محمدشاه: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۲۸:
[[دوران کودکی]] و ولیعهدی محمد میرزا در [[تبریز]] سپری شد. او در کودکی مادرش را از دست داد و عباس‌میرزا او را به [[حاجی میرزا آقاسی]] سپرد که تأثیر زیادی بر شخصیت او گذاشت و باعث گرایشش به [[تصوف]] شد. محمد میرزا پیش از انتخاب به ولایت‌عهدی در جنگ‌های ایران و روسیه به فرماندهی پدرش شرکت داشت و همچنین در تلاش‌های عباس میرزا جهت برقراری امنیت در خراسان نیز حاضر بود و به فرمان او هرات را محاصره کرد. پس از مرگ عباس‌میرزا شورایی تشکیل شد و در آن محمد میرزا به عنوان ولیعهد ایران انتخاب گردید. او که در این زمان در [[خراسان]] بود به [[تهران]] فراخوانده شد و به همراه [[قائم‌مقام فراهانی]] به سمت [[پایتخت]] به راه افتاد. در تهران، مناصب عباس میرزا، شامل نایب‌السلطنگی و حکمرانی [[آذربایجان]] و خراسان به پسرش رسید. پس از آن، راهی آذربایجان شد؛ اما مدت زیادی از ورود محمد میرزا و قائم‌مقام فراهانی به [[تبریز]] نگذشته بود که شاه ایران درگذشت. محمدشاه سپس برای در اختیار گرفتن تاج‌وتخت خود به کمک قوای [[روسیه]] و [[انگلیس]] به سمت تهران به راه افتاد. مرگ فتحعلی‌شاه منجر به شورش تعدادی از پسران او مانند [[علی میرزا ظل‌السلطان|ظل‌السلطان]] و [[حسین‌علی میرزا فرمانفرما|حسینعلی‌میرزا فرمانفرما]] شد، اما شاه جدید به تدبیر قائم‌مقام فراهانی، [[وزیر اعظم|صدراعظم]] ایران، شورشیان را سرکوب و اوضاع ایران را آرام کرد.
 
دیری نپایید که رابطه محمدشاه و قائم‌مقام تیره شد و پادشاه دستور به برکناری و زندانی کردن و سرانجام [[اعدام]] صدراعظم خود داد. او سپس حاجی میرزا آقاسی را به عنوان صدراعظم جدید انتخاب کرد. چندی بعد، محمدشاه با نیت برقراری مجدد حاکمیت ایران بر [[هرات]] به سمت این شهر لشکرکشی کرد. این تصمیم با مخالفت انگلستان روبرو شد؛ اما شاه به به اخطارهای آنان توجهی نکرد که این مسئله منجر به قطع موقتی [[روابط ایران و بریتانیا|روابط ایران و انگلیس]] گردید. شهر توسط سپاه ایران محاصره شد. اما پس از ناکامی ایرانیان در تسخیر شهر و اشغال [[جزیره خارک]] توسط بریتانیا، محاصره پایان پذیرفت. پس از بازگشت به تهران، شورشی توسط [[روحانی (اسلام)|علمای شیعه]] در [[اصفهان]] به راه افتاد و شاه شخصاً برای آرام کردن اوضاع راهی این شهر گردید. همزمان با حضور محمدشاه در هرات، والی بغداد به خرمشهر حمله و شهر را غارت کرد که این مسئله و اتفاقات پس از بازگشت شاه از هرات، ایران و [[عثمانی]] را تا آستانه جنگ پیش برد. اما پادرمیانی انگلیس و روسیه از افزایش تنش‌ها و بروز جنگ جلوگیری کرد و در عوض منجر به امضای [[عهدنامه ارزروم]] گردید، هرچند این عهدنامه باعث حل اختلافات مرزی میان دو کشور نشد. در دوران محمدشاه، تحت فشار انگلستان، تجارت برده در خلیج فارس ممنوع اعلام شد. شاه در ابتدا به دلیل مجاز بودن خرید و فروش برده در اسلام و اینکه نمی‌تواند قانونی علیه شرع اسلامی وضع کند، با ممنوعیت تجارت انسان مخالفت کرد، اما سرانجام تصمیم به غیرقانونی اعلام کردن آن گرفت. از دیگر اتفاقات مهم دوران او، ظهور باب بود که شاه و صدراعظمش با ویوجود بهفتوای نیکیروحانیون رفتارشیعه کردندمبنی وبر مانعکشتن کشتهباب، شدنشحاضر توسطنشدند علمایاو شیعهرا اعدام شدندکنند.
 
وضعیت سلامتی محمدشاه چندان مساعد نبود و شاه از [[نقرس]] رنج می‌برد. این مسئله در طول حکومت او تأثیر شایانی داشت و سبب نفوذ بسیار چشمگیر صدراعظم بر امور دولت ایران بود. در سال‌های پایانی حکومت حال جسمانی او رو به وخامت رفت و همین موضوع باعث شد تحرکاتی در دربار برای تعیین شاه آینده به وجود آید. آقاسی که نمی‌خواست با مرگ بزرگترین حامی خود، جایگاهش را از دست بدهد تلاش کرد تا [[الله‌قلی‌خان ایلخانی]]، یکی از نوه‌های فتحعلی‌شاه را به ولایت‌عهدی برساند؛ اما به موفقیتی دست پیدا نکرد. محمدشاه قاجار در شهریور ۱۲۲۷ خورشیدی پس از چهارده سال حکومت در سن ۴۲ سالگی در [[قصر محمدیه]] درگذشت و در [[حرم فاطمه معصومه]] به خاک سپرده شد. [[ناصرالدین‌شاه قاجار|ناصرالدین‌میرزا]] پس از مرگ محمدشاه جانشین پدرش شد.
خط ۳۵:
 
== اوایل زندگی ==
[[پرونده:A Portrait of The Crown Prince Abbas Mirza, Signed L. Herr, Dated (1)833.jpg|بندانگشتی|عباس میرزا نایب‌السلطنه، پدر محمد میرزا]]
محمد میرزا بزرگ‌ترین پسر شاهزاده [[عباس میرزا]] از میان بیست و پنج پسر او بود و مادرش [[گلین خانم (همسر عباس میرزا)|گلین خانم]]، دختر میرزامحمدخان قاجار دولو بود. به منظور گرامی داشتن خاطره [[آقامحمدخان قاجار]] و همچنین به دلیل علاقه عباس میرزا به مؤسس سلسله، ولیعهد به پیشنهاد [[فتحعلی شاه|فتحعلی‌شاه]] نام پسرش را محمد نهاد. فتحعلی‌شاه برای برقراری همبستگی میان خانواده سلطنتی و جناح‌های رقیب [[خاندان قاجار]]، محمد میرزا را درحالی که تنها ۱۲ سال داشت از تبریز به تهران فراخواند تا با دختر امیر قاسم‌خان قوانلو، [[ملک جهان خانم]] که بعدها [[مهدعلیا]] لقب گرفت، ازدواج کند. این عروسی در ذوالقعده سال ۱۲۳۴ قمری برابر با سپتامبر ۱۸۱۹ برگزار شد.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref> اما ازدواج مذکور به گونه‌ای پیش نرفت که انتظار آن وجود داشت. از همان آغاز، مادر شاهزاده که از شاخه دولو بود با عروس خود که قوانلو بود، رابطه سردی پیدا کرد. تفاوت شخصیتی که بین محمد میرزا و ملک‌جهان خانم وجود داشت، به مرور بین آن دو فاصله انداخت و این وضعیت با مرگ پیاپی نوزدانشان بسیار بدتر شد. محمد میرزا درون‌گرا بود و تحت‌تاثیر نظرات اطرافیان قرار می‌گرفت و ملک‌جهان خانم پرتکاپو و سلطه‌جو بود.<ref>{{پک|Amanat|1997|ک=Pivot of the Universe|ص=26|زبان=en}}</ref> تنها دو تن از فرزندان حاصل از این ازدواج تا بزرگسالی زنده ماندند: ناصرالدین میرزا که بعدها ولیعهد و سپس شاه ایران شد و [[عزت الدوله|عزت‌الدوله]] که به ازدواج [[امیرکبیر]] اولین صدراعظم [[ناصرالدین شاه|ناصرالدین‌شاه]] درآمد.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref> اختلافات میان محمد میرزا و ملک‌جهان خانم بر شخصیت ناصرالدین‌میرزا اثر بخشید و دوران پادشاهی او را هم تحت تاثیر خود گرفت.<ref>{{پک|Amanat|1997|ک=Pivot of the Universe|ص=26|زبان=en}}</ref>
 
سطر ۲۴۲ ⟵ ۲۴۳:
 
== محمدشاه و ادیان ==
[[پرونده:Shafti.jpg|بندانگشتی|[[محمدباقر شفتی]] برجسته‌ترین روحانی شیعه عصر محمدشاهی بود. او در اصفهان شورشی علیه دولت به راه انداخت اما شاه ایران با قاطعیت شورش مذکور را سرکوب کرد.]]
 
=== رابطه با روحانیون شیعه ===
رابطه محمدشاه با روحانیون شیعه از همان آغاز سلطنت، یا حتی پیش از آغاز آن، تیره بود. روحانیون در نبرد تاج‌وتخت، جانب حسینعلی‌میرزا فرمانفرما را گرفتند زیرا او در زمان حکومتش بر فارس دست به آزار صوفیان زده بود. پس از به قدرت رسیدن محمد میرزا، روحانیون درخواست قائم‌مقام فراهانی مبنی بر تاج‌گذاری شاه در یک مراسم مذهبی را رد کردند و دلیل آن احتمالاً این بود که شاه جدید در روزهای نخست سلطنتش، پس از اینکه روحانیون به دلیل «گرانی نان» ناآرامی‌هایی راه انداختند، دستور داد یک روحانی شیعه را دار بزنند تا بلوا بخوابد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۵۲}}</ref> چند ماه پس از آغاز حکومت محمدشاه، آقا سیدمهدی امام جمعه اصفهان راهی تهران شد و فتوا داد که دولت باید «آب و نان یهودیان را ببرد.» شاه زیر بار نرفت. مجتهد در حرم عبدالعظیم حسنی بست نشست و اندکی بعد همان‌جا مرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۵۳}}</ref> مخالفت دین و دولت خیلی زود جلوه عمومی به خود گرفت. تنها دو سال از تاج‌گذاری محمدشاه نگذشته بود که امام جمعه تهران به «شاه جوان» هشدار داد که «اگر رویه خطا در پیش گیرد، هر آنچه درباره‌اش می‌اندیشم بر زبان خواهم راند.» از این گفته تا عمل، فاصله زیادی لازم نبود. روحانیون شیعه مدتی بعد به رهبری سیدمحمدباقر شفتی، برجسته‌ترین روحانی شیعه آن عصر، در اصفهان علم مخالفت با شاه برافراشتند و کنترل شهر را در اختیار گرفتند. محمدشاه نیز در عملی که آن را «امری بی‌سابقه در ایران» خوانده‌اند، برای مقابله با او لشکر آراست و شورش مذکور را به سختی سرکوب کرد اما از ترس واکنش شیعیان شفتی را اعدام نکرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۴۹}}</ref>
سطر ۲۵۱ ⟵ ۲۵۴:
=== باب در عصر محمدشاه ===
سیّد علی‌محمد شیرازی ملقب به باب در محضر شیخیه به رهبری سید کاظم رشتی پرورش یافته بود.<ref>{{پک|MacEoin|1988|ک=BĀB, ʿAli Moḥammad Širāzi}}</ref> رشتی مفهومی به نام «شیعه ناطق» که توسط استادش احمد احسائی طرح شده بود را رنگ و بویی تازه داد و در بغداد اعلام کرد که «هر صدسال یکبار، برگزیده‌ای از سوی خدا خواهد آمد» تا پرده از راز صد سال پیشین بردارد.» چنان‌که نیکلا می‌گوید، در بشارت منجی مشخصات باب را دارد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۶۲}}</ref> او در سال ۱۸۴۳ درگذشت و باب مدتی بعد از مسیر مکه راهی ایران شد.<ref>{{پک|MacEoin|1988|ک=BĀB, ʿAli Moḥammad Širāzi}}</ref> ابتدا به بوشهر رفت و به تبلیغ پرداخت. به نظر می‌آید که آموزه‌های باب در ابتدا نه یک دین جدید در برابر اسلام، که تجلی خواسته‌های اصلاح‌طلبانه آن عصر بوده‌است. به هر حال آوازه‌اش پیچید و عده‌ای به او پیوستند. تا اینکه میرزا حسین‌خان آجودان باشی، حاکم فارس، او را به شیراز فراخواند. میرزاحسین‌خان «مجلس بیاراست و علمای بلد را انجمن کرد.» منابع قاجاری می‌نویسند که باب در مناظره با روحانیون شیعه شکست خورد و «رسوا شد» اما بابیان بر آنند چنین نبوده و باب در شیراز به تبلیغ پرداخت. هرچه که بود، میرزاحسین‌خان دستور داد تا «هر دو پای او را استوار بر بستند و با چوبش زحمت فراوان کردند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۶۳}}</ref>
[[پرونده:Siyyid Mírzá 'Alí-Muhammad Shirazi (cropped).jpg|راست|بندانگشتی|سید علی‌محمد شیرازی، معروف به باب. پس از فتواهای روحانیون شیعه مبنی بر قتل او، دولت محمدشاه حاضر نشد به این خواسته گردن نهد و او را اعدام کند.]]
 
باب در واکنش به این عمل، شکایت به محمدشاه برد و نامه‌ای به شاه ایران نوشت. «در شیراز بودم که به ستم حاکم فاسد و تبهکار شهر گرفتار آمدم. اگر تو گوشه‌ای از ستمروایی این مرد را می‌دانستی، از او انتقام می‌گرفتی زیرا که تا روز رستاخیز پادشاهی تو را آلوده ساخت.» او محمدشاه را به آیین خود جلب کرد و نوشت «اگر می‌دانستی که من کیستم، جمله سرزمین‌های جهان را برای خرسندی من و راه خدا می‌دادی… اگر تو نپذیری، خداوند دیگری را برخواهد گزید تا نظم را برقرار کند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۶۴}}</ref> منوچهرخان معتمدالدوله که توسط محمدشاه پس از سرکوب شورش شفتی به حاکمیت اصفهان منصوب شده بود، آوازه باب را شنید، او را به اصفهان خواند و با او به نیکی رفتار کرد. او باب را در خانه امام جمعه شهر ساکن کرد و انجمنی بیاراست تا باب و علما مجدداً مناظره کنند. پس از این اتفاقات، باب مجدداً به شاه نامه نوشت. «معتمدالدوله حقیقت را دریافت… از آنجا که برخی از جهال شهر بی‌نظی بر پا کردند او مرا پنهانی در کاخ صدر نگاه داشت.» در این زمان، روحانیون شیعه به «شکوه برآمدند» و فتوای اعدام باب را صادر نمودند، زیرا «اظهر من الشمس» بود که افکار او با شریعت اسلام متضاد است. اما حاجی میرزا آقاسی به یاری باب شتافت و او را به تهران فراخواند. گوبینو ذکر می‌کند که این خواسته خود باب بود و حاجی با آن موافقت کرد. حامد الگار معتقد است که در اینجا باب به «ابزاری در دست حکومت در پیکار میان دولت و علما» تبدیل شد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۶۵}}</ref>
 
سطر ۲۵۹ ⟵ ۲۶۲:
 
== شخصیت و چهره عمومی ==
[[پرونده:محمدشاه قاجار.jpg|بندانگشتی|نگاره‌ای از محمدشاه]]
جیمز بیلی فریزر که اندکی پیش از به سلطنت رسیدن محمدشاه در سال ۱۸۳۴ میلادی با او ملاقات داشته‌است، ولیعهد ثانی را «لایق‌ترین در میان تمام فرزندان و نوادگان پرشمار فتحعلی‌شاه، مخصوصاً از نظر اخلاقی و شخصی» توصیف می‌کند. دوسرسی فرانسوی به تفاوت زیاد موجود بین فتحعلی‌شاه و محمدشاه اشاره می‌کند و ظاهر او را «دلپذیر و برازنده» برمی‌شمارد. او در دیدارهای خصوصی زیادی با محمدشاه حضور داشته و در آن‌ها بینش سیاسی شاه و تلاشش برای بهبود [[روابط ایران و فرانسه]] را ستایش و البته به ناکارآمدی وزیرانش اشاره کرده‌است. [[اوژن فلاندن]] به اینکه شاه به برخی علوم نوین اروپایی تسلط دارد اشاره کرده‌است و شخصیت او را «شیرین» توصیف می‌کند. او محمدشاه را به عنوان صادق‌ترین مرد کشورش می‌ستاید و به سادگی دربار و حرمسرای شاه اشاره می‌کند. در عین حال می‌نویسد که محمدشاه به خرافات روحانیون و درویشان باور دارد. او همچنین به صورت مختصر به ذکر خصوصیات ظاهری پادشاه در زمان ملاقاتی که با او در اصفهان داشته پرداخته‌است. ایلیا نیکالایویچ برزین روسی نیز توصیف مشابه ای به دست می‌دهد و از مریضی مزمن محمدشاه می‌نویسد. از آنجایی که حرکات او محدود بود معمولاً به جای اسب سوار بر کالسکه می‌شد و برای سوار بر اسب شدن نیاز به چارپایه داشت.