سه سال در آسیا: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
+ رده:سفرنامهها (هاتکت) |
Reasoneditor (بحث | مشارکتها) خلاصۀ فصل ششم کتاب از اصلِ متن فرانسه. ارتباطی با دو ترجمه کتاب فارسی ندارد. لطفاً قبل از اعمال نظر با pdf متن فارسی چک شود. |
||
خط ۲۷:
# بازگشت
== خلاصهٔ بخش دوم<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=Gobineau, Arthur de. Trois ans en Asie, 1859 (Métailié, 1980)}}</ref> ==
=== فصل ششم: نتایج احتمالی روابط اروپا و آسیا ===
==== فقدان مفاهیم مُدرن سیاسی در آسیای میانه ====
گوبینو خود ادّعایی ندارد که توانسته باشد به همۀ جوانب مملکت ایران پردازد. ترجیح او این بوده که ببیند شانس نزدیکی بین خاورمیانه و قارّۀ اروپا در دوران او کدامست. آنچه برای گوبینو مسلّم شد این بود که در کشورهایی که از نزدیک آنها را دیده، «ملّت سیاسی» به معنای واقعی و امروزی کلمه وجود ندارد. به زعم وی، اطلاق عنوان «ملّت سیاسی» بر اعراب ممکن نیست. از هنگامی که «دیانت اسلام» آنها را بهعنوان فاتحان بر اقوام قدیمی یونانیزبان مستولی نمود، ذوق غارت و چپاول را به آنان چشاند، ولی هرگز هنر هدایت و رهبری مردم را به ایشان نیآموخت. همۀ دولتمردان، دیوانیان، علما و فلاسفۀ عرب بیگانگانی بودند که به إسلام گرویده، و از همان ابتداء بدون دخالت اعراب، و حتّیٰ بهرغم آنان، به فرمانروایی در اراضی خلافت عربی پرداختهاند. اعراب از مرحلۀ فرد تا حدّ وابستگی به قبیله ترقّی مییابند، ولی عاجز از آن هستند تا به ماوراءِ قبیله برسند.
==== تفاوت درک «سیاسی» ابتدایی ایرانیان از اعراب و افاغنه ====
ایرانیان آنچه را که برای اعراب غیرقابل درک است میفهمند، و با ذکاوتی که دارند قادر به ادراک هر چیزی هستند. امّا ثبات روحی را فاقدند، عقل ندارند، و بهخصوص فاقد وجدان هستند. افغانها سربازانی هستند با انرژی فراوان، قدرت نفسانی عظیم، استقلال روحی خارقالعاده، ولی به هر حال سربازند و مفهوم «دولت»که اعراب از درک آن عاجزند، و نزد ایرانیان برای همیشه به مفهومی «مُستعمَل» بدل شده، برای آنان پادگانی است که روزی باید به دخول به آن رضایت بدهند.
==== آیا اقوام آسیای میانه صلاحیّتی برای پذیرش تمدّن مُدرن دارند؟ ====
پس به نظر نمیرسد که ملّتهای آسیای میانه، با اتّکاءِ به خودشان قادر به تجدید جامعۀ خود و بازسازیِ آن براساس مبانی قدیم باشد. ولی آیا برای پذیرفتن تمدّن جدید صلاحیّت دارند؟
گوبینو تصریح میکند که به چنین چیزی اعتقاد ندارد. از سی سال پیش از تاریخ نگارش کتاب در کشور فرانسه صحبت از متمدّن ساختنِ دیگر مردمان جهان و انتقال تمدّن به فلان و فلان ملّت شده بود. به عقیدۀ مؤلّف تا آن موقع هیچ نتیجهای از این کار، چه در عصر جدید و چه در عصر قدیم حاصل نشده است. در ایّام ماضی نیز نه یونانیان و نه رُمیان هرگز نتوانستند «شخصی» را متمدّن کنند. قدما پس از عصر اسکندر، در دوران یونانیمآبی، با اقوام آسیای نزدیک درآمیختند، امّا مشکل بتوان گفت که این اقوام و مردمان، بیش از آنکه یونانیمآبان لودیایی یا فروگیایی شدند، یونانیمآب شدند. رُمیها هم که میخواستند گُلها را مطابق رسم خودشان متبدّل سازند، فقط در صفحات جنوبی موفّق به این کار شدند، آن هم به زور سرنیزه و با تشکیل مستعمرات ایتالیوتی، و مابقی نواحی کشور را به زمینهای کشاورزی تبدیل کردند، که هرگز «سیاسی» نشدند. به زعم گوبینو، در دوران جدید هم دیده نشده که فرانسویان توانسته باشند سیاهان آفریقایی، سرخپوستان کانادایی، هندیان پُندیشِری، و بربرهای الجزایر را متمدّن کرده باشند؛ یا اینکه انگلیسیها توانسته باشند تغییری در اوضاع اتباع هندوستان بدهند، و یا هلندیها اهالی جاوه، و روسها اهالی قفقاز را «متبدّل» ساخته باشند.
==== دو نظام متفاوت استعمار اروپایی برای آسیای میانه ====
پس دو راه بیشتر وجود ندارد: یا مردمان آسیای میانه به همان شیوهای که از قرنها پیش میزیستند، به حیات نباتی خود ادامه بدهند، یا اینکه به دست ملّتهای اروپایی فتح شوند و تحت سلطۀ ایشان قرار بگیرند.
به رغم اینکه سرزمینهای آسیای میانه پهناور است و بخش اعظم آنها دور از کرانههایی واقع است که میتواند نقطۀ حملۀ اجنبی باشد، با در نظر گرفتن قدرت خارقالعادۀ توسعه که در جوامع اروپایی هست، و نیاز به تجاوز که آنها را به این سمت سوق میدهد، چنین فرضی دور از واقعیّت به نظر نمیرسد. پس مانع عمدهای پیش رو نیست، بهخصوص که اروپا ابزار مادّی نیرومندی برای تحقّق این هدف در اختیار دارد. پس باید پذیرفت که تأسیس یک کشور اروپایی در آسیای میانه امکانپذیر است. و این کار با دو نظام میتواند صورت گیرد:
==== نظام استعمار انگلیسی ====
یکی اینکه در تأسیس چنین کشوری نظام انگلیسی را به کار برد، یعنی سلطه بر تودهها بدون درآمیختن و مخلوط شدن با آنها، و حکومت از بالا و ضمناً بقیه را کاملاً جدا و متمایز نگاه داشتن، و نگذاشتن تا بومیان در ادارۀ امور خود بهجز در موارد بسیار محدود و اصولاً امور فرعی موقّتی، یعنی امور یومیّه، دخالتی داشته باشند.
==== اشکالات نظام انگلیسی ====
این نظام تا وقتی که دوام دارد بسیار عالی و خوب است، ولی از نقطۀ نظر مردمان تحت سلطه، بههیچوجه قابل اطمینان نیست. این نظام در نظر ایشان حالت «موقّت» دارد، و با بیصبری سنگینی آن را تحمّل میکنند و به آن ناسزا میگویند. برای حفظ این سیستم باید پیوسته قوی و همیشه زرنگ بود. کوچکترین فتور و سستی، کمترین سهلانگاری در اتّخاذِ تدابیر ضروری ممکن است همه چیز را به مخاطره بیافکند، زیرا اروپاییان دائماً رویاروی دشمن قرار دارند. از آنجا که اربابان بیشتر از رعایا و بردگان راغب به خوابیدن هستند، همه چیز بر پایۀ خطر دائمی قرار گرفته است. این تنش مستمرّ هزینۀ سنگینی تحمیل میکند، و اگر ملّتی که دست به تسخیر زده در مورد دیگری با دشواری روبهرو شود، میتواند ضربات مهلکی از مردم سرزمینهای تسخیرشده دریافت کند. شورش عمومی میتواند پایان این دوران سلطه را رقم زند. این طرز حکومت بسیار آسیبپذیر است، چون فردای سقوط مطلقاً اثری از آن باقی نمیمانَد. کشورهایی که دارای این حکومت هستند، به ورطۀ آنارشی سرنگون میشوند.
==== نظام قدیمی استعمار ====
روش دیگر آن است که سلوکیان پس از مرگ اسکندر اتّخاذ کردند، و رُمیان آن را به مرحلۀ عمل درآوردند، و امروزه حتّیٰ روسها در ادارۀ سرزمینهای آسیایی خود به کار میبرند. براساس این روش، بومیان حتّیالامکان در ادارۀ امور دخالت داده میشوند، و از هر نظر در موفّقیت و ادامۀ کشورگشایی سهیم میگردند. در این روش، ملّت فاتح با ملّت فتحشده یکسان و مخلوط میشود، و به صورت یک ملّت واحد در یک سرزمین درمیآید.
==== اشکالات نظام قدیمی استعمار ====
در روش دوّم، سالهای انتقال لبریز از مخاطرات هستند. در طیّ این سالها بومیان هنوز «رام» نشدهاند، و وسایل تخریبی متعدّدی در دست دارند، و ضمن آنکه از جانب فاتحان به درجه و مقام نائل شدهاند، هرلحظه با وطنپرستی منطقهای تحریک و تحریض میشوند. مناصبی که به بومیان اعطاء شده یا در مورد ایشان به رسمیّت شناخته شده، بر نفوذ ایشان میاَفزاید، و میتواند آنان را به سمت جاهطلبی سوق دهد که تنها از طریق رهایی ملّی قابلیّت تحقّق دارد. نارضایتی کمابیش ثابت و دائمی در طبقات پایین اجتماع که عموماً در پی إشغال کشور پدید میآید، به مشکلی دائمی بدل میشود. البتّه میشود با مراقبت دقیق و ماهرانه مشکلاتی از این قبیل را برطرف کرد. نمونۀ سلوکیها و رومیها از آن جهت ذکر شدهاند تا تأکید شود که تجربۀ پیشینیان شاهد موفّقیت صد در صد این سیستم و امکان دوام آن است.
به این ترتیب، دو ملّت به هم نزدیک شده ولی هنوز در یکدیگر ادغام نشدهاند. امّا با ادغام دو ملّت چه اتّفاقی به وقوع خواهد پیوست؟ آیا ملّتهای اروپایی همۀ فضایل خود را به آسیاییها میبخشند، یا اینکه همۀ رذایل آسیایی را که باعث شکست ملّتهای این قاره شده از ایشان اخذ میکنند؟
==== اصلِ تاریخیِ سرایت انحطاط ====
تاریخ نشان میدهد که همیشه شِقّ اخیر به وقوع پیوسته است. این نکته چه در مورد فتوحات آسیایی اسکندر، و چه وقتی امپراطوری رُم به نوبۀ خود یونان را تحت سلطه درآورد، صادق است زیرا در مورد اخیر فساد و عفونتی که یونان را منحط ساخته بود تماماً به درون رُم نفوذ کرد. با آغاز فتوحات آسیایی نیز رُم به انحطاط رفت و دیگر رُم سابق نبود. یونان و رُم به دنبال این آمیختگی از لحاظ اخلاقی و عقلی و مادّی تنزّل یافتند. هر دو فقیرتر شدند. ابتداء هر دو کشور از طریق غارت و تخریب مناطق باستانی ثروتمند شدند، ولی سرمایههای مادّی سرانجام به پایان رسید. در جریان فتوحات اسکندر شهرهای سلوکیه و اسکندریه، به ضرر آتن و کورنت، ثروتمند شدند، و به همان سرعت انطاکیه و قسطنطنیه باعث نابودی امپراطوری رُم گردیدند. سایر نقاط اروپا هرگز بر اثر فتوحات آسیایی ثروتمند نشد، بلکه برعکس، به علل کاملاً مشابه به نفع آسیا به فقر گرایید.
در عصر گوبینو نیز وضع کمابیش بر همان منوال بوده است. هم کسانی از اروپاییان به زندگی در آسیا عادت کرده بودند، و هم آسیاییانی در اروپا بزرگ شده بودند. گوبینو میگوید، گروه اوّل رذائل آسیاییان را اخذ کردهاند، و حتّیٰ یک نفر از گروه دوّم نیست که فضیلت اروپایی کسب کرده باشد. در مورد فرزندانِ حاصل از ازدواجهای مختلط، به عقیدۀ گوبینو، هر کس آنها را دیده و از آنها صحبت کرده، نظری بسیار نامساعد دربارهشان داشته است.
==== اتلاف منابع اروپایی ====
امّا در خصوص اتلاف منابع اروپایی، به نظر گوبینو اینطور میرسد که این امری اجتنابناپذیر باشد. در لندن و آمستردام ثروتهای کلان شخصی در نتیجۀ تجارت با آسیا تجمیع شده، و شگفت از نظر او اینجاست که در بمبئی، مَدرَس، کلکته و کانتون، نیز بومیانی هستند که از معامله با اروپاییان ثروتهای هنگفت اندوختهاند.
چین در آن دوران به دلیل صادرات تریاک به آن منبع عایدی سرشاری برای تجار اروپایی بود، امّا این منبع موقّت و ناپایدار به نظر میرسد، زیرا چین احتمالاً در تولید تریاک خودکفا خواهد شد، یا ورود تریاک را با حقوق گمرکی معقول آزاد خواهد ساخت. هند از هشتاد سال پیش به این طرف دیگر مثل سابق برای بریتانیا سودآور نیست. انگلستان برای حفظ بازارهای فروش تولید محصولات خود هند را تحت فشار گذاشته است، از جمله تا توانسته کارخانههای حریربافی هند را که قادر به رقابت با ایشان نبوده تعطیل کرده است.
==== انحطاط متأخّر ایران ====
ایران از صد و پنجاه سال پیش دستخوش اوضاع نابسامان و ناگوار ولی بسیار استثنائی شده است. آخرین امرای سلسلۀ صفوی در نتیجۀ یورش افغانها که به مدّت چهارده سال کشور را به خون و آتش کشیدند، ساقط شدند. افغانها میدانستند که دورۀ حکومتشان در ایران کوتاه خواهد بود، زیرا منابع ضروری را برای ادامۀ آن نداشتند و هرچه منقول بود غارت کردند و بردند، و بقیه را تخریب و نابود کردند یا سوزاندند. نادرشاه بود که توانست افغانها را اخراج کند، امّا او کُردی ماجراجو، سربازی مایهدار و پرحمیّت بود، که با وطنش رفتاری بهتر از رفتار راهزنان نداشت، و پس از چندی به هند نیز لشکر کشید تا آنجا را نیز غارت کند. هرجا پولی میدید به عُنف میستاند و هر روستاییای که میدید تبدیل به سربازش میکرد.
فشارهای نادرشاه آنقدر شدید شد، که جنگاور بزرگ را در خیمهاش به قتل رساندند. ولی به جای یک ستمگر، هزاران ستمگر کوچک در ایران سر برافراشتند و بر مردمان مسلّط شدند. ایلات چادرنشین به ضرر شهرنشینان وارد صحنه شدند، و شهرنشینان به غارت یکدیگر پرداختند. زمینهای مستعد زراعت بیبذر ماندند، و اراضیِ مزروع به حال خود رها شدند. بخشی از ملّت به پاشالیق (ایالت) بغداد مهاجرت نمودند. در اواخر قرن هژدهم میلادی و اوایل قرن نوزدهم بود که ابتداء با روی کار آمدن کریم خان زند و سپس تأسیس سلسلۀ قاجاریه تا حدودی نظم در ایران برقرار شد. امّا از آنجا که مُجریّه در ایران به نحوی است که قبلاً ترسیم کردم، قادر به انجام کار مفیدی هم نشده است، بلکه فقط وجود صلح کافی بوده تا نتایج مطلوبی حاصل شود، که نسبتاً قابل توجّه است. در نواحی لم یزرع، دهات جدیدی احداث شده و شبکههای آبیاری زمینهای بایر را حاصلخیز کرده است. قناتهایی حفر شده است. شهرهای ویران مرمّت شده، به طوری که حومۀ تهران را به دلیل احداث باغات سرسبز و در نتیجۀ تغییر شرایط جوّی نمیتوان شناخت. تهران که سابقاً ناسالمترین شهر ایران بود، امروزه یکی از سالمترین شهرهای ایران شده است. بازارهایی زیبا، کاروانسراهایی با معماری بسیار درخشان، محلّاتی جدید، و خانههای شخصی متعدّدی در آن ساخته شده است. البتّه حکومت هیچگونه تسهیلاتی در اختیار نمینهد، و به همین که حرص و طمع عمّالش جلوی این اصلاحات را نمیگیرد، راضی و دلخوش است. ولی به هر حال همه چیز در حال تغییر است، زیرا وجود حکومتهای بد پدیدۀ جدیدی نیست، و وجودشان مانع نمیشود که کشورهای این منطقه از عالم به لحاظ مادّی پیشرفت کنند. علّت این امر، مواد اوّلیۀ فراوان، هزینۀ زندگی بسیار ارزان و بهای تولید بسیار نازل است. تا به حال کالا از اروپا به ایران وارد میشده، و ایران صادراتی به اروپا نداشته است. امّا به زعم گوبینو، اگر همانطور که بالاتر فرض کرده، یکی از دولتهای اروپایی امور این کشور را به دست بگیرد، این وضع تغییر خواهد کرد، و اروپاییان خود را با سرزمینی مولّد مواجه خواهند دید که در آن نخ و پشم درجۀ یک، ابریشم، زغال سنگ، مس، سرب، روی و آهن وجود دارد، و جمعیّتی که کاملاً آماده است تا از ثروتهای طبیعی خود بهرهبرداری کند. اگر هوش و ذکاوت ایرانیان در امور بازرگانی را به گرایش به رها کردن تدریجی سیستمهای حمایتی بازرگانی در اروپا بیاَفزاییم، آنگاه این به این معنی خواهد بود که اروپاییان هیچ وسیلهای برای رقابت با محصولات آسیایی نخواهند داشت. یعنی، آسیبی که آسیاییان به یونانیان و رُمیان وارد کردند، از همان دورۀ گوبینو، اروپای مُدرن را تهدید میکند.
==== شرقزدگیِ ملّتهای اروپایی ====
گوبینو کشش و حرارت فوقالعادۀ ملّتهای مغربزمین به سوی آسیا را به نظر مساعد نمینگرد. به زعم وی، در کنار موفقیتهای نظامی که تردیدی در آنها نیست، در سایر زمینهها شکستهای تلخ اروپا از آسیا دیده میشود، که نتایج آن، مزایای افتخارات نظامی را خنثیٰ میکند. گرایشهای مقاومتناپذیری وجود دارد، و اروپا نمیتواند بر ضدّ نیرویی که او را به خارج از مرزهای خودش میکشاند، و بر ضدّ فعّالیت در نقاط دوردست عقلانی رفتار کند، و سرانجام اینکه جوامع آنچه را باید بکنند بالاخره خواهند کرد، ولو اینکه عملیاتشان درست در جهت عکس منافع واقعیشان باشد. در پایان فصل، گوبینو به ذکر این نکته اکتفاء میکند که آسیا طعام اشتهاءانگیز بسیار اغواکنندهای است، که سرانجام خورنده را مسموم خواهد کرد.
==منابع==
<references />
|