بابا عزیز (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ربات: مرتب‌سازی رده‌ها؛ زیباسازی
ابرابزار
خط ۱:
{{ویکی‌سازی}}
{{جعبه فیلم
| عنوان = بابا عزیز
| تصویر =
|عرض تصویر =
| زیرنویس =
| کارگردان = [[محمد ناصر خمیر]]
| تهیه‌کننده =
| نویسنده =
| بازیگران = [[پرویز شاهین خو،خو]]، [[گلشیفته فراهانی،فراهانی]]، [[حسین پناهی ]]
| موسیقی =
| فیلمبرداری =
| تدوین =
| گونه = [[درام]]
| راوی =
| توزیع‌کننده =
خط ۱۹:
| مدت =
| زبان =
| کشور = {{ایران}}-{{تونس}}
| بودجه =
| فروش =
خط ۳۱:
| جایزه‌ها =
}}
پيرمرد درويش عارفي به نام «بابا عزيز» در بيابان به سوي مقصدي در حركت است. او كه نابينا است و پياده طي طريق مي كند، نوه ي خود را كه دختربچه اي 7 ساله به نام «ايشتار» است به همراه دارد تا دستگير و راهنمايش باشد. ايشتار در طول راه، همواره سؤالهايي از بابا عزيز مي پرسد و بابا عزيز كه علي رغم نابينايي و كهنسالي كاملاً هوشيار است به سؤالات او پاسخ مي گويد. از خلال پرسش و پاسخ هاي بابا عزيز و ايشتار، فهميده مي شود كه بابا عزيز، به سمت يك گردهمايي مي رود كه نه او و نه هيچ كدام از شركت كنندگان گردهمايي، از مكان و زمان دقيق آن اطلاعي ندارند، گردهمايي بزرگ درويشان كه هر 6 سال يك بار برپا مي شود. در طول مسير، بارها، ايشتار از همراهي بابا عزيز خسته مي شود و حتي پيش مي آيد كه به دنبال كسي مي گردند كه ايشتار را برگرداند، ولي ايشتار تا پايان، بابا عزيز را همراهي مي كند. بابا عزيز براي ايشتار از سرگذشت شاهزاده اي مي گويد كه وقتي بابا عزيز كودك بود و همراه پدربزرگش به همين گردهمايي مي رفت، ‌با او مواجه شده بودند. شاهزاده اي كه اطرافيان خود را رها كرده و شب ها و روزهاي بسيار، در كنار يك بركه، با حقيقتي كه در آب بركه مي بيند ‌عاشقانه صحبت مي كند. (سرگذشت شاهزاده به وسيله تصوير بيان مي شود.) بابا عزيز و ايشتار به راه خود ادامه مي دهند و در اين امتداد، با افراد و حوادث مختلفي رو به رو مي شوند. آنها با زيد روبه رو مي شوند. مرد جواني ، كه در مسابقه ي قرائت قرآن برنده شده بوده است و به واسطه ي شركت در مسابقه قرآن در يك كشور خارجي، با حوادثي رو به رو شده كه او را هم در مسير گردهمايي درويشان قرار داده است. زيد مي خواهد در گردهمايي، شاعر درويشي را كه مجذوب شعرهايش است، پيدا كند. گوشه هايي از سرگذشت زيد به تصوير كشيده مي شود. آنها در ادامه ي راه با عثمان برخورد مي كنند و از طريق سرگذشت عثمان كه به تصوير كشيده مي شود با حسين و حسن آشنا مي شوند. سرگذشت عثمان (جوان فقير نامه بر) از رسيدن او براي مدتي كوتاه به آرزوهايش و بعد جداشدن و در حسرت آنها ماندن حكايت مي كند. آرزوهايي كه فقط مادي و دنيايي بوده اند. حسين شاگرد خوشنويس و دوست عثمان است، جوان آرمانگرايي كه نااميدانه در پي كمال است. حسن برادر دوقلوي حسين و از نظر اخلاقي در نقطه ي مقابل اوست. و گاه در حال عياشي ديده مي شود. بابا عزيز و ايشتار به راه خود ادامه و با نور رو به رو مي شوند. نور هم دختر جواني است كه به دنبال پدر شاعرش در پي راهيابي به گردهمايي درويشان است. شاهزاده، زيد،‌ نور، حسن، حسين و عثمان كه بخش هايي از سرگذشت هايشان به تصوير كشيده شده، هر كدام با حوادثي، با گردهمايي درويشان ارتباط پيدا كرده و در پي رسيدن به آنند. مشخص نيست از تمام آنهايي كه در تكاپو براي رسيدن به گردهمايي بودند، كدام يك در آنجا حضور دارند. حلقه ي درويشان در حال چرخيدنند. گويي اين حركت، آنها را به سوي ستارگان مي برد.
'''بابا عزیز'''به کارگردانی [[محمد ناصر خمیر]] و بازیگری پرویز شاهین خو، گلشیفته فراهانی، حسین پناهی ساخته شد.
<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.iranactor.com|عنوان = بابا عزیز|زبان = فارسی|بازیابی = ۱۳ مارچ ۲۰۱۱}}</ref>
 
'''بابا عزیز''' فیلمی به کارگردانی [[محمد ناصر خمیر]] و بازیگری پرویز شاهین خو، گلشیفته فراهانی، حسین پناهی ساختهاست.<ref>{{یادکرد شدوب|نشانی = http://www.iranactor.com|عنوان = بابا عزیز|زبان = فارسی|بازیابی = ۱۳ مارچ ۲۰۱۱}}</ref>
==منبع==
 
http://www.sourehcinema.com/Title/FullOutline.aspx?FilmId=138209102000&IsTowLine=False
== داستان فیلم ==
{{خطر لوث شدن}}
پيرمردپیرمرد درويشدرویش عارفيعارفی به نام «بابا عزيزعزیز» در بيابانبیابان به سويسوی مقصديمقصدی در حركتحرکت است. او كهکه نابينانابینا است و پيادهپیاده طيطی طريقطریق ميمی‌کند، كند، نوه ينوهٔ خود را كه دختربچهکه ايدختربچه‌ای 7۷ ساله به نام «ايشتارایشتار» است به همراه دارد تا دستگيردستگیر و راهنمايشراهنمایش باشد. ايشتارایشتار در طول راه، همواره سؤالهاييسؤالهایی از بابا عزيزعزیز مي پرسدمی‌پرسد و بابا عزيزعزیز كهکه عليعلی رغم نابينايينابینایی و كهنساليکهنسالی كاملاًکاملاً هوشيارهوشیار است به سؤالات او پاسخ مي گويدمی‌گوید. از خلال پرسش و پاسخ هايپاسخ‌های بابا عزيزعزیز و ايشتار،ایشتار، فهميدهفهمیده ميمی‌شود شود كهکه بابا عزيز،عزیز، به سمت يكیک گردهماييگردهمایی ميمی‌رود رود كهکه نه او و نه هيچهیچ كدامکدام از شركتشرکت كنندگانکنندگان گردهمايي،گردهمایی، از مكانمکان و زمان دقيقدقیق آن اطلاعياطلاعی ندارند، گردهماييگردهمایی بزرگ درويشاندرویشان كهکه هر 6۶ سال يكیک بار برپا مي شودمی‌شود. در طول مسير،مسیر، بارها، ايشتارایشتار از همراهيهمراهی بابا عزيزعزیز خسته مي شودمی‌شود و حتيحتی پيشپیش ميمی‌آید آيد كهکه به دنبال كسي ميکسی گردندمی‌گردند كهکه ايشتارایشتار را برگرداند، وليولی ايشتارایشتار تا پايان،پایان، بابا عزيزعزیز را همراهيهمراهی مي كندمی‌کند. بابا عزيزعزیز برايبرای ايشتارایشتار از سرگذشت شاهزاده اي ميشاهزاده‌ای گويدمی‌گوید كهکه وقتيوقتی بابا عزيزعزیز كودكکودک بود و همراه پدربزرگش به همينهمین گردهماييگردهمایی ميمی‌رفت، رفت، ‌بابا او مواجه شده بودند. شاهزاده ايشاهزاده‌ای كهکه اطرافياناطرافیان خود را رها كردهکرده و شب هاشب‌ها و روزهايروزهای بسيار،بسیار، در كنارکنار يكیک بركه،برکه، با حقيقتيحقیقتی كهکه در آب بركهبرکه ميمی‌بیند بيند ‌عاشقانهعاشقانه صحبت مي كندمی‌کند. (سرگذشت شاهزاده به وسيلهوسیله تصويرتصویر بيانبیان مي شودمی‌شود.) بابا عزيزعزیز و ايشتارایشتار به راه خود ادامه مي دهندمی‌دهند و در ايناین امتداد، با افراد و حوادث مختلفيمختلفی رو به رو مي شوندمی‌شوند. آنها با زيدزید روبه رو مي شوندمی‌شوند. مرد جوانيجوانی، ، كهکه در مسابقه يمسابقهٔ قرائت قرآن برنده شده بوده استبوده‌است و به واسطه يواسطهٔ شركتشرکت در مسابقه قرآن در يكیک كشورکشور خارجي،خارجی، با حوادثيحوادثی رو به رو شده كهکه او را هم در مسيرمسیر گردهماييگردهمایی درويشاندرویشان قرار داده استداده‌است. زيد ميزید خواهدمی‌خواهد در گردهمايي،گردهمایی، شاعر درويشيدرویشی را كهکه مجذوب شعرهايششعرهایش است، پيداپیدا كندکند. گوشه هاييگوشه‌هایی از سرگذشت زيدزید به تصويرتصویر كشيدهکشیده مي شودمی‌شود. آنها در ادامه يادامهٔ راه با عثمان برخورد مي كنندمی‌کنند و از طريقطریق سرگذشت عثمان كهکه به تصوير كشيدهتصویر ميکشیده شودمی‌شود با حسينحسین و حسن آشنا مي شوندمی‌شوند. سرگذشت عثمان (جوان فقيرفقیر نامه بر) از رسيدنرسیدن او برايبرای مدتيمدتی كوتاهکوتاه به آرزوهايشآرزوهایش و بعد جداشدن و در حسرت آنها ماندن حكايتحکایت مي كندمی‌کند. آرزوهاييآرزوهایی كهکه فقط ماديمادی و دنيايي بودهدنیایی اندبوده‌اند. حسينحسین شاگرد خوشنويسخوشنویس و دوست عثمان است، جوان آرمانگراييآرمانگرایی كهکه نااميدانهناامیدانه در پيپی كمالکمال است. حسن برادر دوقلويدوقلوی حسينحسین و از نظر اخلاقياخلاقی در نقطه ينقطهٔ مقابل اوست. و گاه در حال عياشيعیاشی ديدهدیده مي شودمی‌شود. بابا عزيزعزیز و ايشتارایشتار به راه خود ادامه و با نور رو به رو مي شوندمی‌شوند. نور هم دختر جوانيجوانی است كهکه به دنبال پدر شاعرش در پيپی راهيابيراهیابی به گردهماييگردهمایی درويشاندرویشان است. شاهزاده، زيد،‌زید، نور، حسن، حسينحسین و عثمان كه بخشکه هاييبخش‌هایی از سرگذشت هايشانهایشان به تصويرتصویر كشيدهکشیده شده، هر كدامکدام با حوادثي،حوادثی، با گردهماييگردهمایی درويشاندرویشان ارتباط پيداپیدا كردهکرده و در پيپی رسيدنرسیدن به آنند. مشخص نيستنیست از تمام آنهاييآنهایی كهکه در تكاپوتکاپو برايبرای رسيدنرسیدن به گردهماييگردهمایی بودند، كدامکدام يكیک در آنجا حضور دارند. حلقهحلقهٔ ي درويشاندرویشان در حال چرخيدنندچرخیدنند. گوييگویی ايناین حركت،حرکت، آنها را به سويسوی ستارگان ميمی‌برد. برد<ref>[http://www.sourehcinema.com/Title/FullOutline.aspx?FilmId=138209102000&IsTowLine=False http://www.sourehcinema.com]</ref>
{{پایان خطر لوث شدن}}
 
== منبع ==
{{پانویس}}
 
[[رده:فیلم‌های فارسی‌زبان]]
[[رده:فیلم‌های محمد ناصر خمیر]]
 
[[en:Bab'Aziz]]