کاربر:Darth Kourosh/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۳۴:
{{شعر}}{{ب|اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست|زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست}}{{پایان شعر}}
| اشاره به بی‌هنر و مهارت نبودن خود.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۲}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۵۳
| align="center" | {{شعر}}{{ب|چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت|بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت|هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت|خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی}}{{پایان شعر}}
| گوش کردن به نصیحت افراد باتجربه.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۳}}</ref>
-
| align="center" | ۱۵۴
| align="center" | {{شعر}}{{ب|گوشه ابروی توست منزل جانم|خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد}}{{پایان شعر}}
| در توصیف خانهٔ دنج.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۳}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۵۵
| align="center" | {{شعر}}{{ب|شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت|چشم دریده ادب نگاه ندارد}}{{پایان شعر}}
| نارفیقان ادب و احترام را هم رعایت نمی‌کنند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۳}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۵۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب|کافر عشق ای صنم گناه ندارد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین|گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند}}{{پایان شعر}}
| حتی اگر عاشق در راه عشق مجبور به تظاهر به کفر شود، گناه او بخشوده خواهد شد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۴}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۵۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او|اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب|هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند|مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی}}{{پایان شعر}}
| دزد بودن روزگار.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۴ - ۱۱۵}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۵۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر|سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج|نروند اهل نظر از پی نابینایی}}{{پایان شعر}}
| بی‌ارزش بودن هنر مصنوعی و غیرواقعی در مقایسه با هنر راستین.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۵}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۵۹
| align="center" | {{شعر}}{{ب|راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است|هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|بی معرفت مباش که در من یزید عشق|اهل نظر معامله با آشنا کنند}}{{پایان شعر}}
| برای موفقی باید آگاهی و علم داشت.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۵ - ۱۱۶}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۰
| align="center" | {{شعر}}{{ب|گذار بر ظلمات است خضر راهی کو|مباد کآتش محرومی آب ما ببرد}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب|هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من|پیاده می‌روم و همرهان سوارانند}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن|ظلمات است بترس از خطر گمراهی}}{{پایان شعر}}
| انسان باید در زندگی راهنما داشته باشد تا منحرف نشود.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۶}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۱
| align="center" | {{شعر}}{{ب|من از بیگانگان دیگر ننالم|که با من هر چه کرد آن آشنا کرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|شکایت از که کنم خانگیست غمازم}}{{پایان شعر}}
| اشاره به ظلمی که انسان از دشمنش هم انتظار ندارد اما از آشنایان می‌بیند.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۶ - ۱۱۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۲
| align="center" | {{شعر}}{{ب|مقام اصلی ما گوشه خرابات است|خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد}}{{پایان شعر}}
| به خوبی یاد کردن از اثر کسی.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۷}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۳
| align="center" | {{شعر}}{{ب|حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ|اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت|عشقش به روی دل در معنی فراز کرد}}{{پایان شعر}}
| عاشقان و شایستگان عشق را می‌شناسند و نه انسان‌های ظاهربین.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۷ - ۱۱۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۴
| align="center" | {{شعر}}{{ب|بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه|زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|بس تجربه کردیم در این دیر مکافات|با دردکشان هر که درافتاد برافتاد}}{{پایان شعر}}
| روزگار دغلبازان را رسوا می‌کند و همراه صادقان و راست‌گویان است.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۸}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۵
| align="center" | {{شعر}}{{ب|فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید|شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|به صدق کوش که خورشید زاید از نفست|که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت|عشقش به روی دل در معنی فراز کرد}}{{پایان شعر}}
| نهی از بدعملی و دعوت به درست‌کاری.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۸ - ۱۱۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۶
| align="center" | {{شعر}}{{ب|ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایست|غره مشو که گربه زاهد نماز کرد}}{{پایان شعر}}
| فریب ظواهر فریبنده را نباید خورد.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۷
| align="center" | {{شعر}}{{ب|آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم|این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد}}{{پایان شعر}}
| با تقدیر نمی‌توان جنگید.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۱۹}}</ref>
|-
| align="center" | ۱۶۸
| align="center" | {{شعر}}{{ب|دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست|به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد}}{{پایان شعر}}
{{سخ}}
{{شعر}}{{ب|گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید|گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم}}{{پایان شعر}}
| اگر دوستی میان دوکس قوی باشد، با بدگویی بدخواهان از بین نمی‌رود.<ref>{{پک|سپهر|۱۳۹۷|ک=مثل و مثل‌واره در شعر حافظ|ص=۱۲۰ - ۱۲۱}}</ref>