اریش لودندورف: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ابرابزار
افزودن مطلب
خط ۵۷:
[[پرونده:Western Front 1917.jpg|بندانگشتی|270x270پیکسل|خط هیندنبورگ از آراس(Arras) شروع و تا نزدیکی سوآسون (Soissons) امتداد دارد. قسمت خط چین نیز پیشرفتگی (دماغه) ای است که ژرمن‌ها از آن عقب‌نشینی کردند و به خط هیندنبورگ خزیدند. مشخص است که خط هیندنبورگ درست در عقب این پیشرفتگی ساخته شد.]]
بر خلاف مداخلات چالش‌برانگیز OHL در سیاست و دیپلماسی، ارتش‌های آنان همچنان به شاهکار خود ادامه می‌دادند. در جبههٔ غرب، OHL تراکم مدافعان در خط مقدم را متوقف کردند، تدبیری که تلفات نیروها بر اثر توپخانهٔ دشمن کاهش داد. آنها دستور العملی مبنی بر [[دفاع در عمق|دفاع انعطاف‌پذیر (متحرک)]]{{نشان|هفت}} به سراسر نیروهای جبهه غربی خود صادر کردند؛ تاکتیکی که که بر مبنای آن، مهاجمینی که به خطِ مقدمِ نه چندان حفاظت شدهٔ آلمان رخنه می‌کردند، ناخواسته به منطقه ای وارد می‌شدند که با توپخانه و ضدحملهٔ آلمان در هم کوبیده می‌شدند. همین دکترین در طول جنگ دوم جهانی نیز به کار رفت؛ آکادمی‌های نظامی این تاکتیک‌های جدید را به تمامی درجه‌های نظامی آموزش دادند. اثر این ابتکار لودندورف را زمانی می‌توان مشاهده کرد که توجه شود در نیمهٔ نخست ۱۹۱۶(وقتی هنوز فالکنهاین منصب دار OHL بود) ۷۷ سرباز آلمانی در برابر هر ۱۰۰ سرباز بریتانیایی کشته یا مفقود می‌شدند در حالی که در نیمهٔ دوم این سال (که هیندنبورگ و لودندورف عهده‌دار OHL شدند) این رقم به ۵۵ سرباز آلمانی در برابر هر ۱۰۰ سرباز بریتانیایی کاهش یافت.<ref>{{cite book|last1=van der Kloot|first1=William|title=World War I fact book|date=2010|publisher=Amberley|location=Stroud, Gloucestershire|page=110}}</ref> در فوریه ۱۹۱۷ با اطمینان از اینکه فرماندهٔ جدید فرانسویان، [[روبر نیوِل]]، دست به یورش خواهد زد و به درستی نیز پیش‌بینی شد که این یورش با هدف فشردنِ پیشرفتگی (دماغهٔ) آلمان در حد فاصل آراس(Arras) و نویون(Noyon)(به نقشه دقت کنید) انجام خواهد شد، آلمان‌ها به خط هیندنبورگی که در پائینِ همین پیشرفتگی قرار داشت، عقب نشستند؛ آنها زمینی که رها کردند را در عملیات موسوم به آلبریخ سوزانده و خالی از سکنه کردند تا فرانسویان برای تهاجم به دردسر بیفتند. [[تهاجم نیول]] در آوریل ۱۹۱۷ به خاطر [[دفاع در عمق|دفاع متحرک در عمق]] آلمان‌ها بی اثر گردید؛ بسیاری از واحدهای فرانسوی نیز تمرد و سرکشی نمودند. بریتانیایی‌ها متفق خود را با یورشی موفق به نزدیکی آراس (خط هیندنبورگ از آراس آغاز می‌شد) یاری کردند. پیروزی عمدهٔ آنان [[نبرد ویمی‌ریج|تصرف ویمی ریج]] با تاکتیک‌های نوآورانه ای که در آنها دسته‌های پیاده‌نظام را به گروه‌های ویژه ای منقسم کردند، بود. تصرف این ناحیه به تجسس‌های توپخانهٔ بریتانیا دید خوبی نسبت به خطوط آلمان داد اما دفاع انعطاف‌پذیر آلمان مانع تصرف مواضع بیشتر شد. بریتانیایی‌ها در ژوئن ۱۹۱۷ موفقیت دیگری بدست آوردند زمانی که با بهره‌گیری از مین‌های منفجرهٔ محتوی مقدار زیادی ماده منفجره که تا آن زمان سابقه نداشت، مسن ریج در فلاندر بلژیک را با حمله ای که با جزئیات و وسواس تمام طراحی شده بود اشغال نمودند. در ابتدای این نبرد، دفاع آلمان‌ها توسط ژنرال فون لوسبرگ که یک پیشگامِ دفاع عمقی بود، هدایت می‌شد اما وقتی بریتانیایی‌ها تاکتیک‌های بدیع خود را اجرا کردند، لودندورف شخضاً نظارتِ روز به روز بر آن عملیات را اعمال کرد. پس از این شکست وی نگران تحلیل روحیه نیروهایش شد، برای همین در ژوئیه 1917 OHL یک واحد تبلیغات سیاسی (پروپاگاندا) تأسیس نمود. در اکتبر ۱۹۱۷ این واحد شروع به ایراد خطابه‌هایی میهن پرستانه برای سربازان کردند، سربازان به مغزشان فرو می‌شد که در صورت باختن جنگ، «بردگان پایتخت بین المللی خواهند شد».<ref>Ludendorff, 1919, '''II''', p. 72.</ref> در پی سقوط تزار روس در مارس ۱۹۱۷، حکومت موقت روسیه یورشی موسوم به یورش کرنسکی در ژوئیه ۱۹۱۷ بر ضد خطوط اتریش_مجارستان در گالیسیا انجام داد. پس از موفقیتی نسبی، روس‌ها پس رانده شده و بسیاری از سربازانشان از جنگیدن سر باز زدند. آلمان‌ها با بهره‌گیری از بمباران توپخانه ایِ مختصر اما درهم کوبنده ای که در آن از سلاح‌های شیمیایی نیز استفاده شد، استحکامات ریگای روسیه را در سپتامبر ۱۹۱۷ اشغال کردند تا کار جبهه شرق را تمام کنند. بلشویک‌ها در اکتبر قدرت را در دست گرفتند و به زودی سر میز مذاکرات صلح حضور یافتند. جهت تقویت حکومت لرزان و دست و پا شکستهٔ اتریش_مجارستان نیز آلمان‌ها چند نیرو فراهم نموده و حمله ای مشترک در اکتبر این سال به ایتالیا انجام دادند. آنها به خطوط ایتالیائیان در[[نبرد کاپورتو|کوه‌های کاپورتو]] رخنه کردند و دویست و پنجاه هزار ایتالیایی اسیر گشتند و باقی آنان وادار به عقب‌نشینی به خط دفاعی گراپا-پیاوه شدند. در بیستم نوامبر ۱۹۱۷ بریتانیا با حمله به کامبره فرانسه، آلمان را غافلگیر نمود. یک بمباران کوتاه و شدید، مقدم بر حملهٔ تانک‌ها، سبب‌ساز رخنه به خط هیندنبورگ گردید. این با تولد لودندورف مصادف بود؛ اما او به قدری غمگین بود که نتوانست در ضیافت شام حضور یابد. بریتانیایی‌ها اما به قدری سازمان یافته نبودند که از این رخنهٔ خود بهره‌برداری کنند بنابراین نیروهای ذخیره آلمان چنان ضدحمله ای زدند که در برخی نقاط دشمن را به خطوط اولیه خود بازپس راندند. در بدو ۱۹۱۸ تقریباً یک میلیون نفر از کارگرانِ کارخانه‌های تسلیحاتی، دست به اعتصاب زدند؛ یکی از خواسته‌های آنان صلح بدون الحاق بود. OHL فرمان داد که: «تمامی اعتصاب کنندگانی که قادر به حمل سلاح هستند، باید به جبهه اعزام گردند؛ [چرا که] با این عمل خود، خدمت نظامی را خوار و خفیف نموده‌اند.»<ref>{{cite book|last1=Ludwig|first1=Emil|title=Hindenburg and the saga of the German revolution|date=1935|publisher=William Heinemann|location=London|page=153}}</ref>
 
با خروج روسیه از جنگ، ژرمن‌ها اکنون در جبهه غرب برتری عددی بر متفقین یافتند. پس از بحث و رایزنی بسیار، OHL برای بیرون راندن بریتانیا از جنگ، یک سری حملات طراحی نمود که بعدها به یورش بهاره یا یورش لودندورف یا یورش صلح شهره شدند. در طول زمستانِ آخرین سال جنگ، تاکتیک‌های بدیعی که در نبردهای ریگا و [[نبرد کاپورتو|کاپورتو]] به منصهٔ اجرا گزارده شده بودند، به تمامی درجه داران آلمان آموخته شدند. نخستین حمله در روز ۲۱ مارس ۱۹۱۸ نزدیک کامبره با عنوان یورش سُم یا عملیات میشائیل انجام گرفت. (در نقشه با عنوان Somme offensive نشان داده شده‌است) پس از بمبارانی سهمگین که توسط سرهنگ برجستهٔ توپخانه، گئورگ بروخمولر، سازمان داده شده بود، آنها توانستند به خطوط بریتانیایی‌ها رخنه کرده و موانعی که برای سه سال مانع دشمن شده بود را پشت سر گذارند. در نخستین روز، آنها توانستند منطقه ای به بزرگی منطقه ای که متفقین ظرف ۱۴۰ روز در نبرد اول سُم (سال گذشته) اشغال کرده بودند را متصرف شوند. دشمن هراسان شد اما این آن پیروزی ای نبود که OHL امید آن را داشت: آنها [[نبرد تاننبرگ|تاننبرگ]] دیگری طراحی کرده بودند که با آن ده‌ها هزار نفر از نیروهای بریتانیا را در پیشرفتگی کامبره محاصره می‌کرد اما به دفاعی سرسختانه برخورد کردند. آنها به اندازهٔ دشمن تلفات تقدیم کردند تا نخستین روز نبرد با تلفاتی کم‌نظیر در سراسر جنگ جهانی به پایان رسد. در میان این کشتگان، پسر خواندهٔ بزرگ لودندورف نیز دیده می‌شد. (پسرخواندهٔ جوانتر نیز پیش از این نبرد کشته شده بود) زمانی که با موتور از جبهه اش گشت زنی کرد، آنچه موجب دلسردی اش شد را اینطور توصیف نمود: «تعداد انبوهی زخمیِ سطحی با آن شیوه احمقانه و ناخوشایندِ عقب نشینی شان به پشت جبهه، کار را خراب کردند.» امریکائیان اما نیروهای اعزامی خود به فرانسه را دو برابر افزایش دادند.
 
حمله بعدی در فلاندر در منتها الیه غرب بلژیک بود. (در نقشه با عنوان Lys offensive نشان داده شده‌است) بار دیگر ژرمن‌ها خطوط را شکافته و ۳۰ کیلومتر پیشروی کردند و بریتانیا را وادار به واگذاری تمامی زمینی که سال گذشته با هفته‌ها نبرد بدست آورده بودند، کردند. اما آلمان‌ها در هدف خود یعنی تصرف تقاطع ریلی ناکام ماندند. در سومین حمله از سری تهاجمات بهاره، ژرمن‌ها با هدف راندن نیروهای ذخیرهٔ فرانسویان در جنوب به رود اَن نیز حمله بردند. (در نقشه با عنوان Aisne offensive نشان داده شده‌است) در موفقترین یورش خود تاکنون، ۱۲ کیلومتر در نخستین روز پیشروی نمودند و از رود مارن نیز گذشتند ولی در ۵۶ کیلومتری پاریس متوقف شدند. تناقض اینکه با هر پیروزی توان و روحیهٔ ارتش آنها رو به تحلیل می‌رفت. از ۲۰ مارس ۱۹۱۸(یک روز قبل از آغاز یورش‌های بهاره) تا ۲۵ ژوئن خطوط جبهه آلمان از ۳۹۰ کیلومتر به ۵۱۰ کیلومتر گسترش یافت.
 
سپس آلمان‌ها به نزدیکی رنس یورش بردند (در نقشه با عنوان Champagne-Marne offensive نشان داده شده‌است) تا خطوط راه‌آهن بیشتری را جهت بهره‌برداری در این پیشرفتگی تصرف کنند اما تاکتیک‌های انعطاف‌پذیر (کشسان) فرانسویان مانع آنها شد. در ۱۸ ژوئیه ۱۹۱۸ لودندورف هنوز با همان روحیه «تهاجمی و سرشار از اعتماد به نفس» خود، به فلاندر در منتها الیه غرب بلژیک رفت تا برای حملهٔ بعدی در آنجا به مشورت بپردازد. یک تماس تلفنی گزارش داد که تازه در نخستین روز نبرد سوآسون (در نقشه با عنوان Noyon-Montdidier offensive نشان داده شده‌است) فرانسویان و امریکائیان با انبوهی از تانک‌ها، جناح راست پیشرفتگیِ آنها که روبروی پاریس قرار داشت را درنور دیده‌اند. هر کس در آنجا حاضر بود دانست که مطمئناً جنگ را باخته‌اند و ژنرال لودندورف هم شوکه شده بود.
 
OHL حالا شروع به عقب‌نشینی قدم به قدم به سوی خطوط دفاعی جدید نمود. ابتدا تمامی منابع و زخمی‌ها را تخلیه نمودند. اطلاعیه‌های رسمی لودندورف که اکثریت آنها تاکنون صحیح بود، اکنون اخبار دروغ را منتشر می‌کرد. در ۸ اوت ۱۹۱۸ آلمان‌ها در آمیان(Amiens) کاملاً غافلگیر شدند وقتی تانک‌های بریتانیایی از خطوطی که آنها در نبرد دوم سُم (در نقشه با عنوان Somme offensive نشان داده شده‌است) اشغال کرده بودند، رد شده و نیروهای آلمان را محاصره کردند. برای لودندورف این «روزی سیاه در تاریخ ارتش آلمان» بود. عقب‌نشینی ژرمن‌ها تحت فشار یورش‌های بعدی متفقین ادامه ادامه یافت. OHL هنوز با قدرت تمام در برابر پیشنهاد واگذاری زمین‌هایی که در فرانسه و بلژیک اشغال کرده بودند مقاومت می‌کرد؛ برای همین بود که حکومت آلمان نمی‌توانست پیشنهاد صلح خود تقدیم متفقین کند.
 
لودندورف به طوری فزاینده تند مزاج و ستیزه‌جو می‌شد، بی جهت به افسران ستادش خرده می‌گرفت، آشکاراً یاوه گویی‌های هیندنبورگ را محکوم می‌کرد و گاهی هم به گریه می‌افتاد. باوئر خواست جای وی را بگیرد اما در عوض پزشکی به نام هوکهایمر را به OHL آوردند. او کسی بود که در طول زمستان ۱۹۱۶_۱۹۱۵ در لهستان با لودندورف بر سر طرح‌های جایگزین سازی استعمارگران آلمانی به جای جمعیت اسلاو بومی آن ناحیه کار کرده بود. هوکهایمر «همچون یک دوست سخن گفت و وی نیز همچون یک دوست گوش فرا داد»، او لودندورف را متقاعد کرد که نمی‌تواند با یک ساعت خواب شبانه، مؤثر کار کند و بایستی یاد بگیرد چگونه استراحت نیز داشته باشد. پس از یک ماه دوری از ستاد، لودندورف از شدیدترین علائم خستگی در اثر جنگ رهایی یافته بود.
 
== در حزب نازی ==