روان‌شناسی دین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
جز جایگزینی با اشتباه‌یاب: بجای⟸به‌جای، بخصوص⟸به‌خصوص، بطور⟸به‌طور، سئوال⟸سؤال
خط ۱:
{{مفاهیم روان‌شناسی}}
 
'''روان‌شناسی دین''' مشتمل است بر به کار بری متدهای روان‌شناختی و فریم‌ورک‌های تفسیری، بر مفاد گوناگون سنن دینی و همچنین بر هم افراد مذهبی و هم غیر مذهبی. گستره فوق‌العاده متدها و فریم‌ورک‌ها می توانند بطوربه‌طور کمک‌کننده‌ای با توجه به تمایز کلاسیک میان رویکردهای مبتنی بر علوم طبیعی و مبتنی بر علوم انسانی خلاصه شوند. اولین دسته بوسیله روال‌های عینی (objective)، کمّی، و ترجیحا تجربی برای آزمودن فرضیه ها در رابطه با ارتباطات علّی میان موارد مطالعه آدمی پیش می‌رود. در تقابل، رویکرد مبتنی بر علوم انسانی، با هدف پی بردن به ارتباطات معنامند بجایبه‌جای علّی، در پدیده هایی که آدمی به دنبال فهم آن است، به دنیای بشری تجربیات با استفاده از متدهای کیفی، [[پدیدارشناختی]]، و تفسیری دست می‌یابد.<ref name=":0">{{Cite journal|date=2020-05-12|title=Psychology of religion|url=https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Psychology_of_religion&oldid=956285419|journal=Wikipedia|language=en}}</ref>
 
روان‌شناسان دین سه پروژه عمده را دنبال می‌کنند: (۱) شرح سیستماتیک بالاخص مفاد، رویکردها، تجربیات و حالات دینی؛ (۲) تبیین خاستگاه‌های دین، هم در تاریخ نوع بشر و هم در زندگی‌های فردی، با احتساب گوناگونی تاثیرات؛ و (۳) به نقش در آوردن عواقب رویکردها و کنش های دینی، هم برای فرد و هم برای جامعه در حالت کلان. روان شناسی دین ابتدا بعنوان رشته ای خود-هشیار در اوایل قرن ۱۹ میلادی سر بر آورد، اما همه این سه وظیفه تاریخچه ای دارند که تا به قرن ها پیش از آن باز می گردد.<ref name=":0" />
خط ۱۰:
چالش روان شناسی دین اساسا سه‌قسم است: (۱) ارائه شرحی موشکافانه از موارد تحقیق، خواه محتوای دینی (برای نمونه، رسوم آیینی سنت) یا تجریبات، رویکردها و کنش های فردی مشترک باشند؛ (۲) بیان سر بر آوردن چنین پدیده هایی با اصطلاحات روان شناختی، خواه در زندگی های فردی باشند؛ و (۳) روشن ساختن پیامد—آن طور که ویلیام جیمز می گوید ثمره— این پدیده ها، برای افراد، و جامعه در حالت کلان. این ثمره ها ممکن است هم مثبت و همچنین منفی باشند.<ref name=":0" />
 
اولین وظیفه توصیفی بطوربه‌طور طبیعی نیازمند روشن سازی اصطلاحات آدمی است—مافوق همه، واژه ''دین''. تاریخدانان دین مدت هاست که سرشت پا در هوای این اصطلاح را مورد تاکید قرار داده اند، با خاطر نشان شدن این که استفاده اش در طول قرن ها به طرق قابل توجهی تغییر کرده است، بطوربه‌طور کلی در جهت [[شی‌انگاری (مغالطه)|شی‌انگاری]]. روان‌شناسان دین اولیه کاملا از این دشواری‌ها آگاه بودند، و معمولا اذعان می کردند که تعاریفی که برای استفاده انتخاب می کردند تا حدودی دلبخواه بوده است. با خیز گرفتن گرایش های پوزیتیویستی در طول قرن ۲۰ میلادی، بخصوصبه‌خصوص این مطالبه که تمام پدیده ها با روال های کمّی عملیاتی سازی شوند، روان شناسان دین انبوهی از مقیاس ها و درجه بندی ها را توسع دادند، که بیش تر آن ها برای استفاده با مسیحیان پروتستان توسعه داده شد. [[تحلیل عاملی]] نیز توسط هم روان شناسان و هم [[جامعه‌شناسی دین|جامعه‌شناسان دین]] به بازی وارد شد، تا هسته‌ای فیکس‌شده از ابعاد و مجموعه درجه‌بندی‌هایی متناظر مقرر شود. توجیه ‌کنندگی و کفایت این کوشش ها، بخصوصبه‌خصوص در نور دیدگاه کنستراکتیویستی و دیگر دیدگاه‌های [[پست‌مدرنیسم|پست‌مدرن]]، مسئله‌ای برای بحث باقی می‌ماند.<ref name=":0" />
 
در چندین دهه گذشته، بخصوصبه‌خصوص در میان [[روان شناسان بالینی]]، در کنار کوشش ها برای تمییز دادن اصطلاحات «معنویت» و «معنوی» از «دین» و «دینی» ترجیحی برای اصطلاحات «[[معنویت]]» و «معنوی» پدیدار شده است. بالاخص در ایالات متحده، «دین» برای بسیاری با موسسات فرقه‌ای و آیین‌ها و مراسم عبادت الزامیشان تداعی گشته است، و از این روی به واژه حالت و روحیه منفی‌ای می‌دهد؛ «معنویت» در مقایسه، بطوربه‌طور مثبتی عمیثا فردی و درونگرانه (subjective) احداث شده است، بعنوان استعدادی جهانگیر برای دریافتن و آشتی دادن زندگی آدمی با واقعیات والاتر (higher realities). در واقع، همچنین «معنویت» در غرب تحت تکامل قرار گرفته است، از زمانی که اساسا هم معنی ای برای دین بود در معنای اصلی خود. امروزه، کوشش ها برای عملیاتی‌سازی (operationalization) این اصطلاحات در جریان است.<ref name=":0" />
 
Schnitker و Emmons تئوریزه کرده اند که فهم دین بعنوان جستجویی برای معنا استلزاماتی در سه حوزه روان شناخی انگیزه، شناخت، و روابط اجتماعی بهمراه می‌آورد. جنبه شناختی به خدا و مفهوم هدف مرتبط است، موارد انگیزه‌ای به نیاز برای کنترل، مرتبط هستند، و همچنین جسجوی دینی برای معنا در درون جوامع اجتماعی درآمیخته است.<ref name=":0" />
خط ۷۲:
[[نظریه یادگیری اجتماعی]] که توسط [[آلبرت بندورا]] ارائه شد، احتمالاً تأثیرگذارترین نظریه یادگیری و رشد بوده‌است. با وجودی که این نظریه ریشه در بسیاری از مفاهیم نظریه سنتی یادگیری دارد، امّا بندورا اعتقاد دارد که آموزش مستقیم، تنها وسیله برای یادگیری نیست. نظریه او، یک عنصر اجتماعی را نیز در نظر می‌گیرد و می‌گوید که مردم می‌توانند اطلاعات و رفتارهای جدید را از طریق مشاهده مردمان دیگر یادبگیرند. این نوع یادگیری را که به یادگیری (یا مدل سازی) مشاهده‌ای معروف است می‌توان برای توضیح انواع گسترده‌ای از رفتارها به کار برد.
برپایهٔ نظریهٔ یادگیری اجتماعی، رفتارهای انحرافی و مجرمانه، اساساً به وسیلهٔ تداعی‌های فرد رخ می‌دهند.
تداعی‌ها، معانی یا الگوهای رفتاری‌ای هستند که، فرد قبلاً آن را کسب کرده و اجازه بروز (تقویت) یا منع (تنبیه) چنین رفتارهایی را می‌دهد. نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که، همرنگی امری طبیعی است و این سئوالسؤال را مطرح می‌کنند که، چرا مردم قوانین را زیر پا می‌گذارند؟ و خود نیز پاسخ می‌دهند که:برپایهٔ نظریهٔ یادگیری اجتماعی، فرد یادمی‌گیرد که، قانون‌شکن باشد، چرا که، از طریق گروه‌های اولیه مثل خانواده و دوستان این اعمال را یادگرفته‌است؛ بنابراین آنانی که از لحاظ مذهبی و دینی پایبند به آن و عضو گروه‌های مذهبی هستند و از آنجا که اکثر مذاهب زندگی افراد را هدفمند و از هرگونه افسردگی و بیماریهای روحی دور می‌دارند، در نتیجه نقش مهمی در زندگی فرد دارند.
 
== جستارهای وابسته ==