فلسفه علم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسب: خنثیسازی |
جز جایگزینی با اشتباهیاب: بطور⟸بهطور، زیرگرایشهای⟸زیر گرایشهای، حکایتگری⟸حکایت گری |
||
خط ۱:
{{علوم}}
'''فلسفهٔ علم'''، گرایشی از [[فلسفه]] است که به تغییر در مفاهیم و مسائل (مانند روششناسی، ارزش گزارهها و کارایی آنها و گونههای پیکرهبندیها…ی) علوم گوناگون میپردازد. در واقع، فلسفهٔ [[علم]]، علم «مطالعه علوم» است. فلسفهٔ علم، از لحاظ علمِ مورد بررسی، به
== پیدایش فلسفه علم ==
خط ۸:
== موضوع و گستره فلسفه علم ==
«اساساً فلسفهٔ علوم، دربردارندهٔ همه مباحثی میشود که از عوارض ذاتی موضوع یعنی «علم و علوم» بحث میکند. فلسفهٔ علم در جانمایه اولیه یک علم هنجاری نیست و اگر بخواهد لیاقت و کفایت خود را در توصیف علم نشان دهد، به هیچ رو نمیتواند بحث از هستیشناسی علم را به علمی دیگر بسپارد. چرا که بخش مهمی از مسایل بنیادین علم (چه به مثابه علم مفرد و چه علم شاخهای) هستیشناسی علم است. گو اینکه حیث
== نامهایِ ماندگار در فلسفهٔ علم ==
خط ۶۲:
در ادامه اشکالاتِ استقراء و استقرا گرایی را بررسی خواهیم نمود، اما در اینجا اشاره به این نکته مفید است که با وجودِ همهٔ اشکالات، اگر استقراء نباشد احتمالاً یکی از قویترین راههایِ به دست آوردنِ گزارههایِ کلی از دست میرود، و چنانچه این گزارهها نباشند احتمالاً مصادیقِ زیادی از استدلالهایِ استنتاجی نیز از بین میروند (زیرا در استنتاج مقدمات کلی هستند).
۳-'''[[ربودن]]''' ([[:en:abduction|Abductive reasoning]]): «ربودن» در واقع نوعی حدس زدن است. این نوع از استدلال در تقسیمبندیِ ارسطو وجود ندارد، اما در فلسفهٔ علمِ جدید بسیار اهمیت دارد. نامِ دیگرِ این استدلال [[استنتاج بهترین تبیین|استنتاجِ بهترین تبیین]] است. [[تبیین|تبیینِ]] (explanation) یک پدیده عبارت است از بیانِ علل و عواملِ رخ دادنِ آن پدیده بهطوریکه رخ دادنِ آن توجیه گردد. از دیدِ بسیاری از فلاسفه یکی از اهدافِ اساسی و محوریِ علم
مشاهدهٔ O برقرار است.
خط ۸۳:
# استقراء یک شیوهٔ استدلالِ موجه و معقول است.
بیکن به دانشمندانِ آینده توصیه نمود (در زمانِ بیکن در واقع هنوز دانشمندی به معنایِ مدرن وجود نداشت، و بههمیندلیل شاید بتوان بیکن را پیامبرِ علم نامید) که هرچه میتوانند داده جمعآوری کنند، و جداولی طراحی کنند که این دادهها
هدفِ علم از نظرِ بیکن دو چیز بود: علمِ مطلق و قدرتِ مطلق. دو آرزویِ بزرگی که علم برایِ بشر برآورده خواهد نمود.
خط ۱۰۰:
۲- آیا استقراء روشی موجه و معقول است؟ یکی از بزرگترین فلاسفهای که نادرستیِ این باور را نشان داد و به گفتهٔ [[برتراند راسل|راسل]] تا مدتی موجبِ بیاعتبار شدنِ علم گردید دیوید [[هیوم|هیومِ]] انگلیسی بود.
هیوم از فیلسوفانِ [[تجربهگرایی|تجربهگرا]] و شاید مهمترینِ ایشان بود. او در کتابِ ''رساله در بابِ طبیعتِ بشری'' تجربههایِ حسیِ اولیه را نخستین منشأ هرگونه دانشی دربارهٔ جهان میداند و وجود هر دانشی که
هیوم بر این باور بود که استقراء یک فرایندِ صرفاً روانی است. نه منطقاً و نه
پس دیدیم که استقرا گرایی مشکلاتی دارد. البته واضح است که همواره میتوان برایِ پاسخ به انتقادها تلاش نمود و نمونههایِ پیشرفتهتری برایِ نظریه یافت که مشکلاتِ سابق را نداشته باشد. پس از هیوم استقرا گرایی نابود نشد، بلکه نمونههایِ پیشرفتهتری از آن (بویژه در قرنِ بیستم بتوسطِ پوزیتیویستها) پدید آمدند.
خط ۱۳۶:
همانطور که میبینید دانشمندان با وضعیتِ پیچیدهای روبرو بودند. کدام قسمت از نظریههایِ بالا باید ابطال میشدند؟ تبدیلاتِ گالیله؟ معادلاتِ ماکسول؟ نظریهٔ نورشناسی؟ هر سه نظریهٔ مذکور غولهایِ علمِ فیزیک بودند و ابطالِ هر کدام از آنها هزینهٔ سنگینی دربرداشت. [[پوانکاره]] و [[لورنتس]]، و به دنبالِ ایشان [[اینشتین]] تصمیم به ابطالِ تبدیلاتِ گالیله، یعنی یکی از هستههایِ اصلیِ مکانیکِ نیوتنی گرفتند، که در نتیجهٔ آن نظریهٔ نسبیت پدید آمد (امروزه عوام این نظریه را منحصراً به نامِ اینشتین میشناسند، اما دو فیزیکدانِ نامبرده نیز سهمِ اساسی در آن داشتند).
از اینها گذشته این زنجیرهٔ گزارههایِ بههمپیوستهای که از مجموعشان نتایجِ مشاهدتی بیرون میآید تا کجا ادامه دارد؟ آیا اینطور نیست که در واقع تمامِ بدنهٔ یک نظریه زنجیرههایِ بههمپیوستهاست و تأیید یا ابطالِ هیچ قسمتِ آن
۲-تاریخِ علم
|