گرجی‌های ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: افزودن پیوند بیرونی به جای ویکی‌پیوند
خط ۱۲۵:
غلامان بعد از پذیرش اسلام در بیوتات سلطنتی تربیت شده و خواندن و نوشتن می‌آموختند تا بعدها بتوانند در دربار و در کارگاه‌ها یا در قشون خدمت نمایند.<ref>کمپفر، سفرنامهٔ کمپفر، ۱۵۴.</ref> شاه عباس با ایجاد هنگ‌های جدید غلامان ارتشی دائمی به وجود آورد. گرجیان هستهٔ اصلی ارتش و سپاهیان وی را تشکیل می‌دادند و شاه عباس با مساعدت آن‌ها موفق به تغییر کلی تشکیلات نظامی شد.<ref>میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی، ۵۳.</ref> تعداد این افراد در حدود ۳۰٬۰۰۰ تن بودند مه از این تعداد ۱۵٬۰۰۰ تن وارد امور سپاهی می‌شدند و بقیه به تناسب استعداد و قابلیت و کاری که آموخته بودند به خدمت در خانهٔ شاه یا به مشاغل کشوری دیگر گماشته می‌شدند.<ref name="ReferenceB">دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۳۴۵.</ref>
 
گرجی‌ها که [[گودرو]] آن‌ها را «بی چون و چرا شجاع‌ترین مردم شرق می‌داند<ref name="ReferenceC">لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۶۸.</ref> و [[تاورنیه]]<ref>باتیست تاورنیه، سفرنامهٔ تاورنیه، ۳۳۰.</ref> و [[پیترو دلاواله|دلاواله]]،<ref>دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۵۹.</ref> شجاعت، زیبایی، وفاداری، جنگآوری و رشادت آن‌ها را سخت ستوده‌اند، صادقانه به کسانی که آن‌ها را از سرزمین شان آواره ساخته و وطن شان را ویران نموده بودند، خدمات ارزشمند و فراوانی نمودند و بنا بر استعداد ذاتی که داشتند به زودی به بالاترین مناصب دست یافتند.{{نیازمند<ref>مولیانی، منبع}}جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.</ref>
 
نفوذ و موقعیت و قدرت گرجی‌ها در دورهٔ صفوی چنان اعتلاء یافت که تعبیر پیترو دلاواله تنها می‌تواند آن را برای ما روشن سازد: «گمان می‌کنم باید انتظار داشت به زودی در ایران تغییراتی ظهور کند زیرا در حقیقت گرجی‌ها به علت تعداد و قابلیت خود قسمت عمدهٔ سپاه ایران را تشکیل می‌دهند و شاه نیز آنقدر جوان نیست که فکر کنیم همهٔ این افراد قبل از او بمیرند. به عبارت دیگر عدهٔ زیادی از این گرجی‌ها که شاهد خرابی‌های کشور خود به دست او بوده‌اند و گرچه ظاهراً مسلمان شده‌اند ولی باطناً به دین اصلی خود وفادار مانده‌اند بعد از او زنده خواهند بود خاطرهٔ فرزندان و برادران و زنان خویشان این افراد که یا در گرجستان هستند یا در جنگ کشته شده‌اند هنوز در آنان باقی است و به محض این که فرصتی دست دهد تعداد زیادی از ایشان حاضرند قیود فعلی را پاره کنند و به انتقام بی عدالتی‌های گذشته برپا خیزند صرف نظر از قشون تمام شهرها بلکه تمام خانه‌های ایران پر از گرجی‌ها است و بدین ترتیب اگر گرجی‌ها در داخل کشور اسلحه بردارند از پشتیبانی‌های زیادی برخوردار خواهند شد به علاوه نباید فراموش کرد که فرزندان که فرزندان تیموراز اول در این کشور به سر می‌برند و حتی بعید نیست خود طهمورث خان که هنوز جوان است و هم سن من است و می‌تواند سال‌های متمادی زندگی کند روزی با یک قیام حکومت ایران را به دست بگیرد کما اینکه مملوکین نیز در [[قاهره]] قیام کردند و سلطان را سرنگون ساختند…»<ref name=ToolAutoGenRef8>دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۳۳۳.</ref>
 
برخلاف زعم دلاواله که می‌پنداشت گرجی‌ها روزی حکومت را به دست می‌گیرند، گرجی‌ها به سرعت در فرهنگ ایرانی آمیختند و اخلاف آن‌ها تنها زبان خود را به سختی حفظ کردند.{{نیازمند<ref>مولیانی، منبع}}جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.</ref>
 
شاه عباس علاوه بر به خدمت گرفتن گرجیانی که در دوران اجدادش وارد ایران شده بودند خود نیز طی حملاتی سنگین پس از ویرانی قسمت شرقی گرجستان امروزی (که جزو قلمرو ایران آن زمان محسوب می‌شد) اسرای زیادی را به ایران تبعید نمود. طی حملات شاه عباس و سردارانش به گرجستان نزدیک ۱۲۰٬۰۰۰ گرجی کشته و قریب ۲۱۰٬۰۰۰ نفر نیز به ایران تبعید گردیدند. تنها در یک مورد به محل اسکان آن‌ها که فرح آباد می‌باشد در عالم آرای عباسی اشاره شده‌است.<ref name="ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳">ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳.</ref> اما در خصوص سایر سکونتگاه‌های گرجی‌ها سیاحان اروپایی اشارات متعددی نمودند.
خط ۱۳۷:
دولت صفویان که با اقدامات شاه عباس یکم و شاه عباس دوم به بالاترین حد اعتلای فرهنگ و تمدن خود رسیده بود، با شروع سلطنت [[شاه سلیمان]] رو به انحطاط نهاد و در پادشاهی [[شاه سلطان حسین]] برچیده شد. ناتوانی سلطان حسین و گرایش شدید او به حرمسرا و لهو و لعب و غفلت وی از کشورداری زمینه مساعد را جهت طغیان و شورش قبایل و طوایف مساعد ساخت.
 
در سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م عده‌ای از افراد قبیلهٔ [[بلوچ]] به سرکردگی [[میرخسروشاه]] به [[کرمان]] هجوم آوردند و بعد از غارت کرمان، [[یزد]] و [[بندرعباس]] را مورد تهدید قرار دادند. شاه سلطان حسین جهت سرکوب شورشیان از [[گیورگی یازدهم]] (گرگین خان گرجی) خواست تا آن‌ها را دفع نماید. گیورگی که پادشاه مخلوع گرجستان (قسمت شرقی کشور گرجستان امروزی) بود در این هنگام در پایتخت صفویه به سر می‌برد. او بعد از اصرار فراوان این امر را پذیرفته ملقب به شاهنواز خان گردید و حکومت کرمان را یافت. برادرزادهٔ گیورگی [[کیخسرو خان گرجی|کیخسرو]]<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Kaikhosro of Kartli Kaikhosro_of_Kartli]</ref> نیز داروغهٔ اصفهان شد و همچنین برادر او [[لوان بیک گرجی|لوان]]<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Levan_of_Kartli Levan of Kartli]</ref> سمت دیوان بیگی اصفهان را یافت.<ref>نصیری، دستور شهر یاران، ۲۷۱–۲۷۷.</ref><ref>لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۵۱–۵۲.</ref><ref>سیوری، ایران عصر صفوی، ۲۴۰–۲۴۳.</ref>
 
گیورگی بعد از انتصاب به حکومت کرمان دست به تهیهٔ مقدمات لازم برای دفع شورشیان زد و ابتدا برادرش لوان را با جمعی از قوای گرجی پیشاپیش به کرمان فرستاد. لوان و سوارانش بیست روزه به کرمان رسیدند و در جنگی علی‌رغم کمی تعداد نیروهای، شورشیان را شکست داد. گیورگی نیز به دنبال او وارد کرمان شد و بلوچ‌ها را تارومار ساخت.<ref>نصیری، دستور شهر یاران، ۲۷۷.</ref><ref name=ToolAutoGenRef4>لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۵۳.</ref>
خط ۱۴۳:
گیورگی از سال دفع شورش بلوچ‌ها تا سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۴ م در کرمان ماند و این بار نبود سردارانی لایق در ایران عصر سلطان حسین و پیش آمدن شورش در [[قندهار]]، باعث انتصاب وی به حکومت قندهار شد.
 
سلطان حسین در سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م [[عبدالله خان گرجی]] را به حکومت قندهار منصوب نمود. او که بسیار حریص بود از [[غلزایی‌ها]] که طایفه‌ای [[مردم افغان|افغانی]] بودند اخاذی می‌کرد. استمداد افاغنه از دربار صفوی جهت رفع تظلمات وی نتیجه نداد و آن‌ها به دربار [[مغولان]] [[هند]] متمسک شدند. اوضاع بدین منوال بود تا اینکه در اواخر سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۳ م عده‌ای از افاغنه به سرکردگی [[میرسمندر]] به قندهار حمله کردند و آنجا را غارت نمودند. این اخبار به اصفهان رسید. وزراء و امرای شاه در حضور وی به مشورت در خصوص رفع این معضل پرداختند. شاه و امرا که خاطرهٔ تلاش‌ها و موفقیت‌های گیورگی در سرکوب شورشیان بلوچ را در ذهن داشتند تصمیم گرفتند وی را بدین کار برگزینند<ref name=ToolAutoGenRef1>لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۹۶–۹۷.</ref> و برای انتخاب خود هم دلایلی داشتند. اول آن که سپاه گرجستان همراه گیورگی به قندهار می‌رود و گرجستان خالی از آشوب می‌شود، دوم آن که گیورگی سعی در ظاهر ساختن خدماتی جهت خوش آمد شاه خواهد کرد زیرا او توسط شاه خلع شده‌است، سوم آن که گیورگی سرداری است با عرضه و توانایی انجام این کار را دارد.<ref>کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۳۱.</ref> گیورگی از ابتدا از قبول این مأموریت خودداری می‌کرد اما بعد از این که مقرر شد واختانگ ([[واختانگ ششم)]]<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Vakhtang_VI_of_Kartli Vakhtang VI of Kartli]</ref> برادرزاده اش به سمت حکومت گرجستان منصوب گردد بدین کار راضی شد.<ref>کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۹۷.</ref>
 
گیورگی با سپاهی قریب به ۸٬۰۰۰ تن که آن را گرجیان تشکیل می‌دادند به همراه اندکی قزلباش، عازم قندهار شد و قلعه‌های قندهار، زمین داور، بست، شال، مستنگ، فوشنج و قله‌های بلوچ وگرشک را تا سر حد فراه و اسفزار تسخیر و حدود آن را آرام نمود.<ref name="گلستانه، مجمل التواریخ، ۴">گلستانه، مجمل التواریخ، ۴.</ref> او ضمن داشتن حکومت قندهار کار ولایت بیگلربیگی کرمان را توسط نایب خود اداره می‌کرد.<ref>برن، نظام ایالات در دورهٔ صفویه، ۱۳۷.</ref> [[واختانگ ششم]] نیز به نیابت از وی پادشاهی گرجستان را داشت. گیورگی بعد از دفع فتنهٔ افاغنه، [[میرویس خان هوتک]] کلانتر موروثی قندهار را که مردی ثروتمند، باکفایت و کاردان بود، فردی خطرناک تشخیص داد و او را تحت‌الحفظ به دربار صفوی روانه ساخت و ضمن نامه‌هایی به وزراء و امرای دربار نوشت که بهتر است جهت آرامش قندهار این آشوب طلب از خاک [[افغانستان]] دور باشد.<ref>سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۴–۳۱۵.</ref>
 
همین که [[میرویس خان هوتک|میرویس]] به پایتخت صفویان وارد شد به وسیلهٔ فردی به نام [[محمود آقای خواجه‌سرا]]<ref name="گلستانه، مجمل التواریخ، ۴"/> با ارکان دولت که شدیداً با هم نفاق و نقار داشتند، رابطه برقرار نمود و با دادن رشوه‌های گزاف به اعتماد السلطنه و دیوان بیگی اصفهان، نه تنها خود را بی گناه و گیورگی را خطاکار معرفی نمود بلکه توانست نزد شاه بار یافته و محبوبیت پیدا کند.<ref>کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۳۳.</ref>
خط ۱۸۳:
 
=== دوره‌های افشاریان، زندیان و قاجاریان ===
[[نادر شاه افشار]] در سال ۱۱۴۸ ق / ۱۷۳۵ م بعد از مصالحه با [[عثمانی]] عازم گرجستان شد. وی که قبل [[صفی خان [[بغایری]] از سرداران خود را به [[تفلیس]] فرستاده بود خود نیز وارد شهر تفلیس شد. هنگام ورود او به شهر گرجی‌ها از او استقبال شایانی به عمل آوردند. خیابان‌های شهر با قالی مفروش شده و شهر تزئین یافته بود. نادر با مردم خوش رفتاری کامل نمود، اما ۶٬۰۰۰ خانواده را که در مقابل او مقاومت کرده بودند به زادگاه خود [[خراسان]] کوچانید.<ref>لکهارت، نادرشاه، ۱۲۹.</ref> محل دقیق اسکان دادن این تعداد که تقریباً ۳۰٬۰۰۰ تن بودند معین نیست (با توجه به مراجعه به چند کتاب جغرافیایی) و این که آیا نسل‌های بعدی آنان هویت خود را حفظ کرده‌اند یا از دست داده‌اند.
 
در سپاه نادر شاه که به اقتضای طبیعت امپراطوری از اقوام و طوایف مختلف بودند گرجی‌ها نیز خدمت می‌کردند<ref>تهرانی، تاریخ نادرشاهی، ۳۴۱–۳۴۲.</ref> و حتی بعد از قتل نادر کسی که مأمور ضبط و تسخیر [[کلات نادری]] که خزاین انبوه نادرشاه در آن جا بود [[سهراب بیکخان گرجی]]<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Sohrab_Khan_Gorji Sohrab Khan Gorji]</ref> بود.<ref>نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ۱۴۱.</ref>
 
[[آغامحمدخان قاجار]] در سال ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۵ م با ۳۵٬۰۰۰ مرد جنگی وارد گرجستان شد سکنهٔ شهر قصد مقاومت نداشتند و به استقبال خان آمدند، اما وی بی‌رحمانه فرمان قتل و تاراج را صادر کرد و بسیاری از بزرگان و کشیشان شهر را قتل‌عام نمود.<ref name=ToolAutoGenRef10>مدنی، تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران، ۵۳</ref> و به دستور او ۲۲٬۰۰۰ غیرنظامی را به ایران کوچاندند.<ref name=ToolAutoGenRef11>جمعی از خاورشناسان روسی، تاریخ ایران از دوران باستان تاسدهٔ هجدهم میلادی، ۶۱۹.</ref>
خط ۱۹۵:
در زمان سلطنت آغا محمدخان قاجار و متعاقب به اسارت گرفته شدن پاره ای از اهالی گرجستان، عده ای از زنان گرجی وارد حرم شاهزادگان شدند و بعدها از مقام و مرتبت عالی در اداره امور دربار برخوردار گردیدند <ref>عضد الدوله، احمد میرزا (۱۳۵۵)، تاریخ عضدی، تهران: انتشارات بابک</ref>.همچنین، پاره ای از فرماندهان گرجی <ref>حسن صدیق (۱۳۷۲)، نامداران اراک، به کوشش محمدرضا محتاط.، نشر کارا، ص. ۹۱</ref> و شاهزادگان آن دیار به خدمت شاهان قاجار درآمدند <ref>خاطرات سیاسی امین الدوله صفحه 31-ایران و قضیه ایران صفحه 204 خاطرات من‏ سرگذشت مسعودی 3-سه سال در دربار ایران، ص. 132</ref>. این روند با انقلاب مشروطیت هم ادامه یافت و گرجیان به ایفای نقش های سیاسی در عرصه سیاست ایران پرداختند. در تاریخ تحولات سیاسی سرزمین ایران، [[انقلاب مشروطیت]] نقطهٔ عطفی است که به وسیلهٔ آن از قید استبداد مطلق شاهان رسته و همانند ممالک مترقی صاحب مجلس و قانون اساسی شد. نهضت مشروطه خواهی در میان بعضی از افراد روشن فکر از طبقات مختلف ایران هنگامی آغاز شد که در سراسر قارهٔ پهناور آسیا جز در [[ژاپن]] همه جا رژیم استبداد مطلق فردی برقرار بود. عوامل بسیاری در بیداری ایرانیان و تمایل آن‌ها جهت کسب مشروطیت و ایجاد مجلس دخیل بودند که اکثراً از نوار ساطعهٔ [[انقلاب فرانسه]] مایه می‌گرفتند.
 
[[مظفرالدین شاه قاجار]] در سال ۱۳۲۴ ق / ۱۹۰۵ م فرمان مشروطیت را صادر کرد و چند روز بعد از امضای قانون اساسی در گذشت. فرزند [[محمدعلی شاه]] که ابتدا با مشروطه خواهان موافق بود، از همان شروع سلطنت درصدد ویران کردن اساس مشروطه و توطئه علیه رژیم دموکراسی برآمد. محمدعلی شاه با کمک درباریان و ایادی خود در میان طبقهٔ روحانیون در برانداختن رژیم مشروطه می‌کوشید و دولت روس نیز از او حمایت می‌کرد. کشمکش میان مشروطه خواهان و مستبدین روز به روز شدت می‌یافت تا اینکه پرتاب نارنجک به سمت شاه هنگام عزیمت او به دوشان تپه بهانهٔ لازم را به دست شاه جهت سرکوب مشروطه خواهان داد.<ref>شمیم، ایران در دورهٔ سلطنت قاجار، ۴۹۳–۴۹۴.</ref> شاه در ۴ جمادی‌الاول ۱۳۲۷ ق / ۱۹۰۸ م عازم باغشاه شد و طی چندین روز مقدمات سرکوب مشروطه را فراهم ساخت او توسط [[سرهنگ ولادیمیر لیاخوف|لیاخوف]] روسی مجلس را به توپ بست و بسیاری از نمایندگان مجلس را به شهادت رساند.<ref>مدنی، تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران، ۱۷۱.</ref> بدین ترتیب دورهٔ [[استبداد صغیر]] شروع شد، اما مردم به مبارزه جهت اعادهٔ مشروطیت دست زدند. مردم تبریز که اولین مردمی بودند که در ایران طعم و لذت استفاده از آثار تمدن جدید را چشیدند بیشتر از همهٔ مردم ایران در اعادهٔ مشروطیت نقش ایفا نمودند.
 
سران انجمن‌های سری [[تبریز]] از [[کمیته سوسیال دموکرات قفقاز]] درخواست کمک تعلیماتی و تجهیزاتی داشتند.<ref>مدنی، تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران، ۱۸۴.</ref> کمیتهٔ سوسیال دمکرات روسی که شعباتی در قفقاز داشت اعلامیه‌ای صادر کرد، مبنی بر اینکه افراد جنگ آزموده و کسانی که از ابزارسازی و بمب‌سازی آشنایی دارند برای کمک به تبریزی‌ها فرستاده شوند و در نتیجهٔ این نوشتهٔ کمیته صد تن از گرجیان کارآزموده را روانه کرد و این‌ها وارد خاک ایران شدند و خود را تبریز رساندند. «آمدن اینان از چند راه مایهٔ دگرمی مجاهدان گردید. از یک سو دانستند که در همه جا به این کوشش‌های جوانمردانهٔ آنان ارج گزارده می‌شود و آگاه گردیدند که در روسیان و گرجیان و دیگر توده‌ها همدردانی می‌دارند و این کشاکش میانهٔ آزادی و بردگی در بسیار جاها پیش می‌رود. از یک سواین صد تن گرجی هر یکی مرد جنگندهٔ دلیری می‌بود که در جنگ‌ها کاردانی بسیار نشان می‌داد، گذشته از همه، گرجیان لابراتوار بمب‌سازی همراه می‌داشتند».<ref>کسروی، تاریخ مشروطهٔ ایران، ۷۲۷.</ref>
خط ۴۱۴:
گرجیان در سراسر تاریخ ممتد خود نوجو و نوپسند بودند ولی همواره کوشش می‌کردند که پای بند به اصالت قوی خود باشند و عناصر نوین را با مبادی ریشه دار خود پیوند زنند آنان بدین سان فرهنگ مادی و معنوی ویژهٔ گرجی را که از خصوصیات فرهنگی ملی است به وجود آورده‌اند.
 
این نوجویی و نوپسندی و فرهنگدوستی ذاتی گرجیان نه تنها در وطن خودشان وجود داشت بلکه آن را در غربت نیز به منصهٔ ظهور رساندند. گرجیانی که توسط صفویان و قاجارها به ایران کوچانده شدند ذوق شعری خود را در زبان مهاجمان بکار بستند و زبان خصم پرکین را به حیله و زیور آراستند.{{مدرک}}<ref>مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.</ref>
 
تفلیس به عنوان شهری که برای مدتی تقریباً طولانی مقر حکام مسلمان بود، رونق علمی و ادبی فراوانی یافت. این رونق نیز زائیدهٔ تسامح مذهبی پادشاهان عیسوی گرجستان بود که نسبت به مسلمانان کمال احترام و محبت را روا می‌داشتند. شعرا و دانشمندان زیادی با عنوان «تفلیسی» در آسمان علم و ادب فارسی و اسلامی درخشیدند و تفلیس در نزد مسلمانان چنان شهرت یافت که مؤلف تاریخ قم می‌نویسد: «... حق جل و علا از جمیع شهرها [[کوفه]] و [[قم]] و [[تفلیس]] را برگزیده است».<ref>مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۹۴.</ref>