این کتاب دربارهٔ پسری است که نور هاینورهای زیادی را می بیندمیبیند
خیلی هاخیلیها به این خاطر که او قضیهٔ نور هانورها را فاش کرده او را یک انسان [[دیوانه]] میدانند.به همین علت او بسیار تنها شده استشدهاست.
تا روزی به طوری اتفاقی نور هانورها را کنار یکدگر می چیندمیچیند و ناگهان دروازهای به سوی سرزمین دیمونتاها باز میشود و اربابی [[شیطانی]] از آن بیرون آمده و پسر را با خود میبرد.
پسر که از موضوع تنهاییش خیلی ناراحت بوده با استفاده از [[استعداد]] خود در [[جادوگر]]ی یکی از شیاطین را با استفاده از جادوی دگردیسی تغییر میدهد و به یک كودكکودک تبدیل میکند و اسم او را از آرتری به آرت تغییر میدهد.اما صفات او همچنان در او باقی مانده.او باور ميمیکند كند كهکه آرت برادرش مي باشدمیباشد.
تا روزی آن ارباب شیطانی آن موجود دگردیسی شده را توسط موجود شیطانی به نام کاداور به سرزمین دمونتاها بر می گرداندمیگرداند ولی پسرک دست از تلاش بر نمیدارد و به دنبال كسيکسی كهکه فكرفکر مي كندمیکند برادر كوچكشکوچکش است پا به دنياي شياطيندنیای ميشیاطین گذاردمیگذارد(ديموناتادیموناتا) در بین راه با جادوگری بسیر قوی به نام برنابوس بر میخورد.برنابوس که از جنگندههای بسیار قوی بوده پسرک را بعد از ماجرایی در گروه خود راه میدهد سپس پس از یک جنگ برناببوس به توانایی پسرک پی برده و چون دنبال کا_گاش* بوده او را با خود میبرد.
تا بعد از ماجراهایی پسرک که راز برادرش را از یاد برده بود به یاد میآورد و به خانه باز میگردد
ولی پس از برگشت به خانه میمیفهمد فهمد كهکه هفت سال از زمانيزمانی كهکه خانه را تركترک كردهکرده مي گذردمیگذرد در حاليحالی كهکه او فكر ميفکر كردهمیکرده تنها چند هفته از آن روز گذشتهكميگذشتهکمی بعد متوجه مي شودمیشود که جز دردسر برای خانواده اش چیزی نیست پس دوباره نزد برنابوس باز میگردد در آن هنگام پيپی ميمیبرد برد كهکه خودش قطعه ايقطعهای از كاكاشکاکاش بوده.
این کتاب دومین کتاب نبرد با شیاطین است به وسیلهٔ دارن شان نوشته و بهوسیلهٔ خانم فرزانه کریمی ترجمه شده استشدهاست و چاپ انتشارات بنفشه استبنفشهاست
== پا نويسنویس ==
* _اسلحهای که معروف بوده اگر کسی آن را به دست آورد میتواند کل سرزمین دمونتاها و یا زمین را نابود کند