در دههی 1970،۱۹۷۰، هنگامی که بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی انتقادی، با شور وشوق سودای رادیکال سیاسی و علمی بودن را در سر میپروراندند، کثرتگرایی کلام یاوهای محسوب میشد.در آن دوره بارها به منظور تحقیر نوشتههای مربوط به این سنت، تهمت وابستگی به ایدئولوژی محافظه کار، کارکردگرایی، و یا مدافعهجویی به نفع سرمایهداری شرکتی وارد میشد. بر این مبنا، کثرتگرایی آمریکایی، همان ایدئولوژی غربی جنگ سرد بود، که وانمود میکرد که به علوم اجتماعیای تعلق دارد که به بلوغ رسیده است. آن را دیدگاهی میدانستند که متوجه رفتار ظاهری و تصادفی است و به دنبال یافتن هیچ ساختار اجتماعی فراگیر و پایدار نیست. در یک برداشت سطحیتر، کثرتگرایی بر نوعی خلق و خو، یک چارچوب ذهنی روانی-شخصی دلالت داشت. «کثرتگرایی» در این معنا تفاوت چشمیگری با ویژگیهای اصلی «لیبرالیسم» نداشت. از این منظر، کثرتگرایی دیدگاه افرادی است که در زندگی و سیاست روی به جانب تساهل مفرط و شبهتساهل دارند. کسی که در واقع دربارهی هیچچیز عقیدهی روشنی ندارد، جزء آن دسته افراد خیرخواهی هستند که نمیخواهند به طور بنیادی پرسشی دربارهی جامعه مطرح کنند و جامعه را متحول کند، فردی بزدل که هنگامیکه باید کارهای خطیر انجام شود، خود را با امور پیش پا افتاده سرگرم میکند. امروزه، کثرتگرایی بخشی از «ساختار احسیس» جناح منتقد در فرهنگ روشنفکری غرب را تشکیل میدهد. این امر بیست یا بیست و پنج سال قبل حتی قابل تصور نیز بود. <ref>پلورالیسم، گرگور مکلنان- ترجمه جهانگیر معینی- نشر آشیان- چاپ دوم 1385- ص 6-8</ref>