منکسنوس (افلاطون): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷:
سقراط یکی از دوستان خود به نام منکسنوس را در راه میبیند و میگوید مگر در فلسفه و دیگر دانشها به کمال رسیدهای که به انجمن شهر رفتهای تا بر ما حکومت کنی؟ منکسنوس میگوید در این راه میکوشم اما امروز به انجمن شهر رفته بودم تا ببینم چه کسی را انتخاب میکنند تا فردا برای مردم به یاد کشتگان جنگ خطابهای بخواند. سقراط میگوید کشته شدن در جنگ از جهاتی خوب است مخصوصا از این جهت که خطیب خطبهای میخواند و با عبارات زیبا از یکایک کشتگان به نیکی نام میبرد و بعد در فضایل ایشان و شهرشان و مخاطبین حاضر سخن میگوید؛ به نحوی که انسان دچار چنان احساس دلپذیری میشود که دست کم سه روز آن احساس دوام میآورد و در روز چهارم یا پنجم است که در مییابد در روی زمین است و تا حالا فکر میکرد در جزیرهٔ نیکبختان زندگی میکرد!
منکسنوس متوجه لحن طنزآمیز سقراط میشود و میگوید عادت تو همیشه این است که خطیبان شهر را ریشخند کنی؛ ولی خطابهٔ فردا دشوار است؛ چون خطیب وقت کافی ندارد. سقراط میگوید اگر بخواهیم آتنیان را در برابر اسپارتیان بستاییم و یا بر عکس، آن کار مشکل است وگرنه تعریف از آتنیان در برابر آتنیان وقت نمیخواهد. و در ضمن هر یک از آن خطیبان خطابههای بیشماری را از قبل به صورت آماده دارند. منکسنوس میگوید اگر از تو بخواهند میتوانی خطابهای بخوانی؟ میگوید آری چون من آن را از استاد خود آسپاسیا همسر پریکلس آموختهام. در اینجا افلاطون طعنهای به پرکلس میزند زیرا اشارهای است به این قول مشهور که خطابههای مشهور پریکلس را همسرش آسپاسیا مینوشتهاست.
منکسنوس از سقراط میخواهد که خطبهای را که از آسپاسیا شنیدهاست برای او بگوید. در اینجا باز ترفند سقراط مشخص میشود؛ زیرا پایبند دیالکتیک است و خطابههای طولانی را از قول خود نمیگوید بلکه آن را به دیگران نسبت میدهد. سقراط خطابهٔ خود را برای منکسنوس میخواند «در این خطابه، نخست از کسی که مردهاست ستایش میکند؛ پس از آن به زندگان پند و اندرز میدهد و به بازماندگان آن مرحوم تسلیت میدهد و بدینسان نشان میدهد که وعظ و خطابه بسته به دانش نیست و کار آسانی است و هدف آن همانا خوشایندی مردم است.»<ref>تاریخ فلسفه، دکتر محمود هومن، ص ۲۱۳</ref>
|