یعقوب لیث: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
جز جایگزینی با اشتباه‌یاب: ازحاکم⟸از حاکم، اونیز⟸او نیز، برخراسان⟸بر خراسان، بیافزاییم⟸بیفزاییم، دوصفت⟸دو صفت، راصاحب⟸را صاحب، رادستگیر⟸را دستگیر، فرآهم⟸فراهم، وراهزنی⟸و راهزنی، وبرادر⟸و برادر، گریخنتد⟸گریختند، وعبد⟸و عبد
خط ۲۷:
 
== نسب و تبار یعقوب لیث ==
هیچ‌یک از کتاب‌های تاریخ دربارهٔ [[یعقوب لیث]] روایت دقیقی ارایه نداده‌است و بعضی‌ها دشمنی خودرا تا حدی رسانده‌اند که می‌گویند او رویگر زاده‌ای بیش نبود، مورخین زمان او تحت سلطه خلفای عرب قرار داشتند و تنها نویسنده سیستان وظیفه خود را به خوبی انجام داده‌است. [[حمدالله مستوفی]] در تاریخ گزیده خود چنین آورده‌است «لیث رویگر بچه سیستانی بود و چون درخود نخوتی می‌دید به سلاح ورزی و [[عیاری]] وراهزنیو راهزنی پرداخت اما در ان طریق انصاف سپردی و مال کسی به یکبارگی نبردی و بوده که از برده بعضی بازدادی شبی خزانه درهم بن نصر بن رافع بن لیث بن نصر سیار را که والی سیستان بود برید و مال بی قیاس بیرون برد سپس چیزی شفاف یافت تصور گوهری کرد برداشت و زبان امتحان بر او زد نمک بود چون حق نمک پیش او بر قبض مال غالب آمد مال بگذاشت و برفت شبگرد خازن از ان متعجب شد و به درهم بن نصر بنمود، درهم مناری کرد و دزد را امان داد تا حاضر شود و لیث صفار پیش او رفت درهم پرسید چون براموال قادر شدی موجب نبردن آنچه بود و لیث حکایت نمک و حق ان را یاد کرد و درهم را پسندیده آورد و او را به در گاه خود راه داد و به او جاه و مرتبه و اورا امیر لشکر کرد.» به گفته صاحب کتاب روضه الصفا «لیث بن معدل سه پسر داشت یعقوب، عمرو، علی، که هرسه به سلطنت رسیدند.»<ref>{{پک|حسن یغمایی|۱۳۷۰|ک=تاریخ دولت صفاریان|ص=۸۸-۸۹-۹۰}}</ref>
 
یاقوت حموی در [[معجم البلدان]] «لیث راصاحبرا صاحب چهار پسر دانسته‌است یعقوب، عمرو، علی، طاهر و گوید علی به خدمت رافع ابن هرثمه درآمد و طاهر در بست کشته شد و یعقوب و عمر به امارت رسیدند» وعبدو عبد الحی ضحاک گردیزی در زین الاخبار گوید «[[یعقوب]] در دهکده قرنین حوالی سیستان پا به عرصه وجو گذاشت و در اندک مدتی برخراسانبر خراسان و [[طبرستان]] و فارس، کرمان دست یافت و سلسه [[صفاریان]] را تشکیل داد نوشته گردیزی مانند مورخین دیگر نسبت به [[یعقوب]] روی خوشی نشان نداده‌است و گوید [[یعقوب]] در آغاز امر مانند پدر به شغل رویگری مشغول بود و ماهانه پانزده درهم اجرت داشت و چون از این مقام رضایت نداشت در صدد [[عیاری]] و راهزنی برآمد و جمعی را به دور خود فراهم آورد. در حبیب السیر راجع به آغاز کار [[یعقوب]] چنین آمده‌است که تمامی اوقات حیات لیث به درودگری مصروف بود و یعقوب نیز در ایام جوانی به همان کار اشتغال داشت و هر چه پیدا می‌کرد به ضیافت بعضی صبیان خرج می‌کرد و چون به سن رشد رسید قومی از جوانان جلد غاشیه متابعتش را بر دوش گرفتند آنگاه [[یعقوب]] آغاز قطع طریق کرده و در ان امر شرایط انصاف مرعی می‌داشت و به اندک چیزی از مسافران قانع می‌گشت. مؤلف احیا الملوک نسب یعقوب را چنین آورده‌است «چون [[خسرو پرویز]] قبول دین اسلام نکرد دولت از [[عجم]] رفته و به اولاد عرب رسید ،[[اردشیر]] بن قباد بن خسرو در زمان شاهی یزدگر به حدود [[دزفول]] آمد و بعد از شکست یزدگر پسر او نتوانست در آنجا بماند از [[دزفول]] به فارس از آنجا به هفتواد که حالا قصبه بم باشد نزول کرد وبه مدت چند سال حکومت کرد و پسر او هامون بن [[کیخسرو]] از آنجا به [[سیستان]] آمد، در حوالی حوض دارا که موصعیست از نیمروز ساکن شد و به روش فقرا و مساکین روزگار می‌گذرانید و از نسل او نثر بن خلف ابتدا حرفه رویگری داشت با لیث پدر یعقوب چنان‌که یعقوب به ال صفار مشهور است و نسب یعقوب به نوشیروان می‌رساند.» خانواده [[صفاریان]] نسب خود را به [[ساسانیان]] می‌رسانند پدر یعقوب مردی بود گمنام از روستای [[قرنین]] و چهار فرزند یعقوب و عمرو و طاهر، علی را داشت و یعقوب نیز در شهر زرنگ سیستان به رویگری مشغول بود اگرچه ثروتی نداشت و ظاهراً [[عیار]] بود اما دوصفتدو صفت عشق و محبت به وطن و نفرت از اجنبی دوم و جوانمردی و سخاوت طبع که باعث پیشرفت کار او شد را دارا بود.»<ref>{{پک|حسن یغمایی|۱۳۷۰|ک=تاریخ دولت صفاریان|ص=۸۸-۸۹-۹۰}}</ref>
 
در نسب و [[تبار]] [[یعقوب لیث]] گفته شده «یعقوب بن لیث معدل ابن حاتم ماهان بن کی خسرو بن اردشیر بن قباد بن [[خسرو پرویز]] بن هرمز بن خسرو پرویز بن ا[[نوشیروان]] بن قباد بن فیروز بن یزید جردین بن [[بهرام]] جور بن یزید جورد بن شاپور ذوالاکتاف بن هرمز بن [[نرسی]] بن بهرام بن بهرام بن هرمز البطل بن [[شاپور]] بن [[اردشیر]] بابک بن [[ساسان]] بن بهمن بن اسفندیار بن سیتاسف بن [[سهراب]] بن [[سیاوش]] بن سهراب بن آهو جنگ بن [[کیقباد]] بن کی فشین بن کی ابیکه بن کی منوش بن نوذر بن منوش بن منوشرود بن منوشجهر بن نسروسنج بن ایرج بن افریدون بن اتبین بن [[جمشید]] بن بحوجهان بن اینکهد بن اوشهنج بن فراوک بن [[سیامک]] بن مشی بن [[کیومرث]].»<ref>{{پک|الهام ملک‌زاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|صص۲۴}}</ref>
خط ۴۰:
 
=== حکومت یعقوب لیث ===
بعد از اینکه با یعقوب به عنوان یک امیر بیعت کردند، حفص بن اسماعیل هم پس از بیعت به عنوان رئیس نگهبانان انتخاب گردید به مدت مدیدی [[یعقوب]] با خوارج درگیر شد و در این زمان درهم بن نصر از زندان فرار کرد و نزد سرباتک در کلاشیر رفت و برای از بین بردن یعقوب با او همکاری کرد اما یعقوب با محمد ابن رامش به آنان حمله کرد و [[یعقوب]] در این جنگ پیروز میدان بود و تجهیزات نظانی اسب و اموال را مصادره کرد با پیروزی رو به ارگ حکومتی نهاد و از آن پس اوضاع [[سیستان]] را سامان بخشید. [[یعقوب]] با مردمی که با او هم دل شدند به خوبی رفتار می‌کرد و اسرا را آزاد کرد و با آنها پیمان بست آنان نیز با او همراه شدند او سپاه عظیمی به راه انداخت در این زمان نامه ای به عمار خارجی فرستاد و از او خواستار بیعت شد و گفت ما قصد داریم با نیت درست [[سیستان]] را به کسی بسپاریم و بر قدرت [[سیستان]] بیافزاییمبیفزاییم و در پاسخ [[عمار]] گفت دربارهٔ پیوستن و همراهی به یعقوب باید بیاندیشد و همچنین قصد آزار مردم او را ندارد و [[یعقوب]] نیز خراج را تعیین کرد و هر ولایتی را به والیانی واگذار کرد.
 
خلافت [[مستعین]]ه عباسی در ۷ شوال ۲۴۷ ق بود که خبری مبنی بر اینکه محمد ابن جعفر المنتضر بالله پدر خود متوکل علی الله را به قتل رسانده‌است این در حالی است که او نیز بعد از شش ماه در گذشت و پسرش مستعین بالله به حکومت رسید او طاهر ابن عبدالله را به حکومت خراسان منسوب کرد و یعقوب که اوضاع [[سیستان]] را نظم بخشیده بود عمر را در سیستان گماشت و خود به سرکوب قدرت صالح ابن نصر در بست پرداخت که نبردهای مداوم باعث شد که بست به دست [[یعقوب]] بیافتد، صالح ابن نصر فرار کرد او با سپاهیان خود از راه کویر به سیستان رفت اما مردم [[سیستان]] گمان می‌کردند که او یعقوب است که از بست بازگشته است و پس از مشخص شدن موضوع مردم سیستان گریخنتدگریختند و [[عمر]] خود را در گوشه ای از محلات [[سیستان]] پناه داد و یعقوب نیز که در تعقیب صالح رو به [[سیستان]] نهاده بود در پنجم شعبان به او حمله برد و او مجبور به فرار شد. پس از فرار صالح ابن نصر اموال و اسلحه و اسبان او به دست [[یعقوب]] افتاد که خداوند را به پاس این پیروزی شاکر شد.
 
=== ماجرای ازهر ===
خط ۵۷:
 
=== رفتن یعقوب به سوی کرمان و فارس ===
یعقوب در اواخر ذی الحجه سال ۲۵۴ ق عزیز ابن عبدالله را به جای خود در [[سیستان]] گماشت و خود به سوی کرمان حرکت کرد و به جنگ با اسماعیل ابن موسی نامی که از حامیان خوارج بود پرداخت و همه آنها را مغلوب خود کرد و در ادامه راه به سمت کرمان طوق بن المغلس از سوی حاکم [[کرمان]] مأمور جنگ با یعقوب گردید و پس از نبردی سنگین ازهر یکی از فرماندهان یعقوب طوق را به اسارت درآورد و علی بن الحسین حاکم کرمان پس از شنیدن این شکست با سپاهیانش به [[شیراز]] گریخت ولی او لشکری فرآهمفراهم آورد و طائفه کفجان را با خود همراه کرد ولی در آخر شکست سنگینی از [[یعقوب]] خورد و به اسارت درآمد.<ref>{{پک|الهام ملک‌زاده|۱۳۸۱|ک=سرگذشت صفاریان|ص=۲۶–۵۲}}</ref>
 
=== فتح خراسان ===
خط ۶۳:
 
=== جنگ یعقوب با علویان ===
[[یعقوب لیث]] به تعقب فراریان از راه نیشابور به طبرستان و گرگان آمد و بدین بهانه می‌خواست گرگان و طبرستان را بدست آورد و نامه ای به حسن بن زید نوشت اونیزاو نیز جواب نامه را داد ولی پناهندگان را تسلیم نکرد. در این میان اشراف و اسپهبدان طبرستان چون منافع خود را در سقوط علویان می‌دیدند به یعقوب یاری رساندند یعقوب ابتدا به دهستان و [[گرگان]] و آنجا به ساری رفت و حسن بن زیدبه امل فرار کرد یعقوب نیز از راه جنگل و گردنه به سختی در تعقیب او بود حسن بن زید به سوی رویان و چالوس متواری شد یعقوب در این درگیری غناینی بدست آورد وبرادرو برادر حسن محمد علوی رادستگیررا دستگیر و روانه [[سیستان]] کرد. در این میان یعقوب مورد هجوم اقوام دیلم قرار گرفت و مردم شهرها بر عاملان او شورش کردند بسیاری از وسایل نقلیه او در اثر باران و صاعقه صدمه دیدند. چون ماندن در [[مازندران]] برای [[یعقوب]] دشوار بود، آنجا را ترک کرد و دست از تعقیب حسن بن زید برداشت و برادرش را آزاد کرد، فراریان را ازحاکماز حاکم ری خواست و تمامی آنان را دستگیر و به قتل رساند. در خراسان گروهی به نام سالوکان وجو داشتند که کاروان‌ها را غارت می کردند، از جمله آنان احمد بن عبدالله خجستانی و پسر الیاس بن اسد و پسران سرکب بودند که به اطاعت یعقوب درامدند.<ref>{{پک|حسن یغمایی|۱۳۷۰|ک=۱۳۷۰|ص=۱۰۱–۱۰۲}}</ref>
 
=== جنگ دیر العاقول ===