فن شعر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: خنثی‌سازی
خط ۱:
{{ویکی‌سازی}}
{{اشتباه نشود|سخن‌شناسی}}
'''رسالۀ ''شاعری یارساله فن شعرِ''شعر ارسطو''' (فن شعر: ترجمۀ= عبدالحسین زرین کوب یا شاعری: ترجمۀ رضا شیرمرز، 1397، نشر ققنوس[[بوطیقا]]) از مهم‌ترین میراث فلسفی ادبی یونان می‌باشد، این رساله، اولین کار بازمانده در حوزه نظریه دراماتیک و اولین رساله فلسفی موجود با تمرکز بر [[سخن‌شناسی]] و [[نظریه ادبی]] است. به قول رضا شیرمرز «کتابِ ''شاعری''، تأثیرگذارترین اثرِ دنیای کلاسیک در حیطۀ نقد ادبی است و در کنار ''جمهوریتِ'' افلاطون، نخستین سرچشمۀ مفهومِ تقلید محسوب می­ شود. اگرچه موضوع اصلی ارسطو در ''شاعری''، تراژدی است، اما پرسش­ هایی اساسی و عمیق را دربارۀ پدیدار تقلید مطرح می­ کند و درواقع اصلاحیه­ ای است بر نظریات افلاطون در باب تقلید. ارسطو گروهی از مفاهیم اساسی موجود در ''شاعری'' را از معلمش، افلاطون وام گرفته و نظریات معلمش را دربارۀ ماهیت و اثرات تقلید به چالش کشیده است، ولی هرگز، نگرۀ اصلی افلاطون را آن­جا که از هنر، ضرورتن ماهیتی تقلیدی ارایه می­ دهد، رد نکرده است. حتا ارسطو در نقدهایش بر اندیشه­ های افلاطون، پا بر مفهومِ افلاطونیِ تقلید می­ فشارد و بر حضور تأثیرگذارتر آن در تئوری هنرِ غرب صحه می­ گذارد. او همچون افلاطون معتقد است که همۀ هنرها زیر بیرق تقلید در حرکتند و میان هنرهای نمایشی و جستارهای دیگرِ انسانی مانند علم و تاریخ که با واقعیت و حقیقت ارتباطی قراردادی دارند تفاوت وجود دارد.» ارسطو در فن شعر، مفهومی را بررسی می‌کند که از آن تحت عنوان «شعر» یاد می‌کند.
فن شعر را ابتدا [[ابوبشر متی بن یونس]] - از [[نسطوریان]] [[بغداد]] که رئیس منطقیان عصر خویش به‌شمار می‌آمد - از [[سریانی]] به عربی ترجمه کرد. ترجمه‌ای که او از فن شعر کرد خطاها و ابهامات زیادی داشت. بعد از او شاگردش [[یحیی بن عدی]] دست به ترجمهٔ دوبارهٔ آن می‌زند و [[یعقوب بن اسحاق الکندی]] برای اولین بار آن را تلخیص کرد. پس از کندی [[ابونصر فارابی]] (متوفی به سال ۳۳۹) که شاگرد ابوبشر متی نیز بود، به شرح و تلخیص فن شعر پرداخت. پس از فارابی معروف‌ترین کسی که دست به کار شرح و تلخیص فن شعر می‌شود، [[ابن‌سینا]] است. پس از ابن‌سینا معروفترین کسی که به تلخیص و شرح بوطیقا اقدام می‌کند، ابن‌رشد است.
 
رضا شیرمرز، نویسنده و مترجم نام آشنا، این کتاب پراهمیت را اخیرا مستقیما از زبان یونانی به فارسی ترجمه کرد (با عنوان ''شاعری''). او در بخشی از مقدمۀ خویش می گوید: «این فیلسوف عقل­ گرا و عقلانیت ­خواه که از خانواده­ ای ثروتمند می ­آمد، در جهانی مملو از اندیشه­ های ناب و متنوع زیست و در میان اندیشمندان زمانه برتری جست و به دلیل ویژگی دانش­جویی و دانش­گستری و گنجینۀ شکوه­مندی که از این ­رو برای هم­نسلان و نسل­ های آینده به­ جا گذارد به اوج محبوبیت رسید. ارسطو روحی دوباره به کالبد اندیشه و به­ طبع جامعه دمید. او معتقد بود که انسان تشنۀ دانایی است، همۀ انسان ­ها توان دانش­ اندوزی را دارند و شناسنامۀ هر انسانی، ذهن او است. پس زندگی کامل انسانی، یعنی حیاتی توأم با فعالیت فکری.»
 
رسالهٔ ''فن شعر'' [[ارسطو]] در [[زبان یونانی|یونانی]] Περὶ ποιητικῆς و در [[زبان لاتین|لاتین]] De Poetica نامیده می‌شود که مُعرّبش ''[[بوطیقا]]'' می‌شود.
 
''فن شعر'' برای زمان‌های متمادی در [[دنیای غرب]] مفقود بوده و تنها در [[قرون وسطی]] و اوایل [[دورهٔ رنسانس]] از طریق ترجمهٔ لاتین که از روی نسخهٔ عربی نوشته شده توسط [[ابن رشد]]، انجام شده بود در دسترس قرار گرفت. رضا شیرمرز در این مورد در ایتدای مقدمه اش بر بوطیقای ارسطو می گوید: «علی­رغم فراموشی تقریبن دوقرنی ارسطو پس از مرگش در پس شکاکیت، رواقی­گرایی و اپیکورگرایی، آثار ارسطو که عرصه­ هایی همچون هستی، حقیقت و اخلاق را با ابزار علمی و فلسفی و منطقی درنوردیده بودند، دوباره ویرایش شدند و مورد بحث قرار گرفتند.»
 
== واژه‌های کلیدی ==
بر اساس ترجمۀ رضا شیرمرز، ارسطو در کتابفن ''شاعری''شعر بهاز مفاهیم زیرذیل یاد می‌پردازدمی‌کند:
* [[تقلید(محاکات)|تقلید]] (μίμισις)
* [[کاتارسیس|کاثارسیس]] (καθάρσις)
* [[دگرگونی (فن شعر)|دگرگونی]]
* [[بازشناخت|بازشناسی]]
* [[هامارتیا (خطای تراژیک)]]
* [[میتوس (افسانه و داستان)|میتوس (پیرنگ)]]
* [[اتوس (سیرت)|اتوس (شخصیت)]]
* [[دایانویا (اندیشه)]]
* [[لکسیس (گفتار)|لکسیس (کلام)]]
* [[ملوس (آواز)]]
* [[اوپسیس (منظر نمایش)|اوپسیس (عناصر اجرایی)]]
 
== پیشینه ==
[[افلاطون]] در باب هنر و زیبایی، ساختار فلسفی منظمی پدید نیاورده ‌استنیاورده‌است و آرای او در این باره در رساله‌های مختلف او پراکنده‌است. در عین حال در نزد افلاطون- براساس ایده مثل- هنر همان [[«محاکات»]] (تقلید) است و چون براساس اندیشه مثل، عالم محسوس، خود تقلیدی از جهان معقول مثل است و نیز چون کار هنرمند محصول تأثیر گرفتن از تخیلات جهان محسوس است، پس کار هنرمند در واقع، تقلید تقلید است و معلوم است که در نظر افلاطون چنین آفرینشی تا چه اندازه بی‌مقدار است. اما حکمت ارسطویی اساساً بر این مبنا بنا نهاده شده‌است که اندیشه انسانی بتواند فارغ از زیستن در جهان معقولات صرف، با این دنیای محسوس، انسانی و این جهانی نیز رابطه برقرار کند. از نظر شیرمرز: «مرگ افلاطون و سفرهای ارسطو، آغاز جدایی او را از مکتب معلمش رقم زد و او را از تفکر متافیزیکی به سوی تجربه­گرایی سوق داد.» البته شیرمرز در بخش دیگری از مقدمه اش به این نکتۀ مهم اشاره می کند که : «علی­رغم نظریات مختلفی که در باب جدایی کامل ارسطو از مکتب افلاطون، بسیاری از پژوهشگران مانند جی.ای.ال. اُوِن (G.E.L. Owen) بر این باورند که پیوند ارسطو با پلاتُنیسم، امری است بسیار پیچیده و به شکل مطلق نمی­توان دراین­باره حکم صادر کرد. گروهی دیگر معتقدند که ارسطو تا پایان عمرش، افلاطون را در نظر داشت و هرگز تجربه­گرایی را جایگزین مکتب او نکرد.»
رضا شیرمرز، مترجم شاعری از زبان یونانی، در بخشی از مقدمۀ ترجمۀ شفاف و قابل فهمش می نویسد: «گروهی از پژوهشگران بر این باورند که شاید تنها یک­پنجم از آثار ارسطو باقی مانده و به ما رسیده است. یکی از مهم­ترین نوشته­های این فیلسوف، کتابِ ''شاعری'' (Ποιητική) است که در جستجوی ارایۀ تفسیری دقیق از انواع شعر و ساختار و اجزای شعر والا است. ارسطو شعر را ابزار تقلید برای نمایش یا بازنمایی زندگی به واسطۀ شخصیت، احساس و کنش می­داند. البته ارسطو برای شعر، گسترۀ معناییِ وسیع­تری را در نظر می­گیرد، به­گونه­ای که این ظرف بزرگ، انواع شعر از جمله حماسه، تراژدی، کمدی، ذیثی­راموس و... را در خود جا دهد. «Μίμεσις یا mimesis واژه ­ای است فلسفی که ناقل معانی مختلفی است از جمله تقلید، بازنمایی، دریافت ­پذیری و...». ­تقلید در کنار مفهوم دیگری با عنوان ذییی ­گیسی Διήγησις یا zieegisis هم که توسط افلاطون مطرح شد و روایت را منشاء خلق اثر هنری می­ دانست، به­ تدریج بر ادبیات یونان باستان و پس از آن بر هنر جهان سایه افکند و به نسبت زمانه، تأویل­ های گوناگونی از آن شد، مثلن سَمیوئِل تِیلر کُلِریج، شاعر، منتقد و فیلسوف انگلیسی در نظریۀ تخیل­اش یا اریش آورباخ، زبان­شناس و منتقد آلمانی در کتابِ ''تقلید: بازنمایی واقعیت در ادبیات غرب''.»
 
[[افلاطون]] در باب هنر و زیبایی، ساختار فلسفی منظمی پدید نیاورده ‌است و آرای او در این باره در رساله‌های مختلف او پراکنده‌است. در عین حال در نزد افلاطون- براساس ایده مثل- هنر همان [[«محاکات»]] (تقلید) است و چون براساس اندیشه مثل، عالم محسوس، خود تقلیدی از جهان معقول مثل است و نیز چون کار هنرمند محصول تأثیر گرفتن از تخیلات جهان محسوس است، پس کار هنرمند در واقع، تقلید تقلید است و معلوم است که در نظر افلاطون چنین آفرینشی تا چه اندازه بی‌مقدار است. اما حکمت ارسطویی اساساً بر این مبنا بنا نهاده شده‌است که اندیشه انسانی بتواند فارغ از زیستن در جهان معقولات صرف، با این دنیای محسوس، انسانی و این جهانی نیز رابطه برقرار کند. از نظر شیرمرز: «مرگ افلاطون و سفرهای ارسطو، آغاز جدایی او را از مکتب معلمش رقم زد و او را از تفکر متافیزیکی به سوی تجربه­گرایی سوق داد.» البته شیرمرز در بخش دیگری از مقدمه اش به این نکتۀ مهم اشاره می کند که : «علی­رغم نظریات مختلفی که در باب جدایی کامل ارسطو از مکتب افلاطون، بسیاری از پژوهشگران مانند جی.ای.ال. اُوِن (G.E.L. Owen) بر این باورند که پیوند ارسطو با پلاتُنیسم، امری است بسیار پیچیده و به شکل مطلق نمی­توان دراین­باره حکم صادر کرد. گروهی دیگر معتقدند که ارسطو تا پایان عمرش، افلاطون را در نظر داشت و هرگز تجربه­گرایی را جایگزین مکتب او نکرد.»
 
رساله «فن شعر» مربوط به اواخر عمر مؤلف است و به همین دلیل علی‌القاعده باید اختلافی اساسی با تعالیم افلاطون داشته باشد. گفته‌اند که شاعران، نخستین قربانیان [[مدینه فاضله]] افلاطون بوده‌اند. او این گروه را به این دلیل که با زندگی فلسفی و عقلانی نسبتی ندارند از مدینه خود طرد کرده‌است. اما میراث دار او، ارسطو، با نپذیرفتن آموزه اساسی حکمت افلاطونی (مثل) میان زیبایی و اخلاق، تمایز نهاد و این هر دو ارزش را دارای جایگاهی جدا در معرفت بشری دانست.
 
== درونمایه ==
رسالهٔ «شاعری» (ترجمۀ رضا شیرمرز از زبان یونانی) یا «فن شعر» (برگردان عبدالحسین زرین کوب از زبان فرانسه) دارای بیست و شش بخش کوتاه است. چهار بخش نخست آن به تعریف شعر می‌پردازد و در بارهٔ رابطه میان شعر و تقلید، منشأ و انواع شعر و انواع تقلید بحث می‌کند. بخش پنجم مقدمه‌ای است بر سه موضوع کمدی، تراژدی و حماسه. در بخش‌های شش تا بیست و دو به تعریف [[تراژدی]] و مشخصات آن می‌پردازد و مباحثی را در بارهٔ اندازه و یگانگی کنش،کردار، کنش هایکردارهای ساده و پیچیده، دگرگونی و بازشناسی،بازشناخت، اقسام بازشناسی،باز اجزایشناخت، اجزاء تراژدی، ترس و ترحمشفقت در تراژدی، اندیشه و کلامگفتار در تراژدی، [[اجزاء گفتار]]، تراژدی و گرهعقده گشایی، سیرت شخصیت هایاشخاص پیرنگ،داستان، و اوصاف گفتار شاعرانه طرح می‌کند. سه بخش از آخرین بخش‌های رسالهٔ «فن شعر» در بارهٔ [[حماسه]] است، و در این سه بخش پس از بررسی ناقص و کوتاهی در بارهٔ شعر حماسی، به بررسی شعر حماسی [[هومر]]، به عنوان نمونه می‌پردازد. در آخرین فصل رساله نیز به مقایسه بین تراژدی و حماسه پرداخته، با استدلالی منطقی ثابت می‌کند که تراژدی بر حماسه برتری دارد و از آن عالیتر است. یک فصل از رساله نیز به پاسخ گویی به بعضی از اشکالات منتقدان اختصاص یافته و در آن ارسطو خطاهایی را که در فن شعر ممکن است روی دهد بررسی و تجزیه و تحلیل کرده‌است.
 
در بحث از تراژدی، ارسطو ابتدا آن را تعریف می‌کند و آن گاه اجزای آن را برمی‌شمارد. تراژدی در نظر او «تقلید است از کار و کرداری شگرف و تمام؛ دارای درازا و اندازه‌ای معین است و به وسیله کلامی به انواع زینت‌ها آراسته بیان می‌شود. این زینت‌ها نیز هریک برحسب اختلاف اجزا مختلفند. این تقلید به وسیله کردار اشخاص انجام می‌پذیرد، نه به وسیله نقل و روایت، تا شفقت و هراس را برانگیزد و سبب تزکیه نفس از این عواطف و انفعالات گردد»
 
در تراژدی شش جزء وجود دارد که تراژدی از آن‌ها ترکیب می‌یابد: «افسانه مضمون»، «سیرت»، «گفتار»، «اندیشه»، «منظر نمایش» و «آواز». در این اجزاء مهم این است که افعال، ترکیب و درهم آمیخته شو ند؛ زیرا تراژدی تقلید مردمان نیست، بلکه تقلید کردار، زندگی، سعادت و شقاوت است و سعادت و شقاوت نیز هر دو از نتایج و آثار کردار هستند.
در تراژدی شش جزء وجود دارد که رضا شیرمرز، نویسنده، مترجم و پژوهشگر مشهور، در ترجمۀ جدیدش از کتاب ''شاعری'' از زبان یونانی این شش جزء را این گونه ترجم کرده است:
 
# پی­رنگ
# شخصیت
# کلام
# اندیشه
# عناصر اجرایی
# آواز
 
از میان این اجزای شش‌گانه، مبدأ و روح تراژدی، «افسانه و داستان» است، و «سیرت» در مرتبه دوم است. در مرحله سوم، «اندیشه» است و مراد از آن، قدرت در بازیافتن تعبیر و بیانی است که مقتضی حال و مناسب مقام باشد. اما «سیرت» امری است که شیوه رفتار و طریقه‌ای را نشان می‌دهد که چون برای انسان مشکلی پیش می‌آید، آن طریقه را اختیار می‌کند یا از آن طریقه اجتناب می‌کند. چهارمین مرحله «گفتار» است و مراد از آن تبیین و بیان فکر به وسیله الفاظ است.