در خیال: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Reza1615 (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۴:
 
== اشعار ==
===ترانهٔ یکم: خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی===
{{شعر}}
''شعر از سعدی؛ مشخصات عروضی: بر وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فالعاتن؛ بحر: رمل مثمن مشکول''<br/><br/>
{{ب|خبرت خراب‌تر کرد جراحت جدایی | چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی}}
خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
{{ب|تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی | چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی}}
::::::::چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
{{ب|بشُدی و دل ببُردی و به دست غم سپردی | شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی}}
''(جملهٔ اول درآمد سه گاه)''<br/>
{{ب|دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم | نه عجب که خوبرویان بکنند بی‌وفایی}}
تو چه ارمغانی آری که بدوستان فرستی
{{ب|تو جفای خود بکردی و نه من نمی‌توانم | که جفا کنم و لیکن نه تو لایق جفایی}}
::::::::چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
{{ب|چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان | تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی}}
''(جملهٔ دوم درآمد سه گاه)''<br/>
{{ب|سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم | دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی}}
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
{{ب|من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت | برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی}}
::::::::شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
{{ب|تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال خوبان | بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی}}
''(زابل)''<br/>
{{ب|درِ چشم بامدادان به بهشت برگشودن | نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی}}
تو جفای خود بکردی و نه من نمی‌توانم
{{پایان شعر}}
::::::::که جفا کنم ولیکن تو نه لایق جفایی
 
''(مویه)''<br/>
 
چه کننداگر تحمل نکنندزیر دستان
{{شعر}}
::::::::تو هرآن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
{{ب|سرِ آن ندارد امشب که برآید آفتابی | چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی}}
''(مخالف، مخالف، برگشت به فرود)''<br/>
{{ب|نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند | همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی}}
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم
{{ب|دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی | عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی}}
::::::::نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی
{{ب|برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن | که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی}}
''(مخالف)''<br/>
{{پایان شعر}}
سخنی که با تودارم به نسیم صبح گفتم
 
::::::::دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی
 
''(مخالف)''<br/>
{{شعر}}
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
{{ب|برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را | بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را}}
::::::::برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
{{ب|هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود | توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را}}
''(مخالف اشاره به مغلوب)''<br/>
{{ب|مِی با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند | تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را}}
تو که گفته‌ای تامل نکنم جمال خوبان
{{ب|غافل مباش اَر عاقلی دَریاب اگر صاحب‌دلی | باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را}}
::::::::بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
{{ب|دلبندم آن پیمان‌گسل منظور چشم آرام دل | نی نی دلارامش مخوان کز دل ببُرد آرام را}}
''(مخالف)''<br/>
{{ب|دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش | جایی که سلطان خیمه زد غوغا نمانَد عام را}}
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
{{ب|باران اشکم می‌رود وَز ابرم آتش می‌جهد | با پختگان گوی این سخن، سوزش نباشد خام را}}
::::::::نه چنان لطیف باشدکه بدوست برگشایی
{{ب|سعدی ملامت نشنود ور جان در این ره می‌رود | صوفی گران جانی ببر، ساقی بیار آن جام را}}
''(مویه فرود)''<br/>
{{پایان شعر}}
===ترانهٔ دوم: برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را===
<div align="left">
''شعر از سعدی؛ مشخصات عروضی: بر وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن؛ بحر: رجز مثمن سالم''<br/><br/>
[[سعدی شیرازی]] (قرن ۷)
''(درآمد بیات ترک)''<br/>
</div>
برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را
 
::::::::بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را
 
''(درآمد بیات ترک)''<br/>
{{شعر}}
هرساعت از نو قبله‌ای بابت پرستی می‌رود
{{ب|آمده‌ام که سر نهم عشق ترا به سر برم | ور تو بگوییَم که نی، نی شکنم شکر بَرَم}}
::::::::توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
{{ب|آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان | تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم}}
''(گوشهٔ دوگاه، جامه دران)''<br/> می‌با جوانان خوردنت باری تمنا می‌کند
{{ب|آنکه ز زخم تیر او کوه شکاف می‌کند | پیش گشاد تیر او وای اگر سپر برم}}
::::::::تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
{{ب|در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام | وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم}}
''(داد)''<br/>
{{ب|اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم | اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم}}
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحبدلی
{{پایان شعر}}
::::::::باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
<div align="left">
''(ابول)''<br/>
[[مولانا]] (قرن ۷)
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
</div>
::::::::نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
''(شکسته)''<br/>
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
::::::::جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
''(جامه دران)''<br/>
باران اشکم می‌رود وز ابرم آتش می‌جهد
::::::::باپختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام
''(داد فرود)''<br/>
سعدی نصیحت نشنود ور جان در این ره می‌دهد
::::::::صوفی گران جانی ببر ساقی بیار آن جام را
 
== منبع ==