حسن رشدیه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسب: خنثیسازی |
ویرایش بهوسیلهٔ ابرابزار: |
||
خط ۱۰۱:
[[پرونده:Roshdiyeh Family.jpg|بندانگشتی|میرزا حسن رشدیه به همراه خانواده.]]
[[پرونده:Hasan Roshdieh.jpg|بندانگشتی|میرزا حسن رشدیه به همراه فرزندانش]]
میرزا حسن تبریزی که بعدها به رشدیه اشتهار یافت «.. فرزند '''ملا مهدی''' از علمای بنام تبریز و '''سارا خانم''' نوهٔ [[صادق خان شقاقی]] بود که با فرزندانش به امر [[فتحعلی شاه]] شهید شدند. او در سال [[۱۲۶۷ (قمری)|۱۲۶۷
" او تحصیلات مقدماتی را نزد پدر خود فرا گرفت و بر اثر استعداد و حافظهٔ ای که داشت، در اندک زمانی یکی از علمای تبریز بهشمار میرفت. چنان که در ۲۲ سالگی امام جماعت یکی از مساجد تبریز بود. "
خط ۱۱۱:
[[پرونده:Roshdieeh.jpg|بندانگشتی|چپ|300px|حسن رشدیه بنیانگذار آموزش نوین در ایران و شاگردانش]]
«مقالهٔ مزبور، تأثیر عمیقی در روحیهٔ رشدیه گذاشت و انقلابی در افکار او
«از مسافرت به [[نجف]]، منصرف و به خیال افتاد که به [[استانبول]] یا [[مصر]] یا [[بیروت]] که انگلیسیها و فرانسویها در این دو شهر اخیر [[دارالمعلمین]] باز کرده بودند، برود و مقدمات رسیدن به آرزوی دیرینهاش را که اصلاح اصول تعلیم و تربیت بود، فراهم سازد…»
خط ۱۲۱:
«مدت دو سال در [[دارالمعلمین]] [[بیروت]] که بوسیلهٔ فرانسویان، تأسیس یافته بود و شهرت جهانی داشت، به تحصیل علوم جدید پرداخت و به خوبی به اشکالات طرز تدریس، آشنایی پیدا کرد و سپس برای تکمیل مطالعات خود در این رشته به [[استامبول]] پایتخت [[امپراتوری عثمانی]] و [[مصر]]، مسافرت کرد و در روش تدریس در مدارس رشدیه و اعدادیهٔ آن جا مطالعاتی نموده، اصول تدریس آنجا را هم مثل ایران، مغشوش دید…»
«در استانبول به طرح نقشههایی برای تعلیم تربیت اطفال و نو آموزان پرداخته و اقدام به رفع مشکلات تدریس در زبان فارسی و اختراع الفبای صوتی در این زبان پرداخت و پس از آشنایی کامل به اسلوب و طرز تعلیم الفبا به روش جدید، نخست به ایروان که اهالی آنجا به مناسبت دیدن مدارس روس در استقبال از فرهنگ ایرانی، مستعدتر و مشتاق تر بودند رفت و به کمک حاج آخوند برادر ناتنی اش در سال [[۱۳۰۱ (قمری)|۱۳۰۱
" پس از چهارسال اقامت و مدیریت مدرسهٔ مذکور در [[ایروان]]، ناصرالدین شاه که از سفر دوم [[فرنگستان]] به [[ایران]]، مراجعت میکرد، از ایروان میگذشت… "
[[ناصرالدین شاه]]، در دیدار از مدرسهٔ رشدیه در [[ایروان]]، از میرزا حسن خواست تا برای تأسیس مدرسهٔ ابتدایی به [[ایران]] بازگردد.<ref>{{یادکرد وب |نام خانوادگی= برنامه نگاه |نام=
اما دریغا که حسودان تنگ نظر و عنودان بدگهر «با دسایس و نیرنگهای مختلف، خدمات صادقانهٔ او را طور دیگری جلوه دادند و به شاه تفهیم میکنند که او میخواهد با تأسیس دبستان جدید، قانون اروپایی را در ایران رواج دهد که برای سلطنت، خطرناک خواهد بود و به این ترتیب، شاه را وادار میکنند که از حمایت او چشم بپوشد…»
خط ۱۴۰:
مدرسهٔ سوم را در محلهٔ [[چرنداب]] [[تبریز]] تأسیس نمود. ".. این بار، طلبههای علوم دینی [[مدرسهٔ صادقیه]] به تحریک مکتب داران جاهل و کهنه پرست که منافع نامشروع خود را در خطر میدیدند به مدرسه حمله کردند و به غارت پرداخته و رشدیه را تهدید به قتل نمودند… "
چهارمین مدرسه را در [[نوبر|محلهٔ نوبر]] تبریز، برای کودکان تهیدست بنیان گذاشت؛ که البته " شمار شاگردان به ۳۵۷ و شمار معلمان به ۱۲ نفر رسید. این بار مکتب داران به ملا مهدی (پدر رشدیه) متوسل شدند و [[اولتیماتوم]] دادند…<ref name="رشد"
ملا مهدی از میرزا حسن خواست به [[مشهد]] برود و او چنین کرد…"
خط ۱۵۰:
رشدیه در [[مشهد]] هم آرام نگرفت. در آنجا نیز مدرسهای تأسیس کرد اما آنجا نیز با هجوم کهنه پرستان مواجه شد. مدرسه را چپاول و دست اش را نیز شکستند.
ششمین مدرسه را در [[لیلی آباد]] دایر نمود. این مدرسه به علت اعتقاد مردم به صداقت و پایمردی رشدیه و دیدن نتایج آموزشهای او سه سال دوام یافت. چندی بعد کلاسی برای بزرگسالان نیز باز کرد که در مدت ۹۰ ساعت خواندن و نوشتن را به آنان آموخت. این بار، مخالفان او وقاحت را به حدی رساندند که به خود اجازه دادند به او سوء قصد کنند و با شلیک تیری به پای او مجروحش ساختند. با مجروح شدن او مدرسه هم بسته شد.<ref name="رشد"
" رشدیه در آن موقع با توجه به اینکه دستش را در [[مشهد]] شکسته بودند و پایش نیز در این واقعه مجروح شده بود، شعری بدین مضمون میخواند:
خط ۱۷۶:
بعدها شایعه شد که رشدیه ضد امام زمان و اهل بیت است و اخیراً «[[بابیه|بابی]]» شدهاست. پس از آن رشدیه به قم رفت و تا آخر عمر در این شهر سکونت داشت. در همان سال ورود مدرسهای تأسیس کرد و در آن به تدریس مشغول شد.
وی سرانجام تکفیر شد و فتوای انهدام مدارس جدید صادر شد. به دنبال آن عدهای به مدارس جدید حمله کردند که و شروع به تخریب اموال مدرسه کردند، دانشآموزان را زخمیکردند و حتی چند تن از دانشآموزان نیز در این واقعه کشته شدند. جالب اینجا بود که در هنگام تخریب یکی از این مدارس وی میخندید و میگفت: «این جاهلان نمیدانند که با این اعمال نمیتوانند جلو سیل بنیاد کن علم را بگیرند. یقین دارم که از هر آجر این مدرسه، خود مدرسه دیگری بنا خواهد شد. من آن روز را اگر زنده باشم، حتماً خواهم دید».<ref name="رشد"
«سالی بسر آمد. پایان سال، رشدیه جمعی را به مسجد دعوت میکند تا مجلس امتحانی بر پا کند و از حاصل کار سخن بگوید و حمایت دعوتشدگان را جلب کند. در مجلس امتحان «عمق تغیر» آقایان برملا میشود.
خط ۱۸۳:
میرزا حسن مدیر [[مدرسه رشدیه]] پس از آنکه در [[تبریز]] برای ایجاد مدارس زحمت کشیده بود به [[تهران]] رفت. «فریاد مقدسین بلند شد که آخرالزمان نزدیک شدهاست که جماعتی [[بابیه|بابی]] و لامذهب میخواهند الف و با را تغییر دهند، قرآن را از دست اطفال بگیرند و کتاب به آنها یاد بدهند.» [[شیخ فضلالله نوری]] در جلسهای به [[ناظمالاسلام کرمانی]] دربارهٔ مدارس جدید میگوید: {{گفتاورد|«ناظم الاسلام، ترا به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل [[شیمی]] و [[فیزیک]] عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟»<ref>[[ناظم الاسلام کرمانی]]، [[تاریخ بیداری ایرانیان]]، بخش اول ج اول، رودکی</ref>}}
در نهایت رشدیه در زمانی که شیخ [[عبدالکریم حائری یزدی|عبدالکریم حائری]] مؤسس [[حوزه علمیه قم]] ریاست و مرجعیت شیعه را به عهده داشت به قم رفت و در درس او حاضر شد و نهایتاً به خاطر حمایتهای او توانست در آنجا
{{نقل قول ۲|left |مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود.<ref>فخرالدین رشدیه، زندگینامه پیر معارف رشدیه - بنیانگذار فرهنگ نوین ایران، تهران: انتشارات هیرمند، ۱۳۷۰ خورشیدی، برگ ۲۳۷</ref>}}
== حاج میرزا احمد مدرَس اوَل
[[پرونده:تصویر حاج میرزا احمد مدرس اول.png|جایگزین=تصویر حاج میرزا احمد مدرس اول|بندانگشتی|تصویر حاج میرزا احمد مدرس اول]]
روحانی فرهیخته میرزا احمدمدرس اول در معاوتت با حسن رشدیه مدیریت و کنترل مدارس افتتاح شده در تبریز را بعهده
▲(ر.ج) [[مدرسه رشدیه#حاج میرزا احمد مدرس اول]] <br />
== آشنایی با روش تدریس رشدیه ==
از مقالات میرزا حسن رشدیه که در شمارهٔ سال سوم «مجموعه معارف» نوشتهاست:
خط ۱۹۷:
میدانید که امروز برای شما چه عید بزرگی است. امروز روزیست که شما از خرابه ندانی به شهر دانایی داخل شدهاید. تا دیروز ولگرد کوچهها بودید. امروز شاگرد مدرسه شدهاید. مردم به کربلا و مشهد و مکّه میروند، کربلائی و مشهدی و حاجی میشوند. شما امروز اصل حاجی شدهاید که به مدرسه آمدهاید.
شاگرد مدرسه حرمتش در پیش خدا، از هر کربلایی و مشهدی و حاجی بیشتر است، زیرا که به تحصیل علم وارد شدهاید. آدم بیسواد
میدانید مدرسه چه جایی است؟ مدرسه جای خداشناسی است، مدرسه جای تربیت و تعلیم است، همهٔ علما، همه وزرا، همه بزرگان از مدرسه بیرون آمدهاند. انشاالله سعی میکنید شما هم آدم بزرگ و یکی از بزرگان بشوید. تاریخ امروز را باید تا آخر عمرتان در یادتان نگه دارید که در روز پنجشنبه پنجم ربیعالاول، اول برج میزان ۱۳۰۴ وارد به مدرسه شدهاید…<ref>اقبال یغمائی، رشدیه، مجله آموزش و پرورش، آذر ماه ۱۳۵۴، شماره ۱۳۴، برگ ۱۷۲</ref>
خط ۲۰۴:
== تحرکات سیاسی، مذهبی ==
رشدیه همانند سایر شاگران [[شیخ هادی نجمآبادی]] در سالهای پیش از انقلاب مشروطه نیز تکاپوهای سیاسی داشت. یکی از فعالیتهای وی نوشتن شبنامه و پخش آن در تهران بود. زمانی که به سبب یکی از این تکاپوها مورد خشم حکومت قرارگرفت با بست نشینی در منزل شیخ هادی، از مجازات رهایی یافت.<ref name="ReferenceC"
رشدیه<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = نبوی رضوی| نام =سید مقداد | پیوند نویسنده =سید مقداد نبوی رضوی| فصل = مقدمه تاریخی| عنوان = تاریخ مکتوم| سال =1393| ناشر = پردیس دانش| مکان =تهران | زبان = فارسی| شابک = | صفحه = 43| صفحات =333}}</ref> در سالهای اول [[جنبش مشروطه]]، در میان اعضای [[انجمن باغ میکده]] قرارداشت.<ref name="ReferenceC"
== تألیفات ==
خط ۲۱۵:
* جغرافیای شفاهی و غیره
در بیدار کردن مردم از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد و در این رابطه روزنامهٔ «مکتب» را در سال ۱۲۸۴ خورشیدی (۱۳۲۳ ق
== آرامگاه ==
|