خیرالنساء بیگم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Mchit3 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: افزودن القاب
ویژگی پیوندهای پیشنهادی: ۲ پیوند افزوده شد.
خط ۱۱:
پس از کشته شدن [[شاه اسماعیل دوم]]، برادرش خدابنده به پادشاهی رسید. خدابنده مبتلا به ضعف بینایی شدید بود و در صلاحیتش برای پادشاهی تردید جدی وجود داشت اما با کمک و حمایت خواهرش [[پری خان خانم]] به این مقام دست یافت. پری خان خانم متحدانی از [[قزلباش‌ها]] داشت و بر این باور بود که با به قدرت رسیدن خدابنده قدرت اصلی در دستان خود او خواهد بود. با قدرت گرفتن پری خان خانم و حمایت قزلباشان از او وزیراعظم، میرزا سلمان جابری اصفهانی که بوسیله [[شاه طهماسب]] بر سرکار آمده بود و چندان مورد عنایت شاهزاده خانم نبود، به بهانه احترام به شاه جدید و در واقع از ترس جانش پایتخت، [[قزوین]]، را ترک گفت. هنگامیکه وزیر اعظم وارد [[شیراز]] شد، مهدعلیا او را مردی آگاه به امور و وقایع پایتخت و متحدی بالقوه برای رسیدن به اهدافش یافت چراکه میرزا سلمان جابری اصفهانی نیز همچون ملکه به یک خانواده اشرافی ایرانی متعلق بود و ارج و قربی در میان قزلباشان نداشت.
 
با اتحاد وزیر اعظم و ملکه، [[میرزا سلمان جابری اصفهانی]] بار دیگر مقام برتر خود را در زمان شاه جدید نیز به دست آورد و شاهد تنزل موقعیت دشمن خویش پری‌خان خانم گردید. پری‌خان خانم در مدتی بسیار زیاد کوتاه بعد از ورود شاه و ملکه جدید به دربار قزوین اقتدار و نفوذ بیش از حدش را از دست داد و در همان شب، به سرعت به قتل رسید. با این همه میرزا سلمان جابری اصفهانی نیز به تدریج قدرت و نفوذی که پریخان خانم روزی صاحبش بود را به ملکه واگذار کرد. خیرالنساء بیگم پذیرای نفوذ کم و بیش غیرمستقیم در جریان امور نبود و به جای آن علناً همه مسئولیت‌های اساسی را خود برعهده گرفت که مخصوصاً شامل انتصاب و عزل افسران عالی‌رتبه و بالاترین مقامات امپراتوری می‌شد. این افسران و مقامات بجای حضور در دربار عام سلطنتی، هر روز از صبح تا شب به در [[حرم‌سرا|حرمسرا]] می‌آمدند تا عریضه‌ها و نامه‌های مهم از سراسر امپراتوری را به ملکه برسانند و فرامین ملکه را دریافت کنند و در آنجا احکام درباری صادر و مهر می‌شد. به مدت بیش از یکسال امور حکومتی بر این روال رتق و فتق می‌شد و این امر باعث بروز اختلافات شدید بین او و سران قزلباش شد.<ref>تاریخ ایران کمبریج، جلد ششم، صفویان، انتشارات جامی، صفحات ۷۰ و ۷۱</ref>
 
== توطئه و قتل ملکه ==
در خلال [[جنگ چلدر]]، خیرالنساء بیگم، فرمان گردآوری سپاه داد و به همراه پسر ارشد خود [[حمزه میرزا]] (ولیعهد) و گروهی از سران دولت و امرای قزلباش به قصد سد کردن راه قشون عثمانی، مسیر آذربایجان را پیش گرفتند و در قره‌باغ توقف کردند و نهایتاً شروان را تصرف کردند. در جنگ چلدر، به دلیل عدم هماهنگی و وجود اختلاف بین مهدعلیا و سران قزلباش، امرای قزلباش کم‌کم نسبت به فرامین همسر شاه ناخرسند و خشگمین شدند.<ref>{{یادکرد|فصل=جلد اول|کتاب=زندگانی [[شاه عباس اول|شاه عباس اوّل]]|نویسنده=[[نصرالله فلسفی]]|ترجمه=|ناشر=انتشارات نگاه|شهر=تهران|کوشش=فرید مرادی|ویرایش=|صفحه=۷۳|سال=۱۳۹۱|شابک=978-964-351-726-7}}</ref> اقدامات خیرالنساء بیگم قزلباش‌ها را برآشفت، و آنان با ارسال طوماری تهدیدآمیز برای شاه خواهان برکناری او شدند. خدابنده از خیرالنساء خواست تا پایتخت را ترک نماید اما با مقاومت او روبرو شد. سرانجام دسته‌ای از قزلباشان توطئه‌ای ساختند و بدو تهمت زدند که با عادل خان برادر خان کریمه (بخشی از قلمرو عثمانی) که در آن زمان به اسارت در دربار صفویان بود رابطه عاشقانه دارد. بدین تهمت و بعد از [[اردوکشی قزلباش به مازندران (۱۵۸۰)|ماجرای انتقام میرزا خان]]، [[صدرالدین‌خان صفوی]] در تاریخ ۱ [[جمادی‌الاول]] ۹۸۷ قمری برابر با ۲۶ ژوئن ۱۵۷۹ به همراه [[امامقلی میرزای موصلو]] و چند تن از اقوام نزدیک شاه محمد خدابنده، وارد حرمسرای شاه شدند و مهدعلیا را در هنگامی که در آغوش شاه پناه برده بود خفه کردند. آنها مادر مهدعلیا را نیز در این توطئه به قتل رساندند.<ref>تاریخ ایران کمبریج، جلد ششم، صفویان، انتشارات جامی، صفحهٔ ۷۱</ref><ref>{{یادکرد|فصل=جلد اول|کتاب=زندگانی [[شاه عباس اول|شاه عباس اوّل]]|نویسنده=[[نصرالله فلسفی]]|ترجمه=|ناشر=انتشارات نگاه|شهر=تهران|کوشش=فرید مرادی|ویرایش=|صفحه=77|سال=۱۳۹۱|شابک=978-964-351-726-7}}</ref>
 
== میراث ملکه ==