سرکان بعد از پنج سال از جدایی از ادا و پشت سر گذاشتن بیماری,بیماری، برای یکی از کارهایش به شهری می رودمیرود که ادا آنجا زندگی میکندمیکند و در آنجا با یکدیگر روبرو میشوندمیشوند و سرکان متوجه می شودمیشود که ادا موضوعی را از او مخفی میکندمیکند و در عین حال عشق او به ادا دوباره بیدار می شودمیشود و در تلاش است تا ادا را راضی کند. ادا از سرکان یک دختر به نام کیراز دارد و از او مخفی نگاه داشته است و عذاب وجدان گرفته است و در تلاش است تا به سرکان واقعیت را بگوید. این اتفاقات پبچیده باعث می شودمیشود تا سرکان و ادا و کیراز یک خانواده بسیار زیبا را تشکیل دهند.....