فن شعر: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
دانیال رفیعی (بحث | مشارکتها) |
Luckie Luke (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: خنثیسازی |
||
خط ۱:
{{ویکیسازی}}
{{اشتباه نشود|سخنشناسی}}
'''
فن شعر را ابتدا [[ابوبشر متی بن یونس]] - از [[نسطوریان]] [[بغداد]] که رئیس منطقیان عصر خویش بهشمار میآمد - از [[سریانی]] به عربی ترجمه کرد. ترجمهای که او از فن شعر کرد خطاها و ابهامات زیادی داشت. بعد از او شاگردش [[یحیی بن عدی]] دست به ترجمهٔ دوبارهٔ آن میزند و [[یعقوب بن اسحاق الکندی]] برای اولین بار آن را تلخیص کرد. پس از کندی [[ابونصر فارابی]] (متوفی به سال ۳۳۹) که شاگرد ابوبشر متی نیز بود، به شرح و تلخیص فن شعر پرداخت. پس از فارابی معروفترین کسی که دست به کار شرح و تلخیص فن شعر میشود، [[ابنسینا]] است. پس از ابنسینا معروفترین کسی که به تلخیص و شرح بوطیقا اقدام میکند، ابنرشد است.
رسالهٔ ''فن شعر'' [[ارسطو]] در [[زبان یونانی|یونانی]] Περὶ ποιητικῆς و در [[زبان لاتین|لاتین]] De Poetica نامیده میشود که مُعرّبش ''[[بوطیقا]]'' میشود.
''فن شعر'' برای زمانهای متمادی در [[دنیای غرب]] مفقود بوده و تنها در [[قرون وسطی]] و اوایل [[دورهٔ رنسانس]] از طریق ترجمهٔ لاتین که از روی نسخهٔ عربی نوشته شده توسط [[ابن رشد]]، انجام شده بود در دسترس قرار گرفت.
== واژههای کلیدی ==
* [[تقلید(محاکات)|تقلید]]
* [[کاتارسیس
* [[دگرگونی (فن شعر)|دگرگونی]]
* [[بازشناخت
* [[هامارتیا (خطای تراژیک)]]
* [[میتوس (افسانه و داستان
* [[اتوس (سیرت
* [[دایانویا (اندیشه)]]
* [[لکسیس (گفتار
* [[ملوس (آواز)]]
* [[اوپسیس (منظر نمایش
== پیشینه ==
[[افلاطون]] در باب هنر و زیبایی، ساختار فلسفی منظمی پدید
▲[[افلاطون]] در باب هنر و زیبایی، ساختار فلسفی منظمی پدید نیاورده است و آرای او در این باره در رسالههای مختلف او پراکندهاست. در عین حال در نزد افلاطون- براساس ایده مثل- هنر همان [[«محاکات»]] (تقلید) است و چون براساس اندیشه مثل، عالم محسوس، خود تقلیدی از جهان معقول مثل است و نیز چون کار هنرمند محصول تأثیر گرفتن از تخیلات جهان محسوس است، پس کار هنرمند در واقع، تقلید تقلید است و معلوم است که در نظر افلاطون چنین آفرینشی تا چه اندازه بیمقدار است. اما حکمت ارسطویی اساساً بر این مبنا بنا نهاده شدهاست که اندیشه انسانی بتواند فارغ از زیستن در جهان معقولات صرف، با این دنیای محسوس، انسانی و این جهانی نیز رابطه برقرار کند. از نظر شیرمرز: «مرگ افلاطون و سفرهای ارسطو، آغاز جدایی او را از مکتب معلمش رقم زد و او را از تفکر متافیزیکی به سوی تجربهگرایی سوق داد.» البته شیرمرز در بخش دیگری از مقدمه اش به این نکتۀ مهم اشاره می کند که : «علیرغم نظریات مختلفی که در باب جدایی کامل ارسطو از مکتب افلاطون، بسیاری از پژوهشگران مانند جی.ای.ال. اُوِن (G.E.L. Owen) بر این باورند که پیوند ارسطو با پلاتُنیسم، امری است بسیار پیچیده و به شکل مطلق نمیتوان دراینباره حکم صادر کرد. گروهی دیگر معتقدند که ارسطو تا پایان عمرش، افلاطون را در نظر داشت و هرگز تجربهگرایی را جایگزین مکتب او نکرد.»
رساله «فن شعر» مربوط به اواخر عمر مؤلف است و به همین دلیل علیالقاعده باید اختلافی اساسی با تعالیم افلاطون داشته باشد. گفتهاند که شاعران، نخستین قربانیان [[مدینه فاضله]] افلاطون بودهاند. او این گروه را به این دلیل که با زندگی فلسفی و عقلانی نسبتی ندارند از مدینه خود طرد کردهاست. اما میراث دار او، ارسطو، با نپذیرفتن آموزه اساسی حکمت افلاطونی (مثل) میان زیبایی و اخلاق، تمایز نهاد و این هر دو ارزش را دارای جایگاهی جدا در معرفت بشری دانست.
== درونمایه ==
رسالهٔ
در بحث از تراژدی، ارسطو ابتدا آن را تعریف میکند و آن گاه اجزای آن را برمیشمارد. تراژدی در نظر او «تقلید است از کار و کرداری شگرف و تمام؛ دارای درازا و اندازهای معین است و به وسیله کلامی به انواع زینتها آراسته بیان میشود. این زینتها نیز هریک برحسب اختلاف اجزا مختلفند. این تقلید به وسیله کردار اشخاص انجام میپذیرد، نه به وسیله نقل و روایت، تا شفقت و هراس را برانگیزد و سبب تزکیه نفس از این عواطف و انفعالات گردد»
در تراژدی شش جزء وجود دارد که تراژدی از آنها ترکیب مییابد: «افسانه مضمون»، «سیرت»، «گفتار»، «اندیشه»، «منظر نمایش» و «آواز». در این اجزاء مهم این است که افعال، ترکیب و درهم آمیخته شو ند؛ زیرا تراژدی تقلید مردمان نیست، بلکه تقلید کردار، زندگی، سعادت و شقاوت است و سعادت و شقاوت نیز هر دو از نتایج و آثار کردار هستند.
از میان این اجزای ششگانه، مبدأ و روح تراژدی، «افسانه و داستان» است، و «سیرت» در مرتبه دوم است. در مرحله سوم، «اندیشه» است و مراد از آن، قدرت در بازیافتن تعبیر و بیانی است که مقتضی حال و مناسب مقام باشد. اما «سیرت» امری است که شیوه رفتار و طریقهای را نشان میدهد که چون برای انسان مشکلی پیش میآید، آن طریقه را اختیار میکند یا از آن طریقه اجتناب میکند. چهارمین مرحله «گفتار» است و مراد از آن تبیین و بیان فکر به وسیله الفاظ است.
|