریتانیا در دهه ۱۹۳۰ میلادی دارای بلوک تجاری انحصاری با کشور‌های [[امپراتوری بریتانیا]] بود که «[[Sterling area|ناحیه استرلینگ]]» خوانده می‌شد. برای نمونه، اگر واردات بریتانیا از [[آفریقای جنوبی]] بیش از صادراتش به آن کشور بود کسانی که در آفریقای جنوبی پوند استرلینگ را دریافت می‌کردند تمایل داشتند که آن پول را در بانک‌‌های لندن بگذارند. این بدین معنی بود که گرچه بریتانیا دچار نقص تجاری بود اما حساب مالی مازاد داشت و پرداخت‌‌ها تراز بودند. همچنین، لازمه تراز مثبت پرداختی بریتانیا این بود که ثروت ملت‌‌های پادشاهی بریتانیا را در بانک‌‌های بریتانیایی نگاه دارد.<ref>Keynes, John Maynard. "Economic Consequences of Mr. Churchill (1925)" in Essays in Persuasion, edited by Donald Moggridge. 2010 [1931].</ref>