در خیال: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز رده:دستگاه سه گاه حذف شد; رده:دستگاه سهگاه اضافه شد با استفاده از ویکیپدیا:ردهساز |
|||
خط ۲۴:
== اشعار ==
===ترانهٔ یکم: خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی===
''شعر از سعدی؛ مشخصات عروضی: بر وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فالعاتن؛ بحر: رمل مثمن مشکول''<br/><br/>
خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
::::::::چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
''(جملهٔ اول درآمد سه گاه)''<br/>
تو چه ارمغانی آری که بدوستان فرستی
::::::::چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
''(جملهٔ دوم درآمد سه گاه)''<br/>
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
::::::::شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
''(زابل)''<br/>
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم
::::::::که جفا کنم ولیکن تو نه لایق جفایی
''(مویه)''<br/>
چه کننداگر تحمل نکنندزیر دستان
::::::::تو هرآن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
''(مخالف، مخالف، برگشت به فرود)''<br/>
دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
::::::::نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی
''(مخالف)''<br/>
سخنی که با تودارم به نسیم صبح گفتم
::::::::دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
''(مخالف)''<br/>
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
::::::::برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
''(مخالف اشاره به مغلوب)''<br/>
تو که گفتهای تامل نکنم جمال خوبان
::::::::بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
''(مخالف)''<br/>
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
::::::::نه چنان لطیف باشدکه بدوست برگشایی
''(مویه فرود)''<br/>
===ترانهٔ دوم: برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را===
''شعر از سعدی؛ مشخصات عروضی: بر وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن؛ بحر: رجز مثمن سالم''<br/><br/>
''(درآمد بیات ترک)''<br/>
برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را
::::::::بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را
''(درآمد بیات ترک)''<br/>
هرساعت از نو قبلهای بابت پرستی میرود
::::::::توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
''(گوشهٔ دوگاه، جامه دران)''<br/> میبا جوانان خوردنت باری تمنا میکند
::::::::تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
''(داد)''<br/>
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحبدلی
::::::::باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
''(ابول)''<br/>
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
::::::::نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
''(شکسته)''<br/>
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
::::::::جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
''(جامه دران)''<br/>
باران اشکم میرود وز ابرم آتش میجهد
::::::::باپختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام
''(داد فرود)''<br/>
سعدی نصیحت نشنود ور جان در این ره میدهد
::::::::صوفی گران جانی ببر ساقی بیار آن جام را
== منبع ==
|