کاربر:Darth Kourosh/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶۴:
| align="center" | {{شعر}}{{ب|به صدق کوش که خورشید زاید از نفست|که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست}}{{پایان شعر}}
| راست‌گویی موجب عاقبت به‌خیر شدن و دروغ‌گویی موجب دوزخی شدن انسان می‌شود.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۴}}</ref>
|-
| align="center" | ۴۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز|بس طور عجب لازم ایام شباب است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی|رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی}}{{پایان شعر}}
| در دورهٔ جوانی انسان احوالات بسیار گوناگونی را تجربه می‌کند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۶}}</ref>
|-
| align="center" | ۴۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین|با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من|پیاده می‌روم و همرهان سوارانند}}{{پایان شعر}}
| انسان‌های شعیف و بی‌اراده نمی‌توانند با انسان‌های بزرگ هم‌نشین شوند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۶}}</ref>
|-
| align="center" | ۴۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است|چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد|که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس|که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد}}{{پایان شعر}}
| هنگامی که انسان گوشه‌نشینی و تنهایی را ترجیح می‌دهد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۶ - ۴۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۴۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست|در حضرت کریم تمنا چه حاجت است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|جام جهان نماست ضمیر منیر دوست|اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار|می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است}}{{پایان شعر}}
| در پیش انسان‌های بخشنده نیاز به بیان کردن درخواست نیست و آن‌ها خود حاجت را می‌دهند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۰
| align="center" | {{شعر}}{{ب|آن شد که بار منت ملاح بردمی|گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است}}{{پایان شعر}}
| وقتی انسان به آنچه که می‌خواسته می‌رسد، دیگر سختی‌ای تحمل نمی‌کند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۱
| align="center" | {{شعر}}{{ب|ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست|احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش|بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر}}{{پایان شعر}}
| کنایه از دوست و همراه واقعی نبودن.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۲
| align="center" | {{شعر}}{{ب|رواق منظر چشم من آشیانه توست|کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|خوشا دمی که درآیی و گویمت به سلامت|قدمت خیر قدوم نزلت خیر مقام}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|ز در درآ و شبستان ما منور کن|هوای مجلس روحانیان معطر کن}}{{پایان شعر}}
| دعوت کردن از دوست و همراه.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۳
| align="center" | {{شعر}}{{ب|برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست|مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست}}{{پایان شعر}}
| نباید بر کسی که رنج و سختی‌ای را تحمل می‌کند خرده گرفت چرا چنین و چنان می‌کند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۴
| align="center" | {{شعر}}{{ب|غلام همت آنم که زیر چرخ کبود|ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست}}{{پایان شعر}}
| اشاره به کسانی که دل به این دنیا نمی‌بندند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۵
| align="center" | {{شعر}}{{ب|تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر|ندانمت که در این دامگه چه افتادست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق|که در این دامگه حادثه چون افتادم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|من ملک بودم و فردوس برین جایم بود|آدم آورد در این دیر خراب آبادم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس|که در سراچه ترکیب تخته بند تنم}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست|روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم}}{{پایان شعر}}
| انسان بزرگ نباید میل به انجام کارهای بی‌ارزش و کوچک داشته باشد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۴۹ - ۵۰}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|رضا به داده بده وز جبین گره بگشای|که بر من و تو در اختیار نگشادست}}{{پایان شعر}}
| انسان در دنیا اختیار ندارد و باید به هرچه خدا به او داد رضایت بدهد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۵۰}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|جمیله‌ایست عروس جهان ولی هش دار|که این مخدره در عقد کس نمی‌آید}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|مجو درستی عهد از جهان سست نهاد|که این عجوز عروس هزاردامادست}}{{پایان شعر}}
| بی‌مهری این دنیا مانند یاری است که با هزار نفر در رابطه است.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۵۰ - ۵۱}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ|قبول خاطر و لطف سخن خدادادست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ|اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد}}{{پایان شعر}}
| اشاره به شیوا و دل‌پذیر بودن لحن سخن یا دستور.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۵۱}}</ref>
|-
| align="center" | ۵۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه|تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است}}{{پایان شعر}}
| اشاره به درست بودن تجویز و راه حل پیشنهاد شده.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۵۱}}</ref>
 
 
سطر ۳۶۳ ⟵ ۴۴۹:
|
|}
 
== پانویس ==
{{پانویس|۳}}
 
== منابع ==