قیام افسران خراسان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶:
شرکت کنندگان در قیام، در [[گنبد قابوس]] مورد حمله نیروهای پلیس و ژاندارمری قرار گرفتند و بسیاری از آنان در نبرد مسلحانه از پای در آمدند. پورهرمزان از جمله معدود افسرانی بود که توانست با جنگ و گریز از مهلکه، جان سالم به در برد. پورهرمزان غیاباً محکوم به اعدام شد. بدین جهت در سال ۱۳۲۶ مخفیانه از کشور بیرون رفت و بدین سان دوران طولانی مهاجرت سیاسی اش آغاز گردید.
 
==روایت ابوالحسن نجفی==
[[فضل‌الله نجفی]]، برادر [[ابوالحسن نجفی]] از جمله افسرانی بود که در این واقعه به [[سرگرد اسکندانی]] پیوست و کشته شد.<ref>طبیب‌زاده، ۱۳۹۰، ص ۲۸</ref>
<ref>[http://dlib.ical.ir/site/catalogue/393624 نامه ستوان دوم نجفی به مجلس]</ref>
[[ابوالحسن نجفی]] در این باره می‌گوید:<ref>طبیب‌زاده، ۱۳۹۰، ص ۲۸-۳۰</ref>
{{نقل قول|در واقع نخستین کسی که مرا به سمت عقاید چپ و حزب توده ترغیب می‌کرد، برادرم بود. برادرم بر خلاف من که جثه نحیفی داشتم، جوان قوی و پرقدرتی بود. او در [[مدرسه نظام اصفهان]] درس می‌خواند و همان جا دیپلم گرفت و به [[دانشکده افسری]] رفت. پس از سقوط رضاشاه و آمدن متفقین به ایران، برادرم بارها به دلایل مختلف با نیروهای خارجی درگیر شده بود و حتی در مواردی کارش به زد و خورد کشیده بود. یک شب برادرم همراه با نامزدش با درشکه از یکی از خیابان‌های جلفای اصفهان عبور می‌کردند. ماشینی که از روبرو می‌آمد با سرعت بسیار از کنار آنها گذشت و سرعت آن به حدی بود که نزدیک بود تصادفی پیش بیاید. برادرم و نامزدش از درشکه پیاده می‌شوند و می‌بینند یک افسر انگلیسی و یک افسر آمریکایی که هر دو به شدت مست بوده‌اند، در ماشین نشسته‌اند. آنها نه تنها عذر نمی‌خواهند، بلکه با حالتی طلبکار و پرخاشگر از ماشین پیاده می‌شوند و تازه بعد که چشمشان به نامزد برادرم می‌افتد، می‌خواهند او را هم با خود ببرند. برادرم با آنها درگیر می‌شود و کار به تیراندازی می‌کشد و هر دو افسر تیر می‌خورند.
 
برادرم محاکمه شد، اما محاکمه در پایان به نفع برادرم تمام شد، اما یک درجه‌اش را گرفتند و یک سال هم محکوم به زندان شد. شش ماه از زندان را در اصفهان و شش ماه دیگر را در تهران بود. هم‌بند او که از اعضای حزب توده بود، مطبوعات و نشریات چپی در اختیار برادرم می‌گذاشت و او به این ترتیب برای اولین بار در زندان با اندیشه‌های چپ آشنا شد. پس از اینکه برادرم به خراسان رفت، مرتب برای من نامه می‌نوشت. یادم هست برادرم در آخرین نامه‌اش که آن را درست روز قبل از عزیمتش از مشهد همراه یک گروه انقلابی پست کرده بود، برایم نوشته بود که «برادر عزیزم، ما فردا برای آزاد ساختن کشور قیام می‌کنیم!»
 
برادرم و جمعی از افسران دیگر از مشهد به سمت [[قوچان]] و از آنجا به سمت گنبد کاووس حرکت کردند و در مسیر خود تمام پادگان‌ها و دژبانی‌ها را خلغ سلاح کردند. رهبری این گروه به عهده سرگرد اسکندانی بود و از افراد دیگری که در این قیام شرکت داشتند و بعدها معروف شدند و خاطراتشان را نوشتند می‌توان از دکتر [[احمد شفائی]] و [[علی‌اصغر احسانی]] و [[ابوالحسن تفرشیان]] نام برد. علی‌اصغر احسانی برایم تعریف کرد که او افسر مافوق برادرم و اولین کسی بوده که برادرم را برای پیوستن به این حرکت تبلیغ کرده‌است.
==افراد درگیر در قیام==
* [[عبدالرضا آذر]]
سطر ۱۳ ⟵ ۲۲:
* [[فضل‌الله نجفی]]
 
== پانویس‌ها ==
==منابع==
<references/>
 
== منابع ==
* [[امید طبیب‌زاده|طبیب‌زاده، امید]] (۱۳۹۰) «جشن‌نامهٔ ابوالحسن نجفی»، تهران: [[انتشارات نیلوفر]]
* [http://www.iichs.org/magazine/sub.asp?id=161&theme=Orange&magNumber=19&magID=23&magIMG= سازمان نظامی حزب توده]
[[رده:تاریخ معاصر ایران]]