محمد یکم سلجوقی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ابرابزار
خط ۲۳:
|religion=[[سنی]]
}}
'''محمد یکم''' که با نام '''غیاث‌الدین محمد''' و '''تَپَر''' نیز شناخته می‌شود، فرزند [[سلطان]] [[سلجوقیان|سلجوقی]]، [[ملکشاه یکم]] بود. وی برادر [[برکیارق]] بود و بعد از مرگ برادرش به حکومت رسید. در دوران ۱۳ سال حکومت سلطان محمدبن ملکشاه (۴۹۸–۵۱۱ ه‍.ق) وی در پی حل مشکلاتی بود که در بین وی و برادرش بود. همچنین، در این زمان که وی به پادشاهی رسید، به سرکوب [[اسماعیلیان]] و فتح [[نعمانیه]] پرداخت. در دوران سلطان محمد، پیشرفت‌هایی در علوم ادبی و اقتصادی حاصل شد، و همچنین در زمینهٔ دینی به سرکوب مخالفان دینی پرداخت. در این زمان از کمک‌های [[سلطان سنجر]] در خراسان در قلمرو سلجوقیان نیز باید یاد کرد.
 
مناسبات سلطان محمد با خلیفه دوستانه بود. دورانی که سلطان محمد به پادشاهی رسید وی فرصت یافت به دفع مهاجمانمهاجمان، بپردازد وحل مشکلات داخلی را حل کند، و به سرکوب اسماعیلیان نیز بپردازد.
 
== نبردهای برکیارق و محمد، آغاز آشفتگی در فرمانروایی سلجوقیان بزرگ ==
طبق منابع گفته شده که امیرانر، که توسط برکیارق فرماندار فارس شده بود.بود، مسئول مبارزه با مردان [[شبانکاره (فارس)|شبانکاره]] که بر فارس چیره شده بودندبودند، بود. اما وی شکست خورد و به اصفهان برگشت. در این هنگام مویدالملک بن [[نظام الملک]] که از وزارت برکیارق، برکنارشدهبرکنار شده بود، امیرانر را به رویارویی وعصیانو عصیان علیه برکیارق تشویق می‌کرد؛ اما وی به دست یک غلام ترک کشته شد وقیامو قیام وی درهم شکست.<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ ایران کیمبریج (ازآمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان)|نام خانوادگی=باسورث|نام=سی ای|ناشر=امیرکبیر|سال=1366|شابک=|مکان=تهران|صفحات=113|مترجم=حسن انوشه}}</ref>
 
به همین دلیل مویدالملک به [[گنجه (فریدن)|گنجه]] رفت ومحمدو محمد برادر برکیارق را به طمع گرفتن تاج وتختو تخت سلطنت افکند. محمدبن ملکشاه مویدالملک را به وزارت خودگماشت،خود گماشت، برای مقابله با برادرش در شوال سال (۴۹۲) قمری قلمرو خود را ترک کرد. از طرف دیگر پس از ورود برکیارق به ری وزیرش عزالملک وسردارو سردار بزرگ ''امیرینال بن انوشتگین'' به وی پیوستند. از طرف دیگر وقتی برکیارق از رفتن محمد به ری آگاهی یافت به اصفهان رهسپارشدرهسپار شد اما به دلیل اینکه از ورود وی به اصفهان پیشگیری شد اوبهاو به خوزستان رهسپارشدرهسپار شد. از سوی دیگرمحمد در ذیقعده (۴۹۲) به ری وارد گردید. در ری موید الملک به ''زبیده خاتون'' مادر برکیارق دست یافت واوو او را درقلعه زندانی کرد و بعد به دستور سلطان محمد خفه وکشتهو کشته شد<ref name=":1">{{یادکرد کتاب|عنوان=سلجوقیان|نام خانوادگی=ستارزاده|نام=ملیحه|ناشر=سمت|سال=1389|شابک=|مکان=تهران|صفحات=107}}</ref>. حمایت از محمد درمیان امرای ترک عراق در [[جزیره (میانرودان)|جزیره]] افزایش یافت و رجالی چون کربوقا،''کربوقا''، امیرموصولامیر وچکرمش[[موصل|موصول]] و ''چکرمش'' صاحب [[جزیره ابن عمر]] به یاری وی برخاستند، درکردستاندر کردستان ''سرخاب بن بدر'' نیز به وی پیوست و در بغداد گوهر- آیین''گوهرآیین'' ترتیبی داد که خطبه به نام وی (محمد) کنند.<ref name=":0" /> اختلافاتی که ببین برکیارق ومحمدو محمد به وجود آمد، باعث شروع نبردهای پنج‌گانه شد.
 
== نخستین نبرد برکیارق و محمد ==
ازنبردهایاز نبردهای پنج‌گانه بین برکیارق وبرادرشو برادرش در سال ۴۹۳ ه‍.ق درچندفرسخیدر چند فرسخی [[همدان]] رخ داد.<ref name=":1" /> در این نبرد گوهرآئین که درخدمت سلطان محمد بود به برکیارق پیوست و همچنین سعدسعدالدوله الدولهدر درمعرکهمعرکه نبرد به قتل رسید، و پیروزی نصیب سلطان محمد شد. ابوالمحاسن دهستانی، وزیر برکیارق به اسارت افتاد اما مورد عفو قرارگرفتقرار گرفت و به عنوان عمید [[بغداد]] به آن شهرفرستادهشهر شد،فرستاده شد. وی پس از ورود به بغداد از خلیفه درخواست کرد که به نام سلطان محمد خطبه خوانده شود، در این زمان باردیگرخطبهبار دیگر خطبه به نام سلطان محمد خوانده شد<ref name=":2">{{یادکرد کتاب|عنوان=سلجوقیان از آغاز تافرجام|نام خانوادگی=فروزانی|نام=ابوالقاسم|ناشر=سمت|سال=1393|شابک=|مکان=تهران|صفحات=447}}</ref>.
 
== دومین نبرد برکیارق و محمد ==
سلطان برکیارق پس از شکست از سپاهیان برادرش به ایالت‌های مختلفی نقل مکان کرد و پس از مدتی سرگردانی به خوزستان رفت و از آنجا به [[عسکر مکرم|عسکرمکرم]] وارد شد. ودرآنجادر آنجا پسران ''امیر برسق'' به اوپیوستند،او پیوستند. درهمین زمان ''امیر ایاز'' با پنج هزار سپاه اسماعیلی که دراختیاردر اختیار داشت به سلطان برکیارق پیوست. درسوم جمادی‌الاول ۴۹۴ برکیارق برای دومین بار بامحمدبا محمد به نبرد پرداختندپرداخت ودراینو در این نبرد سپاه محمد شکست خورد. در این نبرد موید الملکمویدالملک، وزیر سلطان محمدمحمد، به اسارت درآمد و به دست برکیارق به هلاکت رسید. وسلطانسلطان برکیارق به سوی ری رفت ودرآنجاو در آنجا قوم الدولهالدوله، وکربوقاکربوقا، ونورالدولهنورالدوله و وبیسبیس بن صدقه بن مزید به خدمت وی رسیدند.<ref name=":2" />
 
== سومین نبرد برکیارق و محمد ==
سلطان محمد پس از شکست از برکیارق به خراسان رفت تا از برادرش سنجر کمک بگیرد، از طرف دیگرسلطاندیگر یرکیارقسلطان برکیارق به دلیل کمبود مواد غذایی و همچنین بازگشت طرفدارانش به سرزمین‌های خود دچارمشکلدچار مشکل شده بود. درسومیندر سومین نبرد هردوهر بانیروهایدو با نیروهای مساوی درمحلیدر محلی نزدیک رو داد ودربرابرو در برابر هم صف آرایی کردند، اما برخوردی رخ نداد ومقررشدو مقرر شد که محمد دارای لقب ملک باشد و،و همچنین به نشانهٔ شاهی برای محمد یک نوبت طبل بنوازند<ref name=":1" /> و [[اران]] وآذربایجانو ودیارآذربایجان و دیار الجزیره وموصولو موصول به وی واگذار شود. درضمندر مقررشدضمن مقرر شد که بقیه قلمرو سلجوقیان ولقبو لقب سلطان از آنآنِ برکیارق باشد.
 
== چهارمین نبرد برکیارق و محمد ==
محمد بن ملکشاه پس از قرار دادقرارداد صلح به سوی [[اسدآباد (همدان)|اسدآباد]] راهی شد و سپس به طرف [[قزوین]] رفت و بعد از آنجا به ری رفت. در ری برای وی پنج نوبت کوس نواختند این برخلاف قراردادی بود که بین او وبرادرشو برادرش بسته شده بود. با توجه به اقدامات محمدسلطانمحمد، سلطان برکیارق آماده نبرد با وی شد، و به سوی ری لشکرکشید،لشکر کشید، در این نبرد برکیارق نیروهای محمد را تار ومارو مار کرد وخودو خود محمد به جانب اصفهان گریخت<ref name=":2" />
 
درحالی که محمد دستور داده بود که دیوارهای اطراف کاخ علاء[[ابوجعفر الدولهدشمنزیار|علاءالدوله بن کاکویه]] را تجدید بنا کنند وخودو خود را در این شهرحصاریشهر حصاری کرد. سلطان برکیارق پس از ۹ ماه اصفهان را محاصره کرد اما محمد تواتستتوانست از اصفهان فرارکندفرار کند.<ref name=":0" />
 
محمد تصمیم گرفت که به آذربایجان برودبرود؛ زیرا مودود بن اسماعیل بن یاقوتی از وی دعوت کرده بود. وباتوجهبا توجه به کشمکش‌هایی که بین دوطرفدو طرف روی داد، دربغداددر بغداد گاه به نام برکیارق وگاهو گاه به نام محمد خطبه خوانده می‌شود<ref name=":2" />
 
== پنجمین نبرد برکیارق و محمد ==
پس از آنکه محمد بن ملکشاه به آذربایجان رفت، سلطان برکیارق در سال ۴۹۶ق / ۱۱۰۳ م، تصمیم گرفت ضد مودود بن اسماعیل یاقوتی به آنجا لشکرکشی کند. درهرحالدر درجمادی‌الثانی۴۹۶هر درآذربایجانحال در جمادی‌الثانی۴۹۶ در آذربایجان در کنار دروازه شهرخوی،شهر [[خوی]]، میان سپاه برکیارق ومحمدو محمد جنگی درگرفت که به شکست سپاه محمد وفراراوانجامیدو فرار او انجامید.
 
== سلطان غیاث الدین محمد براورنگبر اورنگ حکومت ==
سلطان برکیارق درربیع‌الاولدر ربیع‌الاول سال ۴۹۸ق. ۱۱۴۰م درگذشت. وی فرزندش را به عنوان جانشین خودانتخابخود انتخاب کرد وهمراهو همراه اتابکش به بغداد فرستاد وخلیفهو خلیفه نیز به نام اوخطبهاو خطبه خواند، در این زمان وقتی سلطان محمد از این موضوع باخبرشد.باخبر شد با سایر باسایرامرایامرای بزرگ سلجوقی وارد بغداد شد. وموردو مورد استقبال قرارگرفت،قرار گرفت و خطبه به نام وی خوانده شد،شد. بدین ترتیب سلطان محمد برتمام قلمرو سلجوقیان فرمانروایی کرد.
 
== سلطان محمد و سرکوب اسماعیلیان ==
درزماندر زمان حکومت سلطان محمد بن ملکشاه بربالایبر بالای آتشکده اصفهان قلعه یا دژی ساخته شد، که به آن شاه دژ یا قلعه جلالی گفته می‌شود. در زمان جنگ‌های برکیارق وبرادرشو برادرش محمد، اسماعیلیان اصفهان، به رهبری احمد بن عبدالملک آن قلعه یا دژ راتصرفرا تصرف کردند ودنبالو بدنبال آن قدرت نفوذ آن‌ها در این منطقه افزایش یافت؛ و سپس غلبه سلطان محمد بر برادرش اقدام به سرکوب اسماعیلیان کرد. در این زمان گروهی از سپاهیان سلطان محمد به صورت مخفی وپنهانو پنهان وارد گروه اسماعیلیان شده بودند وباو با پراکندن شایعاتی مانند تسلط ارسلان بربغدادبر بغداد قصد داشتند سلطان را از حمله منصرف کنندکنند؛ اما پس از اثبات پوچیپوچ بودن این شایعات سلطان محمد آن قلعه راتسخیرکردرا تسخیر کرد. وهنگامیهنگامی که اسماعیلیان درمحاصرهدر محاصره سلطان محمد بودند در پی مذاکرات با سلطان محمد برآمدند وسرانجامو سرانجام به ترک آنجا ورفتنو رفتن به قلعه خان لنجان تن دادند. امادرایناما در این زمان لنجان به گوش محمد رسید ومحمدو محمد درصدد برآمد که خان لنجان راتصرفرا تصرف کند. باوجودبا وجود آن که عده‌ای از اسماعیلیان با وی عهد بسته بودند که قلعه خان لنجان را به او واگذار کنندکنند،. امارهبرآناناما رهبر آنان [[عبدالملک بن عطاش|ابن عطاش]] از واگذاری بخش‌هایبخش‌هایی از قلعه مخالفت کرد. سرانجام پس از نبردهایی که صورت گرفت ابن عطاش به اسارت درآمد وهمراباو همراه با پسرش کشته شد،شد. سلطان محمد بعدازسرکوببعد از سرکوب اسماعیلیان، تصمیم گرفت قلعه الموت رانیزتسخیرکند،را نیز تسخیر کند، اما اماهنگامیهنگامی که گروهی از سپاهیان خود را به آنجا فرستاد، سلطان محمد از دنیا رفت ولشکریانو لشکریان وی پراکنده شدند<ref name=":2" /> «هرکه دژ کوه بدر اصفهان دیده باشد داند که آن پادشاه در دفع وفتحو فتح آن قلعه چه رنج‌ها دیده وچهو چه سختی کشیده»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سلجوق نامه|نام خانوادگی=نیشابوری|نام=ظهرالدین|ناشر=خاور|سال=1322|شابک=|مکان=تهران|صفحات=39}}</ref>
 
== فتح نعمانیه ==
یکی از وقایع مهم زمان حکومت سلطان محمد نبرد او با [[سیف الدوله]] صدقه بن منصوربنمنصور بن دبیس مزید اسدی بود. سیف‌الله یکی از فرماندهان عرب وفرمانروایو شهرحلهفرمانروای شهر [[حله]] و فردی [[شیعه مذهب]] بود. وی از جمله کسانی بود که در زمان نبردهای برکیارق ومحمدو محمد کمک‌هایی درزمینهدر زمینه نظامی به محمد کرد، وسلطانو سلطان محمد نیز درعوضدر عوضِ کمک‌های او پس از رسیدن به قدرت سرزمین‌هایی را به حوزه نفوذ اوافزوداو افزود؛ از جمله سرزمین [[استان واسط|واسط]]. سلطان محمد هم چنین به ''صدقه'' اجازه داد که [[بصره]] را به تصرف خود درآورد. این مناسبات دوستانه بر اثر [[سخن چینی]]‌های فردی به نام عمیدابوجعفرعمید ابوجعفر [[محمد بلخی]] ضد سیف الدوله صدقه موجب بدبینی وبدگمانیو بدگمانی سلطان محمد به وی شد. سیف الدوله به اتهام نیرومندی بیش از حد وگستاخیو گستاخی در دربرابربرابر سلطان و دادن پناهندگی به کسانی که مورد خشم وتعقیبو تعقیب سلطان بودند، قرارگرفت. در این زمان پناهندگی ''ابودلف سرخاب بن کیخسرو'' به سیف الدوله موجب افزایش این دشمنی شدواینشد و این موضوع ومسائلیو دیگرسرانجاممسائلی دیگر سرانجام سلطان محمد را به لشکرکشی به سوی عرق برای سرکوب سیف الدوله برانگیخت. صدقه تحت تأثیرفرماندهتأثیر فرمانده سپاهش (سعید بن حمید) تصمیم به مبارزه با سلطان محمد گرفت، صدقه به درخواست خلیفه برای میانجگری پاسخ روشنی نداد، با این مقدمات، سلطان محمد درربیع‌الثانی۵۰۱در ربیع‌الثانی۵۰۱ به بغداد رسید. به این ترتیب رویارویی آنان شروع شد. سلطان محمد امیری بنام ''محمد بن بوقا ترکمان'' را به تصرف واسط مأمور کرد، سلطان محمد پس از تسلط، آنجا را به عنوان قسیم الدوله واگذار کرد ومحمدبنو محمد بن بوقا را به ادامه هجوم فرمان داد،داد. سرانجام سپاهیان آن دو در سال ۵۰۱ در کنار [[رود دجله]] باهمبا درگیرشدندهم درگیر شدند و ونبردینبردی سخت میان آنان رخ داد، سرانجام سیف الدوله به همراه تعدادی از نیروهای نظامی اش کشته شدند وجمعیو جمعی از بزرگان وطرفدارانو طرفداران او اسیرشدنداسیر وباشدند و با توجه به اینکه نبرد درمحلیدر محلی بنام [[نعمانیه]] رخ داد به نبرد نعمانیه معروف شد<ref name=":2" />
 
== اوضاع مذهبی درزماندر زمان سلطان محمد بن ملکشاه ==
سلطان محمد بن ملکشاه (۴۹۹–۵۱۱ ه‍.ق) بعد نبردهای پنج‌گانه و آسودگی از دفع دشمنان داخلی به محاصره قلعه اسماعیلیه اقدام کرد. وزیرسلطانوزیر سلطان محمد که شیعه امامی بود ولیاقتو لیاقت زیادی درامورداخلیدر امور داخلی داشت، موجب حسادت رقبای وی شد، وازجانبو از جانب آنان مورد توطئه قرارگرفتقرار گرفت. راوندی،[[نجم‌الدین راوندی|راوندی]]، مورخ سنی مذهب متعصبی است. او در مورد اوسعدالملکسعدالملک اوجی وزیر شیعه مذهب سلطان محمد درارتباطدر ارتباط با اسماعیلیان می‌نویسد: چون محاصره براسماعیلیانبر اسماعیلیان تنگ شدازسعدالملکشد از سعدالملک کمک خواستند، اوپیغاماو پیغام فرستاد «یک هفته صبرکنید وقلعهو راازقلعه را از دست مدهید چندان که ما این سگ را از دست برمیگیریم؛ یعنی سلطان را»<ref name=":3">{{یادکرد ژورنال|نویسنده=پروین ترکمن آذر|عنوان= «سلجوقیان: اختلافات مدهبی و پیامدهای آن»|ژورنال=فلسفه و کلام:شناخت|شماره=51|ناشر=علمی پژوهشی|تاریخ=پاییز1385|صفحه=53،74، 61-62|زبان=|شاپا=|doi=|پیوند=|تاریخ دسترسی=}}</ref> ولی نقشه‌های وی برملا شد. و به قتل رسید. اسماعیلیان برای زنده ماندن، نامه‌ای به سلطان محمد نوشتند وسوالو سوال کردند، (آیا پیروان محمد (ص) اگردرمورداگر در مورد امام اختلافی با دیگرمسلماناندیگر مسلمانان داشته باشند، لازم است سلطان آنان را درپناه گیر،گیرد، یا نه؟) نامه درمجلسدر مجلس خوانده شد وتصمیمو تصمیم گرفته شد که مبنا برسخنیبر سخنی از [[علی بن عبدالرحمان سمنجانی|ابوالحسن علی بن عبدالرحمان سمنجانی]] که گفت «کشتن آنان واجب نیست وگذاردنو گذاردن آنان به حال مجازنیستمجاز نیست».<ref name=":3" />
 
سلطان محمد، اسماعیلیان را دشمنانی سرسخت می‌دانست و همچنین فقهای شاخص فتوای قتل آنان راصادرکردندراصادر کردند. عبدالملک عطاش؛ از جمله اسماعیلیانی بود که به دست سپاه محمد کشته شد وسلطانو سلطان محمد به جنگ [[حسن صباح|صباح]] نیزاقدامنیز اقدام کرد ولی مرگ مهلت نداد وسلطانو سلطان محمد به دیارباقیدیار باقی پیوست. وباردیگربرقدرتو بار دیگر بر قدرت اسماعیلیان افزوده شد. پس از مرگ سلطان محمد بن ملکشاه، به دلیل رقابت‌های شاهزادگان برای نشستن براورنگبر اورنگ پادشاهی، خلیفه شروع به دخالت کردن دراموردر امور داخلی آنان کرد ونیروهایو نیروهای نظامی خود رامجهزرا مجهز کرد که بین آنان تفرقه بیندازد. تلاش ودخالتو دخالت خلفا فقط برای کسب قدرت ویاو یا یک نبرد ساده باشاهزادگانبا شاهزادگان سلجوقی نبوده بلکه اوضاع حکومت سلجوقی باورودبا ورود دخالت اتابکان موصل ومزیدهایو مزیدهای شیعی مذهب حله -که بربغدادبر وعراقبغداد و عراق سلطه داشتند.داشتند، به این کشمکش‌ها دامن می‌زنندمی‌زد وباعثو باعث می‌شد که این اوضاع پیچیده ترشودتر شود.
 
== اوضاع اقتصادی در زمان سلطان محمد بن ملکشاه ==
اوضاع اقتصادی حکومت سلجوقیان، یکاقتصادیک اقتصاد پیشرفته بود که حتی تا دورهٔ بعد یعنی حکومت [[مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|مغولان]] هم پابرجا ماند. دورهٔ اول حکومت سلجوقی مردم از آسایش ورفاهو رفاه بیشتری برخوردار بودند، اما دورهٔ دوم بخاطر جنگ‌ها، تنش‌های سیاسی و کشمکش‌های نظامی موجب آسیب به آسایش ورفاهو رفاه مردم شد، «همچنین در زمان سلطان محمد بن ملکشاه نیز گرفتن عوارض مالیاتی از تاجران را لغو کرد.»<ref name=":2" /> وی مردم عراق را از پرداخت مالیات بر راه‌ها مهافمعاف کرد ویکو یک فرمان نوشت. بدین دلیل بازرگانی در آن سرزمین رونق یافت. همچنین گفته شده که دربار وی پرازپر گله‌هااز گَله‌ها و وگوسفندانگوسفندان زیادی بوده‌است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=جامع التواریخ (تاریخ آل سلجوق)|نام خانوادگی=همدانی|نام=رشید الدین فضل‌الله|ناشر=میراث مکتوب|سال=1386|شابک=|مکان=تهران|صفحات=48|تصحیح=محمد روشن}}</ref>
 
== دیوان سالاری و وزارت درعهدسلطان محمد بن ملکشاه ==
وزیران درعهددر عهد سلجوقی می‌توانستند درانتخابدر انتخاب یک پادشاه ویاو یا براندازی آن، نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشند. وزرا وسایرمامورینو سایر مأمورین بلندمرتبه از افراد، دیوان‌های مرکزی و ایالتی انتخاب می‌شدند. سعدالملک ابوالمحاسن وزیر محمد بن ملکشاه قبلاً مستوفی اوبوداو بود و تعداد بیشتری از مأمورین دردیواندر دیوان از این مقام به مقام وزارت رسیدند. مختص الملک قبل از اینکه وزیر [[سلطان سنجر]] شود، زن سلطان محمد و همچنین ومستوفیو اوبودمستوفی او بود. ابواسماعیل ([[طغرایی)]] درحالی که سمت «طغرایی» سلطان محمد بن ملکشاه را داشت، درموصلدر موصل وزیر شاهزاده مسعود شد. وزیر سلطان محمدبنمحمد بن ملکشاه، موید الملک درتحریکدر تحریک کردن وی نسبت به رسیدن حکومت نقش عمده‌ای داشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=دیوانسالاری درعهد سلجوقی (وزارت درعهد سلجوقی)|نام خانوادگی=کلوزنر|نام=کارلا|ناشر=امیرکبیر|سال=1363|شابک=|مکان=تهران|صفحات=65-66|مترجم=یعقوب آژند}}</ref>
 
== ازدواج‌های سیاسی درزمان سلطان محمد بن ملکشاه ==
در دوران هرحکومت برای برقراری [[ارتباط سیاسی]] اقدام به یک سری از [[ازدواج‌های سیاسی|دواج‌های سیاسی]] می‌کنند، که باعث متحد شدن هرحکومت به حکومت دیگر می‌شود. ارسلان شاه یکی از فرمانروایان سلجوقیان کرمان بود، وی بادخترسلطانبا دخترسلطان محمدبن [[ملکشاه سلجوقی]] از دواجازدواج کرد. این از دواجازدواج باعث شد که روابط بین [[سلجوقیان کرمان]] با [[امپراتوری سلجوقی|سلجوقیان بزرگ]] بهبود یابد<ref name=":2" /> «مناسبات با [[خلیفه عباسی]] دوستانه بود ودرسالو در سال ۵۰۲ ق/ ۱۱۰۸م خلیفه [[مستظهر]] با دخترملکشاه، خواهر سلطان محمد، از دواجازدواج کرد»<ref name=":1" /> البته دربعضیدر بعضی موارد نتایج از دواج‌هایازدواج‌های سیاسی چندان روشن بخش نبود.
 
== ادبیات درزمان سلطان محمد بن ملکشاه ==
درقلمرودر قلمرو سلجوقیان کتاب‌های ارزشمندی درزمینه‌هایدر زمینه‌های مختلف تفسیروکلام،تفسیر و کلام، جغرافیا، تصوف ،... تألیف شده‌است. یکی از کتابهای معتبری که در زمان سلطان محمدسلجوقیمحمد سلجوقی توسط فردی بنام ابن تألیف شده‌است، «[[فارسنامه (ابن بلخی)|فارسنامه ابن بلخی]]» است<ref name=":2" /> این کتاب از مأخذ [[تاریخ ایران]] پیش از اسلام ونیزجغرافیاییو نیز جغرافیایی است. در زمان محمدبنمحمد بن ملکشاه شاعرانی مهم در این دوره می‌زیستند که می‌توان به عنوان مثال [[انوری]] را نام برد که در دروصفوصف این سلطان قصایدی راسرودهرا سروده است ونیزو نیز [[ابن بطوطه|ابن بطوط]] و [[کمال‌الدین اسماعیل|کمال الدین]] وجمالو [[جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی|جمال الدین اصفهانی]] (پدروپسرپدر و پسر) در این دوران می‌زیستند.
----