آمادئو مودیلیانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خنثیسازی ویرایش 6138230 توسط Secretmodigliani (بحث). Cross-wiki linkspam |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶:
مادلیانی ارتباط نزدیک خاصی با مادرش، که تا سن ۱۰ سالگی در خانه به او درس میداد، داشت. او بعد از یک حملهٔ ورم ریه در سن ۱۱ سالگی با مشکلات مزاجی درگیر بود و بعدهها دچار تب حصبهای نیز شد. او وقتی که تقریبا ۱۶ ساله بود دوباره دچار ورم ریه شد و این وقتی بود که دچار سل که جانش را گرفت، شد. هر بار مادر او بود که با مراقبتهای بسیار شدید او را از این مرحله نجات میداد. بعد از اینکه مادلیانی از دومین ورم ریه بهبودی یافت مادرش او را به سفر جنوب ایتالیا برد: ناپلی، کاپری، رم و املفی.. سپس بازگشت به شمال به فلورانس و ونیز.
مادرش به طرق مختلف در پیگیری استعدادهای او برای انتخاب هنر به عنوان شغل حرفه ای، کمک بزرگی بود. وقتی که او ۱۱ سال داست مادرش در یادداشتهای روزانهٔ خود نوشت :
شخصیت کودک هنوز اینقدر فرم نیافتهاست که من نمیتوانم بگویم در مورد ان چه فکر میکنم. او مانند یک کودک لوس رفتار میکند اما چیزی از هوش کم ندارد. ما باید منتظر بمانیم و ببینیم درون این شفیره چیست. شاید یک هنرمند
[[پرونده:Amedeo Modigliani, Nu couché de dos.jpg|thumb|''[[خودنگاره]],'' ۱۹۱۹, oil on canvas, [[São Paulo Museum of Art]], [[
== دوران تحصیل ==
مادلیانی به عنوان کسی که خیلی زود نقاشی را شروع کرده شناخته شدهاست، و خودش هم فکر میکرد «از ابتدا نقاش»، مادرش این را قبل از اینکه او هنر اموزی را به طور رسمی شروع کند نوشته.
سطر ۳۶ ⟵ ۳۷:
مادلیانی از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۰ در مدرسهٔ هنری Micheli مشغول بود. در اینجا اولین کارهای هنری او در فضایی مملو از مطالعه و تمرین شکل و سبک هنر ایتالیا در قرن ۱۹، شکل گرفت. در کارهای اولیه او در پاریس، اثر این نوع طراحی و آموختههایش در مورد هنر در دوران رنسانس دیده میشود.
مادلیانی در دورتان کار با Micheli استعداد خوبی نشان میداد، و فقط وقتی که دچار سل شد دست از کار کشید. در سال ۱۹۰۱، در حالیکه در رم بود، به کارهای Domenico
این جنبش هنری کوچک و محلی بیشتر برای مخالفت با شیوهٔ نقاشی آکادمیک هنرمندان برژوا بوجود آمد. ارتباط او با این گروه از طریق اولین استادش یعنی Guglielmo Micheli بود.
معروف ، بنیانگزار جنبش Micheli' بود. کارهای او آنقدر روزمره و به سبک رایج آن زمان بود که مادلیانی جوان ترجیح داد تا با نادیده گرفتن شیفتگی استادش به نقاشی مناظر، مثل امپرسیونیسمهای فرانسوی، برضد او عکس العمل نشان دهد. Micheli دانش اموزانش را تشویق میکرد تا در فضای بیرون
▲کارهای او آنقدر روزمره و به سبک رایج آن زمان بود که مادلیانی جوان ترجیح داد تا با نادیده گرفتن شیفتگی استادش به نقاشی مناظر، مثل امپرسیونیسمهای فرانسوی، برضد او عکس العمل نشان دهد. Micheli دانش اموزانش را تشویق میکرد تا در فضای بیرون (en plein air) نقاشی بکشند، اما مادلیانی اشتیاق واقعی برای این شیوه از نقاشی را نداشت. با اینکه در بعضی از کافهها نقاشی میکرد اما نقاشی درون عمارت، خصوصا کارگاه خود را ترجیح میداد. حتی زمانی که مجبور بود نقاشی مناظر را بکشد (که ۳ اثر موجود است) الگویش بیشتر مانند کوبیسمهای اولیه، شبیه کارهای [[سزان]] بود تا کارهای استادش Macchiaioli.
او زمانی که شاگرد Micheli بود روی نقاشی مناظر، پیکر نگاری، تصاویراشیا بی جان و برهنگی تمرین میکرد. دانش آموزان او به خاطر میآورند که او در طراحی پیکر برهنه استعداد خاصی داشت، و ضاهرا این نتیجهٔ تحصیلات آکادمیک یک نوجوان نبود : هنگامی که مشغول طراحی پیکر برهنه نبود مشغول اغوای خدمتکار خانه بود
با وجود دوری او از شیوهٔ
در ۱۹۰۲ او در پی علاقهٔ شدیدش به هنر در دانشکده هنرهای زیبایی
او از دوران نوجوانی تحت تاثیر ادبیات فلسفی بود که معلم سرخانه اش یعنی پدربزگ مادری اش اسحاق گارسین در اختیار او میگذاشت و با کارهای نویسندگانی چون نیچه، چارلز بودلیر، کارداکسی، ایزادورا لوچین دوکاس معروف به Comte de Lautréamont و..... که باعث شد او به این عقیده برسد که راه رسیدن به حقیقت خلاقیت پیروی از بی قاعدگی و بی نظمی است.
سطر ۵۱ ⟵ ۵۲:
البته کارهای Lautréamont هم در این دوره به همین اندازه بر او تاثیر گذار بوده و شعرهای مالدرو. Les Chants de Maldoro هستهٔ نسل پاریسی و سورئالیست مادلیانی شد و این کتاب هم کتاب مورد علاقهٔ مادلیانی بود و آن را از بر داشت. مشخصهٔ اشعار Lautréamont استفاده از عناصر جالب و تخیلات ازار دهندهاست. این حقیقت که مادلیانی در نوجوانی بسیار به این شعر علاقمند بوده نشانگر پرورش سلیقهٔ اوست.
بودلیر و داننزیو هم با زیباییهای پست و القای این بینش از طریق نقاشیهای سمبلیک هنرمندان را به خود جذب کردند " این را
' دوست عزیزم ,
سطر ۵۸ ⟵ ۵۹:
== پاریس ==
در ۱۹۰۶ مادلیانی به پاریس، مرکز سبکهای هنری، رفت. در حقیقت حضور او در مرکز فعالیتهای فعالیتهای هنری همزمان با ورود دو تن از کسانی بود که آثارشان در دنیا ماندگار است :
او در Le Bateau-Lavoir که بیشتر هنرمندان فقیر Montmartre در ان بودند ساکن شد و یک کارگاه هم در Rue Caulaincourt برای خود اجاره کرد. گرچه مشخصهٔ اقامتگاه او در Montmartre فقر بود، خود مادلیانی از همان ابتدا خودش را به عنوان یکی از فرزندان خانوادهای که منتظر بودند تا رفاه مالی شان را دوباره باز یابند میدانست : در کمدش لباسهای شیکی داشت البته نه از روی خودنمایی، و کارگاهی که برای خود کرایه کرده بود متناسب شخصی بود با سلیقهای عالی در تزئینات باشکوه مجلل دوران رنسانس.
او خیلی زود سعی کرد تا ظاهر بو همیانها (کسانی که درزندگی یا کارخودبه رسم و قانون دیگران کاری ندارد) را به خود بگیرد اما، حتی در شلوار کبریتی قهوهای اش، در شال قرمز و کلاه بزرگ سیاهش هم مثل کسی ظاهر میشد که در منطقهٔ فقیرنشین سکونت دارد و زندگی سختی را میگذراند.
وقتی که او تازه به پاریس رسیده بود برای مادرش نامه مینوشت، طرح بدنهای برهنه را در مدرسهٔ Colarossi میکشید و در مصرف مشروب اعتدال داشت. کسانی که او را میشناسند معتقدند در آن دوران کم حرف و غیر اجتماعی بود. نکتهٔ قابل ملاحظه در دیدارش با پیکاسو این بود که مادلیانی درمورد او که در ان زمان لباس کار مارکدار خود را پوشیده بود گفت : اینکه این مرد یک نابغهاست عذری برای سر و وضع ژولیدهٔ او نمیشود.
بعد از یک سال زندگی در پاریس رفتار و شهرت او به شکل چشمگیری تغییر یافت. او از یک هنرآموز شیک به یک شاهزادهٔ ولگرد تبدیل شده بود. شاعر و روزنامه نگار Louis Latourette که قبلا از کارگاه مجلل او بازدید کرده بود، متوجه تغییر فاحش در انجا شد، آثار دوران رنسانس از دیوارها برداشته شده بود و همه چیز وضع آشفتهای داشت و در این زمان مادلیانی معتاد به الکل و مواد بود که بر وضع کارگاهش هم تاثیر گذاشته بود. رفتار او او در این دوره پرتوی روشنی بر پیشرفت سبک هنری او بود و در این میان کارگاه اش قربانی نفرت وی از سبک اموزش هنر، که در دوران زندگی اش مشخص است، شد.او نه تنها تمام نشانههای فرهنگ برژوازی اش را از کارگاهش برداشت بلکه تصمیم گرفت بسیاری از کارهای اولیه اش را از بین ببرد. او در مورد این حرکت غیر طبیعی به یکی از همسایهٔ شگفت زده اش گفت : اسباب بازیهای بچگانه، وقتی یک [[بورژوای]] کثیف بودم ساختمشان.
سطر ۶۸ ⟵ ۷۱:
انگیزهٔ این نفرت از گذشتهٔ خود اثر یک دوره تفکرات عمیق است. این نوع تمایلات خود – ویران گرانه ممکن است از اثرات بیماری سل و دانستن (یا فکر کردن) به مرگ زودهنگام هم بوده باشد. در محل اقامت او خیلیها همین طرز فکر را داشتند و واکنش همه این بود که باید از زندگی تا وقتی که هست لذت برد و در خود ویرانی افراط ورزید. شاید برای مادلیانی این رفتار به خاطر معروف نبودنش باشد. گفته میشود که او با دو هنرمند الکلی دیگر مثل Utrillo و Soutine معاشرت داشت تا در میان همکارانش اعتبار پیدا کند. رفتار مادلیانی در این فضایی که او را احاطه کرده بود بسیار مشخص است. روابط عاشقانهٔ پی در پی، مصرف بیش از حد مشروب و حشیش. بعضی وقتها که مست بود لخت در جمعیت میرقصید. او نمونهٔ بارز یک هنرمند بدشانس است و مثل ون گوگ بعد از مرگش معروف شد.
در ۱۹۰۲، در مرحلهٔ رشد زندگی حرفهای مادلیانی، بانظرات [[آندره سالومون]]<ref>Andre Salmon</ref> که مصرف مواد مخدر و مشروبات را تشویق کرده بود و با پیدایش سبک مادلیانی و موفقیت آن، خیلیها تلاش کردند تا با استفاده از مواد و شیوهٔ زندگی مادلیانی از او تقلید کنند. Salmon – اشتباها – ادعا کرد در حقیقت مادلیانی وقتی مست نیست یک هنرمند با کارهایی بی روح است :... از روزی که او خودش را در نوع خاصی از عیاشی محسور کرد، ناگاه نوری که هنر او را تغییر داد، بر او تابید. از آن روز به بعد او تبدیل به هنرمندی شد که باید جزو اساتید زندهٔ هنر به حساب آید بعد از چنین ادعاهایی بسیاری از هنرمندانی که این نوع بینش و تکنیکهایی در کارشان نداشتند، نتوانستند آثار خاصی را خلق کنند. در حقیقت، تاریخ نویسان هنر، معتقدند که مادلیانی اگر در عیاشی افراط نمیکرد، میتوانست به مراحل عالی و بالاتر هنری برسد. ما فقط میتوانیم تصور کنیم او او چه موفقیتی بدست میآورد اگر خود- ویرانی را کنار میگذاشت.
در سالهای ابتدایی حضورش در پاریس، در محیطی مطلاطم کار میکرد و مدام طرح میزد.روزی صدها نقاشی میکشید. هرچند بسیاری از کارهای او گم شده یا در پی جا به جاییهای مداوم از بین رفته، و یا به معشوقههایی داده شده که آنها را نگه نداشتهاند.
مادلیانی ابتدا تحت تاثیر آثار [[هانری تولوز لوترک]]<ref>Henri de Toulouse-Lautrec</ref> بود، ولی در طی سالهای ۱۹۰۷ او شیفتهٔ کارهای [[پل سزان]]<ref>Paul Cézanne</ref> . سرانجام او سبک مخصوص به خودش را بوجود اورد که به سختی قابل طبقه بندی کنار کارهای سایر هنرمندان است.
او در ۱۹۱۰در ۲۶ سالگی اولین عشق زندگی اش , [[آنا آخماتووا]]<ref>Anna Akhmatova</ref> شاعر روسی، را دید. کارگاه انها در یک ساختمان بود و با اینکه آنا ۲۱ ساله تازه ازدواج کرده بود، رابطهٔ آنها شکل گرفت.او با قد بلند و موهای تیره (مثل موهای مادلیانی)، پوستی کمرنگ و چشمهایی خاکستری با رگههای سبز مادلیانی شد و این زوج مجذوب هم شدند هرچند که آنا بعد از یکسال به شوهر خویش بازگشت.
== مجسمهسازی ==
در ۱۹۰۹ مادلیانی مریض و خسته از شیوهٔ زندگی اش به خانه، یعنی لیورنو بازگشت. بزودی او دوباره در پاریس بود و اینبار کارگاهی در Montparnasse کرایه کرد. او خودش را بیشتر به عنوان یک مجسمه ساز میدانست تا نقاش و تشویق سده بود تا از سبک Paul Guillaume پیروی کند و یک دلال کارهای هنری هم به کارهای او علاقمند شده بود و او را به [[کنستانتین برانکوزی]]<ref>Constantin Brancusi</ref> مجسمه ساز معرفی کرد.
اگرچه یک سری از کارهای او در مسابقهٔ «سالن پاییز (Salon d'Automne)» سال ۱۹۱۲ شرکت داده شد، در ۱۹۱۴ او مجسمه سازی را کنار گذاشت و تنها روی نقاشی متمرکز شد، این حرکت در پی مشکلاتش در تهیهٔ دارو و ضعف بدنی مادلیانی همراه بود. ▼
▲اگرچه یک سری از کارهای او در مسابقهٔ «سالن پاییز
[[پرونده:Modiglianihead1911.jpg|thumb|''Head'' (1911) Note the influence of Cambodian art in this sculpture.]]
در کارهای مادلیانی آثاری از هنر آفریقا و کمبوجیه را میتوان دید که ممکن است آنها را در " موزهٔ de l'Homme دیده باشد، ولی سبکهایی که ایجاد میکرد فقط نتیجهٔ محصور بودن در مطالعات مجسمه سازی قرون وسطی در دوران تحصیلش در ایتالیا است (هیچ سندی از خودش، مثل پیکاسو یا بقیه، مبنی بر اینکه او تحت تاثیر هنرهای قومی یا مجسمه ساز خاصی بوده نیست).
البته میشود علاقهٔ او به اقوام افریقایی را در بعضی از نقاشیهایش دید. هم در نقاشیهایش و هم در مجسمههایش , the sitters' faces نشان دهندهٔ نقاشیهای مصر باستان با آن صورتهای صاف و ماسک مانندشان، چشمهای بادامی، لبهای غنچه، بینیهای کج و گردنهای کشیدهاست. این مشخصهها در مجسمه سازان دوران قرون وسطی قابل مشاهدهاست.
با کشیدن پرترهٔ هنرمندان معاصر و دوستانش در Montparnasse مثل : Chaim Soutine, Moise Kisling ,[[پابلو پیکاسو]]<ref>Pablo Picasso</ref> , [[دیگو ریورا]]<ref>Diego Rivera</ref> , Marie "Marevna" Vorobyev-Stebeslka, [[خوان گریس]]<ref>Juan Gris</ref> , [[ماکس ژاکوب]]<ref>Max Jacob</ref> , [[بلز ساندرار]]<ref>Blaise Cendrars</ref>,
== سالهای جنگ ==
بسیاری از فرانسویها او را با نام modi (نفرین شده) میشناسند و در میان خانواده و دوستانش هم
زنها در زندگی او میرفتند و میامدند تا زمانی که Beatrice Hastings وارد زندگیش شد. او برای دو سال کنار مادلیانی ماند و موضوع بیشتر نقاشیهایش مثل Madame Pompadour شد و بعدها هم منشع بسیاری از خشمهای مادلیانی.
هنگامی که نقاش انگلیسی Nina Hamnett در ۱۹۱۴ به Montparnasse رسید در اولین روز حضورش مرد خندان میز کناری کافه خودش را «مادلیانی؛ نقاش و یهودی» معرفی کرد... آنها دوستان بسیار خوبی شدند.
تا ۱۹۱۶ او با شاعر هلندی و فروشندهٔ آثار هنری یعنی Leopold
== Jeanne Hébuterne ==
در تابستان همان سال، مجسمه ساز روسی Chana Orloff مادلیانی را به هنرآموز زیبا و ۱۹ ساله به نام Jeanne Hébuterne مدل
در سوم دسامبر ۱۹۱۷ نمایشگاه one-man مادلیانی در گالری Berthe Weill افتتاح شد. رئیس پلیس شهر پاریس از پیکرههای عریانی که مادلیانی کشیده بود، اینقدر شوکه شده بود که فقط چند ساعت بعد از افتتاح او را مجبور به تعطیل نمایشگاه کرد.
بعد از اینکه مادلیانی و Hébuterne به شهر
== شهر نیس ==
در مدتی که او در
او در طول زندگیش، شماری از کارهایش را فروخت اما به قیمت پایین و سرمایهای که بدست اورد به زودی بخاطر اعتیاداتش از بین رفت. در ماه مه ۱۹۱۹ به همراه Hébuterne و دخترشان به پاریس باز گشت و در rue de la Grande Chaumière اپارتمانی کرایه کرد. این زوج در انجا مشغول کشیدن پرترههایی از همدیگر و یا خودشان بودند.
== مرگ ==
[[پرونده:AmedeoModigliani.jpg|thumb|Grave of Amedeo Modigliani and Jeanne Hébuterne in [[Père Lachaise Cemetery]]]]▼
اگرچه او به نقاشی ادامه داد اما وضع سلامتیش به سرعت وخیم تر میشد و مدام بخاطر مصرف الکل دچار فراموشی شده بود. در ۱۹۲۰ همسایهٔ مادلیانی بعد از چند روزی بی خبری از او بهدنبال مادلیانی گشت تا اینکه او را در بستر و در آغوش Hébuterne که ۹ ماهه باردار بود یافتند، با اینکه او را به بیمارستان رساندند اما کار زیادی نمیشد کرد، چون او داشت از بیماری سل مننژیتی - که در آن زمان غیر قابل درمان بود – میمرد.
مادلیانی در ۲۴ ژانویه ۱۹۲۰ جان سپرد. مراسم تشییع بسیار عظیمی توسط بسیاری از تشکیلات هنری در Montmartre و Montparnasse برگزار شد.
Hébuterne را به خانهٔ پدرش بازگرداندند اما او دو روز بعد از مرگ مادلیانی خودش را از طبقهٔ پنجم پایین انداخت.خود و نوزادی را که در شکم داشت کشت. پیکر مادلیانی را در قبرستان Père Lachaise به خاک سپردند و Hébuterne را در قبرستان de Bagneux در نزدیکی پاریس. تا اینکه در سال ۱۹۳۰ خانوده اش به سختی رضایت دادند که پیکر او را به کنار پیکر مادلیانی انتقال دهند. یک سنگ قبر به احترام هر دو ساخته شد. روی این سنگ قبر مادلیانی نوشته «قربانی مرگ آن هم در اوج درخشش».. و برای Hébuterne «همدمی وفادار تا بالاترین حد فداکاری».
مادلیانی بی پول و مفلس از دنیا رفت و در طول زندگیش تنها یک نمایشگاه برگزار کرد. او آثارش در عوض یک وعده غذا به صاحب رستوران میداد. بعد از مرگش به اوج شهرت رسید و ۹ رمان، یک نمایشنامه، یک فیلم مستند، یک فیلم سینمایی و سه برنامه تلوزیونی به او تقدیم شده.
▲[[پرونده:AmedeoModigliani.jpg|thumb|Grave of Amedeo Modigliani and Jeanne Hébuterne in [[Père Lachaise Cemetery]]]]
== نگاره ==
سطر ۱۱۶ ⟵ ۱۲۳:
تصویر: Amadeo Modigliani 012.jpg|''«برهنه و ملافه قرمز »'' (۱۹۱۷)
</gallery>
== پانویس ==
{{پانویس}}
== پیوند به بیرون ==
|