رستم فرخ‌هرمز: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۳:
'''رستم فرخ‌هرمز''' اشراف‌زاده‌ای ایرانی از [[خاندان اسپهبدان]] بود که در دوران شاهنشاهی [[بوراندخت]] و [[یزدگرد سوم]] به عنوان [[اسپهبد]] [[آذربایجان]] و [[خراسان]] گماشته شده بود. تاریخ رستم فرخ‌هرمز را به عنوان شخصیتی تاریخی، یکی از قهرمانان [[شاهنامه]] و یکی از شخصیت‌های محبوب ملی‌گرایان ایرانی به یاد دارد.
 
در منابع گوناگون به دلیل اشتباه گرفتن برادر او (فرخزاد) با پدرشان (فرخ‌هرمز یا فرخ‌هرمزد) به اشتباه این شخصیت را «رستمِ فرخزاد» خوانده اند.<ref dir=ltr>{{پک|Pourshariati|2008|ک=Decline and Fall of ...|ص=187|زبان=en}}</ref>توسط : بردیادر: جولای 14, 2017در: جنگ های ساسانیان با اعراب75 دیدگاه
 
 چاپ ایمیل
 
در سال ۶۳۵ میلادی، یزدگرد سوم واپسین پادشاه ایران، در این زمان رستم فرخزاد را از خراسان به تیسپون فراخوانده بود چرا که وجود سردار بزرگی همچون رستم به پادشاه آرامش خاطر می داد. در نوامبر سال 636 میلادی که اعراب مرزهای غربی ایران را به خاک و خون کشیده بودند، و مرتبا پیک هایی که حاوی در خواست کمک به پایتخت از آن مناطق به دست یزدگرد سوم می رسید، طوری که یزدگرد به هیجان آمده و از تدبیر چشم پوشی کرد و تصمیم گرفت که رستم فرخزاد را به جنگ با اعراب بفرستد.
 
ولی رستم در مقابل درخواست پادشاه، از وی می خواست که اورا (رستم) که به نوعی برگ برنده ایرانیان بود را به این زودی به جنگ نفرستد و در این زمان خطیر او را نزد خود نگاه دارد. ولی پادشاه بر درخواست خود اصرار ورزید و رستم فرخزاد در جواب شاه گفت:
¨ ای پادشاه من مرا بگذار که این تازیان تا هنگامی که مرا به مقابله آنان وانداری پیوسته از پارسیان هراسناک باشند، شاید سیاست و تدبیر ما این باشد که فعلا مر ا نگاه داری و کس دیگری را به میدان بفرستی…، درکار نبرد و کارزار، تامل از شتاب بهتر است و اکنون تامل باید! ”
 
در حقیقت نظر رستم فرخزاد این بود که اگر در جنگ احتمالی شکست نصیب ارتش ایران گردد، اعراب از این شکست اعتماد به نفس فراوان خواهند گرفت و دیگر سپاهی نمیتواند جلو دار آنان باشد. رستم در هنگام ترک پایتخت زمانی که ارتش ایران در بیرون از دروازه های شهر منتظر بودند رستم نامه ای به برادران خود نوشت که مضمون آن نامه ها چنین است:
چنان که من دانم این تازیان بر ما چیره خواهد شد، و بر سرزمین پارس تسلط خواهند یافت! پس ای برادران من دژ ها و شهرها را استوار گردانید که این تازیان به دیار شما خواهند آید. سخت ترین چیزی که برای من اتفاق افتاد این بود که پادشاه گفت: ” یا تو به سوی آنان می روی یا من!” پس هم اکنون من به سوی ایشان روانم.
 
سپه سالار ایران یعنی رستم فرخزاد یکی از نوابغ نظامی آن دوره بود طوری که تا آن زمان در هیچ یک از جنگ هایی که فرماندۀ ارتش ایران بود، ایرانیان هرگز شکست نخوردند. طوری که شنیدن نام وی لرزه بر تن دشمنان می افکند، طوری که امپراتور روم از هیچ کسی به اندازه رستم فرخزاد وحشت نداشت. )رستم فرخزاد مردی بسیار میهن پرست و شجاع بود که این موضوع را بارها به همه ثابت کرد که چیزی جز سربلندی ایران نمی خواهد. برای مثال پس از کناره گیری پوراندخت رستم به راحتی می توانست به پادشاهی برسد (همانند بهرام چوبینه و شهر براز که پادشاهی را غضب کردند) ولی این کار را نکرد و یزدگرد سوم را به پادشاهی رساند و خود را به یک شخصیت بزرگ و سرداری ملی در کل تاریخ ایران باستان تبدیل کرد.)
رستم پس از نوشتن این نامه ها، به سوی کاخ یزدگرد رفته و از وی درخواست کرد تا به وی اجازه بدهد تا او در این جنگ درفش کاویان را به همراه خود ببرد. یزدگرد هم برای بالا بردن روحیه سربازان قبول کرد که رستم پرچم ملی ایران یعنی درفش کاویان را در این جنگ به همراه ببرد. سپس رستم فرخزاد سوار بر اسب از دروازه شهر خارج شد و به سپاهیانش که در بیرون شهر آماده حرکت بودند، پیوست.
 
رستم با خود حدود 100 هزار سوار و پیاده پارسی و چندین پیل به همراه داشت. رستم پس از ترک تیسپون به سوی شهر ساباط (بلاش آباد) فرود آمد. به گفته مورخان تعداد سپاه تازیان در این جنگ بیش از 100 هزار نفر بود، که در چند مایلی سپاه ایران اردو زده بودند. سپاه ایران در جنگ قادسیه چنان پر جلال و پر عظمت بود که سپاهیان عرب جرات نزدیک شدن به سپاه ایران را نداشتند. طوری که دو سپاه حدود 4 ماه در آن حوالی بودند بدون آنکه جنگی روی دهد. علاوه بر آن آنان می دانستند که فرماندۀ سپاه ایران در این جنگ رستم فرخزاد است که به طور حتما این جنگ همانند جنگ های پیشین نخواهد بود.
ناگفته نماند که در این 4 ماه دو سپاه نامه های بین یکدیگر رد و بدل کردند. به طور نمونه در گفتگوی یکی از فرستادگان عرب که به چادر رستم آمده بود، روایت شده است: فرستاده اعراب شخصی به نام ” مغیره” بود که وقتی رستم از وی پرسید: چرا به سرزمین پارس آمده اید، او در جواب رستم گفت: از چیزهایی که الله روزی ما قرار داده است، دانه ای می باشد که در سرزمین شما می روید، ما آمده ایم آن را ببریم و یا کشته شویم.
 
رستم فرخزاد نیز در جواب گفت: در این صورت کشته می شوید.
در روز 16 نوامبر سال 636 میلادی که رستم فرمانده کل ارتش ایران که دیگر انتظار را جایز نمی دانست به سپاه ایران دستور داد تا خود را برای جنگ آماده کنند. طولی نکشید که تمام سربازان و فرماندهان ایران به جنب و جوش در آمده و آماده نبرد شدند. رستم نیز با توجه به تاکتیک جنگی خود کل سواران سنگین را به فرماندهی جالینوس در قلب سپاه جای داد. هرمزان دیگر سردار ایرانی را با پیاده های پارسی در جناح راست گماشت و جناح چپ را که سواران سبک اسلحه بودند به مهران (پسر بهرام رازی) سپرد و 10 هزار تن از سواران و پیادگان سپاه را به فرماندهی پیرزان در ذخیره نگاه داشت. سپاه اعراب نیز متقابلا دست به آرایش جنگ زد.
 
== پیش زمینه ==